گروه تئاتر “دريچه“ در سال ۱۳۷۲ توسط نيلوفر بيضايی، نويسنده و كارگردان تئاتر بنيانگذاری شد. هدف اصلی از تشكيل اين گروه پيمودن راههای نامتعارف در فرم و محتوا، گسترش مرزها و چارچوبهای كار نمايشی و فراتر رفتن از مرزهای تنگ و تكراری معمول در تئاتر فارسی زبان بود. فاصله گرفتن از تئاتر داستانی – بيانی كه صرفا بر پايه‌ی برخورد پرسوناژها استوار است ، اين امكان را بوجود آورد كه اين گروه به تئاتر در وهله‌ی نخست بعنوان يك هنر تصويری و بعد بعنوان هنری واحد اما مربوط به عناصر و شاخه‌های ديگر هنری، از جمله فيلم و تكنيك مونتاژ در پرداخت نمايشی ، حركت نگاری، موسيقی، تكنيك پردازی نوری، عكاسی و نقاشی بپردازد. از آنجا كه استفاده از اين عناصر در تئاتر فارسی زبان رايج نيست، اين نوع پرداخت هنری تماشاگر ايرانی را با روح هنر نزديكتر می سازد و “ديدن“ را جايگزين “شنيدن“ می سازد. در چنين فرم نمايشی صحنه پردازی ناتوراليستی و نگاه به طرح صحنه بعنوان يك تجمل هيچ معنايی ندارد بلكه طرح صحنه نيز كاملا در خدمت نيازهای متن و اجرا پرداخته می شود و هيچ ابزار زائدی بكار گرفته نمی شود . در اين مسير طراحی صحنه به فضاسازی نمايش و در عين حال بی مكان بی زمان ساختن واقعه كمك می كند. برای همين آبستراكسيون در طراحی صحنه نقش مهمی بازی می كند. چنين فرم نمايشی مسلما شكل ديگری از هنر بازيگری نيز می طلبد كه با بازيگری بقولی “زير پوستی“ و بقول ديگر “حسی“ بالقصد فاصله می گيرد. بازيگر بهمان اندازه كه می بايست بر بيان نمايشی مسلط باشد و آنرا بياموزد، می بايست از نظر بدنی تعليم ديده باشد، فيزيك خود را بشناسد، از بدن خود بعنوان یك واقعه‌ی نمايشی استفاده كند . در چنين فرم تئاتری بازيگر علاوه بر اينكه نقش بازی می كند، می بايست بپذيرد كه در جاهايی بعنوان بخشی از یك مجموعه و در جهت كامل ساختن طرح تصويری از او استفاده شود. در عين حال همانگونه كه با نقش مقابل و بازيگران ديگر در صحنه ارتباط برقرار می كند، بايد بتواند با ابزار نيز بعنوان عوامل زنده و نه تنها شئ  برخورد و بازی كند. با وجود اينكه ميزان استعداد، توانايی و خلاقيت بازيگر در شكل گيری نقش بسيار حائز اهميت است، اساس بازی در چنين فرم نمايشی بر كالكولاسيون و لحظه به لحظه‌ی آن فكر شده و حساب شده و در خدمت مجموعه‌ی نمايشی استوار است. بهمين دليل هيچ حركت و لحظه‌ی زائدی ، هيچ جابجايی اتفاقی و بی دليلی در چنين نمايشی جايز نيست. اساس زيبايی شناسانه ی چنين تئاتری “خردگرايی“، “ آرشيتكتور صحنه و بدن“، “ آشنايی زدايی از موضوعات آشنا برای ايجاد امكان دگر گونه نگريستن به آنها“و سرانجام تحت تاثير قرار دادن حسی تماشاگر است، بدون از بين بردن امكان تعقل در او.

