تنها انتخاباتی دارای اعتبار است که آزاد باشد

 نيلوفر بيضايی 

من تاکنون در هیچ انتخاباتی در جمهوری اسلامی شرکت نکرده‌ام. در سال 1363 به سن قانونی رسیدم و پیش از آن و تا سال 1364 که‌از ایران خارج شدم، در سیاهترین دهه جمهوری اسلامی، دهه سرکوب و حذف، سه بار به دلیل پخش اعلامیه و فروختن روزنامه و در سنین 13 و 14 سالگی به زندان افتادم.

از سن نوزده سالگی در تبعید زندگی می کنم و تا امروز که 42 ساله‌ام خودم را متعلق به بخش حذف شده‌ی جامعه‌ایران می دانم.

از کسی چون من که حذف شده و در محاسبات و چارچوبهای عقیدتی حکومت اسلامی یک مرده به حساب می آید، یعنی نه شهروند محسوب می شود و نه صاحب حق، مسلما نمی توان انتظار داشت که در هر حرکتی که برای این حکومت نشانه‌ای از حمایت داشته باشد، شریک شوم.

دختر من که عشق به ‌ایران را از من و پدرش به وام گرفته و فارسی را بخوبی صحبت می کند و سرنوشت ایران برایش بسیار مهم است، به عنوان نسل دوم تبعیدی از امکان داشتن شناسنامه ‌ایرانی محروم است.

هیچ توهمی نیز نسبت به هیچیک از کاندیداهای اعلام شده ندارم. شاید نسل جوان ایران که در زمان انقلاب هنوز به دنیا نیامده بود، به دلیل اطلاع رسانی ناقص و سانسور شده حاکم بر فضای ایران، به نیرویی که‌امروز بنام اصلاح طلب شناخته می شود، امید داشته باشد.

اما برای کسی چون من که چهره عریان و خشن آنها را در دهه شصت و بدون نقاب دیده‌است، هیچ توهمی نسبت به‌ آنها وجود ندارد.

البته‌ انسانها می توانند تغییر کنند و شاید بسیاری از آنها هم تغییر کرده باشند، اما آنچه‌ این “تغییر” را در نظر من غیر قابل باور می کند این واقعیت تلخ است که تاکنون هیچیک از آنها به نقش مخرب خود در فرهنگ کشی، در حذف صدای نیروهای سکولار جامعه‌ایران، در قلع و قمع دانشجویان و آزادیخواهان، در اشاعه و عمل به شعار “یا روسری یا توسری” و سرکوب زنان اشاره‌ای  نکرده‌است.

کسی که تغییر کند، کسی که مفهوم حقوق بشر را دریابد، نمی تواند با وجدان خود کنار .بیاید و نقش خود در نقض حقوق بشر را در پس لایه هایی از ابهام بپوشاند.

بسیاری از جوانان ایران که پس از انقلاب به دنیا آمده‌اند، به دلیل اینکه منبع اصلی اطلاعاتشان همین نظام تبلیغاتی حاکم بر فضای ایران است، از فضای دهشنتاک دهه شصت بی‌خبرند. آنها نمی دانند که معتمدین امروزشان که در این مورد سکوت می کنند، خود از ایجادکنندگان فضای وحشت حاکم بر آن دوران بوده‌اند و امروز با وارونه نویسی تاریخ زنده که شاهدینش هنوز زنده‌اند، آن دهه را به عنوان دهه شکوفایی و “دوران طلایی” حکومت اسلامی جلوه می دهند.

شاید ندانند که در آن دهه هزاران جوان و نوجوان که سرشار از شور انقلابی که گمان می کردند برای آزادی و برای تفویض قدرت به ملت ایران انجام شده‌است، در حالیکه می دیدند پس از فضای نسبتا آزادی سال 58، روزنه‌ها یکی یکی بسته می شود، برای مقابله با استیلای مجدد استبداد که‌این بار در لباس ایدئولوژی اسلامی به میدان آمده بود و می‌رفت تا آزادیهای فردی، اجتماعی و سیاسی را تعطیل اعلام کند، چگونه مقاومت کردند.