بلحاظ محتوا، نقد اجتماعی، فراتر رفتن از نورمهای از پيش تعيین شده و سرانجام طرح دنيای امروزی با همه ی پيچيدگيها، فشارها و محدوديتها ست كه تماشاگر را در برابر اين سوال قرار می دهد: “ آيا از اين اوضاع راضی هستی؟ اگر نه، تغيیرش بده!“ با اينهمه چنين تئاتری خود را “دانای كل“ نمی‌داند و برای تماشاگر نسخه صادر نمی‌كند و از آنجا كه به“ فرديت “ انسانها معتقد است، انتخاب راه را بنا بر تعبير شخصی تماشاگر به خود او واگذار می‌كند. نگرش نا متعارف و پيش از هر چيز نگاه غير‌متداول به موضوعات، بزيرِ سوال بردن تابوها وبطور عمده موضوع و سيمای “زن“ و “انسان“ تحت فشار ديكتاتوری كه خود بطور ناخودآگاه همان مناسباتی را كه در بندش كشيده اند، بازتوليد می كند، به نمايشهای اين گروه خصلتی انتقادی می دهد و از تماشاگر نوعی بازنگری در تاريخ و مَنِشهای اجتماعی و خصوصی خويش می طلبد. در اين نگاه انسانها و موقعيت آنها بنا بر شرايط اجتماعی قابل تعويضند. انسان بعنوان محصول شرايط و پيچيدگيهای اجتماعی و در عين حال سازنده ی بالقوه ی این شرايط.

“گروه تئاتر دريچه“ توانسته است در اين سی سالی كه از حياتش می گذرد، با وجود تمامی دشواريهای مالی و معنوی و همچنين دشواری كار هنری در تبعيد، با وجود پراكنده بودن مخاطب و همكاران گروه، با وجود برخورداری از حداقل امكانات برای بروی صحنه بردن یك كار گروهی، با جدی انگاشتن حرفه‌ی تئاتر و تماشاگر و با قبول تمامی اين دشواريها، بطور مداوم فعاليت و توليد كند. اين تداومِ كاری باعث بوجود آمدن یك تماشاگر جدی و صاحب نظر تئاتر و صاحب ديد انتقادی شده است. تماشاگری كه “سهل پسند“ نيست و انتظارش از هنر و هنرمند اين است كه از حداكثر توانايیها و نيرويش در جهتی خلاق بهره ببرد. تماشاگری كه در مورد همه چيز می انديشد و برای “انديشه“ مرزی قائل نيست .

بازيگران و ديگر همكاران اين گروه تركيبی از حرفه‌ايها و غير حرفه‌ايها هستند. هر دو گروه در اثر اين همكاری دريافته اند كه كار تئاتر در چنين شرايطی بسی نيرو، زمان، انرژی، خلاقيت، صبر، تلاش و پيش از هر چيز “عشق“ می طلبد. بهمين دليل نيز بسياری در اين سالها به اين گروه پيوستند، اما در اثر سختی كار از آن جدا شدند.  گروه ديگری نيز در اثر كار، عشق خود را به حرفه‌ی تئاتر كشف كردند، دشواريها را پذيرفتند و با تمام نيرو و توان تن به كار سپردند و با ما ماندند.

با اينهمه شايسته است كه از تمامی همكارانمان در اين سالها، چه آنها كه كوتاه با ما بودند و چه آنها كه هنوز با مايند نام برده شود، چرا كه بهر حال نامشان با گروه تئاتر “دريچه“ در پيوند است.

از پروين شجاعی  كه پس از دوره‌ای كوتاهِ حضور بعنوان بازيگر، هر كجا كه توانست، از همكاریِ پشت صحنه تا همراهیِ سفرهای طاقت فرسا و دوخت ودوز لباس و خريد وسايل صحنه همراه ما هست تا خانم دكتر گروه، شبنم مددی  كه او هم بعد از بازی در چند كار در جاهای ديگر علايقش را یافت، با ايده هايش برای طرح صحنه و لباس و همراهی در پشت صحنه، از بالا رفتن از نردبان وآويزان كردن وسايل صحنه تا مداوای بازيگران و تجزيه تحليل روانشناسی ما در كار گروهی و همراهی سفرها تا امروز با ما همراه است تا حميد سياح زاده یار صحنه و سفر … از پروانه حميدی، بازيگر خلاق و توانا كه همراه ما هزاران كيلومتر راه طی كرده و بارهای سنگين بر دوش كشيده و سختی ها به جان خريده و عليرغم ترس از ارتفاعش بارها پيش از شروع اجرايش از نردبانها بالا رفته و پرده ها آويزان كرده و دم بر نياورده تا ميترا زاهدی يار و همكار هميشگی ما، بازيگر و كارگردان تئاتر كه با مشاوره اش، حضورش در تمرينها و انتقال تجاربش به بازيگران گرفته تا فراهم آوردن امكان اجرای دو پروژه‌ی تئاتری ما تا ابد ما را مديون لطف خود ساخته، ميترای ما كه در سخت ترين مراحل تمرين ما شبانه از برلين به فرانكفورت آمده و در حاليكه ما مشغول تمرين بوده ايم، بي اقرار ۴۸ ساعت بدون اينكه چشم بر هم بگذارد، نشسته و وسايل مورد نياز طرح صحنه را بدست خود ساخته و آماده كرده و تحويل داده و باز۶۰۰ كيلومتر طی كرده تا به شهرش بازگردد و باز نخوابد و باز كار كند …بسياری نامها شايد از قلم افتاده اما همراهيها و ياريها هرگز از ياد ما نخواهد رفت. شايد زيباترين، پر چالش ترين و در عين حال انسانی ترين لحظات اين سالهایِ دشوارِ تلاش بی وقفه، همين پشت صحنه ها بوده و همان روابط انسانی كه موضوع تئاتر همين است، سفر بر بال جهان ناشناخته‌ای كه انسان سازنده‌ی آن است و پُرسنده و آفريننده…

 

همكاران گروه تئاتر دريچه از سال ۱۳۷۲ تا كنون :

بعنوان بازيگر : منوچهر آبرونتن، ساحل بدرود، ه . پويا ، پروانه حميدی، ماريا پی نيیلا، فرود حيدری، حميد (فرانكفورت)، شكريه دونمز، منوچهر رادين، ميترا زاهدی، داود سلطانی، ستاره سهيلی، پروين شجاعی، ژاله شعاری، يگانه طاهری، هديه عشقی، هرمين عشقی، علی فرجی، سپيده قديری، منوچهر كابلی، علی كامرانی، فرهنگ كسرايی، كريستف ماش، رالف لوورنس، فِلیکس پیل مایر، علی محمدی، شبنم مددی، روناك نويدی، انعام والی، رامين یزدانی، بهرخ بابایی، نیلوفر بیژن زاده، مرتضی مجتهدی، نسیم قدیمی، فرشته ساداتی، ملیحه بابایی، مونا اکرمی، مرمر تاجیک.

بعنوان نويسنده :

كاوه اسماعيلی ( چاقو در پشت )،

مينا اسدی ( سه نظر درباره‌ی يك مرگ )،

صادق هدایت ( بوف کور )،

مهشید امیرشاهی ( در این مکان و در این زمان )،

بهرام بیضایی( در حضور باد )،

روشنک مرادی ( همه‌ی آنهایی که می شناسیم )

 

بعنوان گردآورنده:

ژاله مساعد ( اگر که عشق گناه است )

 

بعنوان كارگردان همراه:

تام پايفر(بوف کور / بزبان آلمانی)

 

بعنوان طراح پروژه‌ی مشترك و تهيه كننده:

نسرين امير صدقی (آلمان از دور و نزديك، ماينس)،

ميترا زاهدی (گروه تئاتر “ نار“- برلين)،

گروه تئاتر مارالام ( زوريخ)

 

بعنوان آهنگساز : رضانوروز بيگی ،

سوسن شاكرين،

آزاده بهرامی،

علی افضلی،

محمدرضا جدیدی

 

بعنوان حركت نگار :

محسن حسينی

 

بعنوان طراح صحنه :

امير رازی

 

بعنوان فيلمبردار قسمتهای ويديويی :

امير رازی،

احمد نيك آذر،

علی صمدی،

مرتضی مجتهدی

بعنوان دستيار صحنه:

شبنم مددی،

ميترا زاهدی،

حميد سياح زاده،

پروين شجاعی،

شاهرخ رئيسی،

 

بعنوان عكاس و فيلمبردار :

رضا و مهرانگيز دابويی،

احمد نيك آذر،

سيمين متين،

مرتضي مجتهدی،

آرمان نجم

 

بعنوان دستيار كارگردان :

فرود حيدری،

نرگس چمنی

 

نمايشنامه های گروه تئاتر دريچه

                          (مشخصات كامل اين نمايشنامه ها در قسمت پرونده‌ی نمایشها)