هزاران جوان و نوجوانی که در همین دهه ‌اعدام شدند و یا زیر شکنجه کشته شدند. خاوران آرام نمی گیرد و قتل عمد شامل مرور زمان نمی شود. هنوز پرونده قتلهای زنجیره‌ای روشنفکران و دگر اندیشان باز است. هنوز پرونده ترور بیش از صد مخالف جمهوری اسلامی در خارج از ایران بسته نشده‌است. از روی نعش آزادیخواهان نمی توان بی اعتنا رد شد و به دمکراسی رسید. این یعنی پرتاب شدن به قهقرای فرهنگی و انسانی.

انتخابات یا آنچه بنام انتخابات در ایران برگزار می شود، چیزی جز به راًی گذاشته شدن کسانی که ‌از سوی نهادهای انتصابی برگزیده شده‌اند، نیست و به یک معنا انتخابات تنها نام صوری چنین پدیده‌ای است.انتخاب کاندیداها در بیت رهبری انجام گرفته‌است.

انقلاب مشروطه در ایران تاًسیس مجلس و نهادهای انتخابی را برای ایرانیان به‌ارمغان آورد و قدم مهمی در راه ‌اَفزوده شدن بر امکان مشارکت ملت ایران در سرنوشتشان برداشت.

اما استبداد همواره سد راه‌ این مشارکت بوده‌است. تنها انتخاباتی دارای اعتبار است که آازاد باشد. در جامعه‌ای که‌امکان تحزب، گردش آزاد اطلاعات و تبلیغ و ترویج افکار طیفهای گوناگون فکری جامعه‌ی ‌ایران وجود ندارد، انتخابات آزاد نیست. حکومت اسلامی که ‌از یک انقلاب بر‌آمده، در عرصه جهانی برای نمایش قدرت و نفوذ خود در میان مردم به مشارکت گسترده مردم در آنچه‌انتخابات می نامد، نیازمند است.

کسانی که در این توهم به سر می بردند که‌ از درون این نظام می توان به تغییر رسید، حداکثر در دوان هشت ساله ااقای خاتمی باید به‌ این نتیجه رسیده باشند که توهم را نمی‌توان “واقع بینی” خواند.

به باور من بزرگترین پشتوانه دمکراسی خواهی در ایران جنبش‌های مدنی ما هستند که کارشان تعطیل بردار نیست. این جنبشها حتی در دوران احمدی نژاد که سرکوب بیشتری بر آنها اعمال شد، فعالتر از پیش حرکت خود را دامه دادند. این جنبشها تنها با حفظ استقلال خود از جناحهای حکومت است که می توانند اعتبار لازم برای نفوذ و جلب اعتماد جامعه ‌ایران را حفظ کنند.

می دانم که ‌این بار بخشهای گسترده‌ای در این انتخابات شرکت خواهند کرد، چرا که گمان می کنند تغییری در وضعیتشان ایجاد خواهد شد. با اینهمه بر این باورم که تنها زمانی وضعیت جامعه‌ ایران بهبود پیدا می کند که صحنه‌ای را که جمهوری اسلامی در زمان نیاز می خواهد پر کند، خالی بگذاریم.

متاسفانه در این نظام پیچیده و ایدئولوژیک که منافع جناحی نیز در آن نقش اساسی بازی می کند، استفاده‌ی ‌ابزاری از هنرمندان، روشنفکران، نیروهای اجتماعی تحت ستم و تبعیض، مدیون کردن آنها به جناح خود، دادن امتیازاتی در برابر طلب کردن پشتیبانی و تبلیغ برای آن جناح به یک اصل بدل شده‌است.

نظام حاکم بر ایران یک نظام ضد دمکراتیک است. پشتیبانی از هر بخش آن به معنای اعتبار بخشیدن به تمامی آن است. عدم شرکت در بازیهای جناحی حکومت نه به معنای انفعال بلکه بمعنای عدم تمکین به سرنوشتی است که نظام اسلامی تلاش دارد پذیرش آن را ناگزیر جلوه دهد: پذیرش استبداد و حتی توجیه آن به برای استمرار بقا.

٩ ژوئن ٢٠٠٩