“بانو در شهر آينه“ ، ۱۳۷۳
نويسنده : نيلوفر بيضايی

حركت نگار : محسن حسينی

“مرجان ، مانی و چند مشكل كوچك“ ۱۳۷۵-۱۳۷۴
نويسنده و كارگردان : نيلوفر بيضايی

“بازی آخر“ ۱۳۷۶-۱۳۷۵
نويسنده و كارگردان ، نيلوفر بيضايی

“سرزمين هيچكس“ ۱۳۷۷-۱۳۷۶
نويسنده و كارگردان : نيلوفر بيضايی

“چاقو در پشت“ ۱۳۷۸-۱۳۷۷
نويسنده : كاوه اسماعيلی

كارگردان : نيلوفر بيضايی

“روياهای آبی زنان خاكستری“ ۱۳۷۹-۱۳۷۸ ( كار مشترك با گروه تئاتر نار/ برلين)
نويسنده و كارگردان : نيلوفر بيضايی

“سه نظر درباره ی يك مرگ“ ۱۳۸۰-۱۳۷۹
نويسنده : مينا اسدی

كارگردان : نيلوفر بيضايی

بوف کور“ ۱۳۸۲- ۱۳۸۱
نويسنده: صادق هدايت

تنظيم وکارگردانی: نيلوفر بیضايی

بوف کور“(اجرای دو زبانه فارسی / آلمانی) ۱۳۸۲
نويسنده: صادق هدايت

كار مشترك : تام پايفر و نيلوفر بيضايی

بيگانه چون من و تو“ (بزبان آلماني) ۱۳۸۴-۱۳۸۳

بر اساس متنی از: فرهنگ كسرايی و ماريا پي نيیلا

تنظيم و گارگردانی: نيلوفر بيضايی

 “ آواي سكوت“ (بزبان آلماني) ۱۳۸۵-۱۳۸۴

تنظيم متن و كارگردانی: نيلوفر بيضايی

یک پرونده، دو قتل( ٢٠١٠-٢٠٠٩ بزبان فارسی و با بالانویس آلمانی و سوئدی )

نويسنده و كارگردان : نيلوفر بيضايی

از میان کابوسها یا چگونه انقلاب نوه هایش را نیز می بلعد ( ٢٠١١، روخوانی نمایشی بزبان آلمانی )

نويسنده و كارگردان : نيلوفر بيضايی

چهره به چهره در آستانه فصلی سرد (٢٠١٢-  ٢٠١١  بزبان فارسی و با بالانویس آلمانی )

نويسنده و كارگردان : نيلوفر بيضايی

در حضور باد (٢٠١٦-  ٢٠١٥  بزبان فارسی و با بالانویس آلمانی )

نویسنده: بهرام بیضایی

کارگردان: نیلوفر بیضایی

در این مکان و در این زمان (٢٠١٨-  ٢٠١٧  بزبان فارسی و با بالانویس آلمانی)

متن: مهشید امیرشاهی

تنظیم نمایشی و کارگردانی: نیلوفر بیضایی

گمشدگان (٢٠١٩-٢٠١٨)

بر اساس متنهایی از: شکوفه منتظری، رویا غیاثی و قربانعلی شکری

تنظیم و کارگردانی: نیلوفر بیضایی

اگر که عشق گناه است (٢٠١٩به زبان فارسی با بالانویس آلمانی) 

 گردآورنده: ژاله مساعد

تنظیم و کارگردانی: نیلوفر بیضایی

بازی در بازی (٢٠٢١به زبان فارسی با بالانویس آلمانی)
با نگاهی به رمان “عقل آبی” شهرنوش پارسی پور

 نویسنده و کارگردان: نیلوفر بیضایی

همه‌ی آنهایی که می‌شناسیم (٢٠٢۳به زبان فارسی با بالانویس آلمانی)

نویسنده: روشنک مرادی

ایده، دراماتورژی و کارگردانی: نیلوفر بیضایی

 

 شهرهايی كه نمايشهای اين گروه تاكنون در آنها اجرا شده :

در آلمان: فرانكفورت،  برلين، هامبورگ، هانُفِر،  مونيخ،  ماينس،  كاسل،  گوتينگن، آخن ، مونستر، كُلن، دُرتموند، زيگن، بِرِمِن، هايدِلبِرگ، كُبلِنز، گيسن، گاگِناو، نورِنبرگ

در سوئد : استكهلم، مالمو، وستروس

در بلژيك : بروكسل

در هلند : آمستردام ، رتردام، لاهه

در انگلستان : لندن

 در فرانسه : استراسبورگ، پاريس

در دانمارك : كُپنهاگ

در لوكزامبورگ : لوكزامبورگ

در نروژ: اُسلُ

در آمریکا: لُس اَنجلس، سان فرانسیسکو، بُستُن

در کانادا: تُرُنتُ، اُتاوا، وَن کووِر