جنبشی که فرو نخواهد نشست

منتشر شده در سایت بی بی سی در مجموعه مطالب ” من و انتخابات، یک سال بعد “

نيلوفر بيضايی

به سالگرد حضور پر شور میلیون‌ها ایرانی در خیابان‌های ایران برای اعتراض به کودتای انتخاباتی و به‌استبداد دینی نزدیک می شویم.

در مقاله “من و انتخابات” نوشتم که در انتخاباتی که با هیچ معیار استاندارد جهانی همخوانی ندارد و عرصه حضور کاندیداهایش از یک سرِ حکومت دینی آغاز و به سر دیگر آن ختم می شود شرکت نمی کنم، نوشتم که تحت همین شرایط نیز امکان عدم تقلب تقریبا صفر است. نوشتم که حکومت اسلامی علیرغم اینکه با سرکوب و ارعاب مخالفین را به سکوت وا می دارد، به نمایش “قدرت مردمی” و حمایت مردم از بازی‌های انتخاباتی‌اش محتاج است و همین دلیلی می تواند باشد برای همسویی نکردن با آنچه نتیجه‌اش از پیش مشخص است.

چندی بعد در “من پس از انتخابات” از صدای اقتدار ملت سخن گفتم. ملتی که‌ اینبار باز با اعتماد به کسانی که گمان می کنند دمکراسی از صندوق رای حکومت دینی بیرون خواهد آمد، تصمیم به شرکت در انتخابات را گرفته بود و می‌دید که چگونه حاکمان از حضورش به غیر انسانی‌ترین شکل ممکن سود جستند و از حضورش برای انکار وجودش بهره بردند. ملتی که به خیابان آمد تا بگوید که هست و بیشمار است.

این ملت دیگر آن ملت سی و یک سال پیش نیست. سی و یک سال تجربه پشت سر نهاده و هرچند آموخته در روزمرگی و برای گذران زندگی بنوعی با حاکمان کنار بیاید اما به تعداد کسانی که از جنس حاکمان نیستند، نفی  خشونت بی حد و مرز خشک مغزانی است که کلید بهشت را با به قتل رساندن دگر‌اندیش در دست خویش می  بینند و کشتن مخالف را نه قتل، بلکه‌ انجام  تکلیف الهی  میدانند.  وجود این  کسان انکار تک تک قوانین، آداب و مناسباتی ست که حاکمان با استفاده ‌ا ز سیستم  مغزشویی خواسته‌اند به‌این ملت تزریق کنند.

امروز در آستانه سالگرد حضور پر شکوه ملتی که خواهان تحول و پیشرفت است، اعتراف می کنم که من نیز چون بسیاران دیگر قدرت حکومت دینی را بسیار بیش از آنچه هست، دیده بودم. فکر می کردم با توجه به سرکوب سیستماتیک سی و یک ساله و با وجود تمام ابزارهای آموزشی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در دست حاکمیت تمامیت خواه، رویای حضور میلیونی مردم معترض تا دهه‌ها به واقعیت تبدیل نخواهد شد. اما شد…

دستگاه تبلیغاتی حکومت توانسته بود مخالفی چون من را نیز به باور به بی حد و حصری قدرتش مجبور کند، اما حضور میلیونی مردم نشان داد که‌این “قدرت” با وجود تمام ابزارهایی که در دست حاکمیت است، چقدر پوشالی است.

دیدم به چشم که تحول‌خواهانی که در سال‌های دهه شصت در اقلیت بودند، امروز به‌اکثریتی تبدیل شده‌اند که توانسته بسیاری از مدافعان دیروزین حکومت اسلامی را نیز با خود همراه کند.

شاید بتوان گفت بزرگترین جابجایی تاریخ ایران در میان نیروهای اجتماعی امروز دارد در مقابل چشمان ما صورت می گیرد. آن اکثریتی که به دنبال فتوای فلان روحانی و دستورات فلان رهبر فرهمند، همه چیز را در بست می پذیرفت یا نفی می کرد، دیگر وجود خارجی ندارد. جابجایی و تحولی که در درون خود مذهبی ها در حال صورت گرفتن است، امری غیر قابل انکار است.

دوران جزم‌گرایی و خشک‌اندیشی، دوران تقسیم انسان و عالم به خوب مطلق و بد مطلق در حال گذر است. دوران، دوران شک و پرسش و جستجوست. دوران کاوش است در چرایی آنچه که خود در ایجادش سهم داشته‌ایم و دوران تلاش است برای گذار بی خشونت از یکی از سخت‌ترین آزمون‌های تاریخی ملتی بزرگ. این گذار با گرفتن درس‌هایی از انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ و با تجربه سی یک سال زندگی تحت حاکمیت ترکیبی ناموزون، متضاد، نابهنگام و نامبارک در تاریخ ما به نام جمهوری اسلامی ممکن می شود.

امروز که‌این مطلب را می نویسم، ملت ما در شوکی دیگر به سر می برد. باز فرزندانش را کشتند و به زندان انداختند، باز می کشند و به سکوت وا‌می‌دارند. اما جنبشی که در ۲۲ خرداد سال گذشته به یک جنبش همگانی تبدیل شد، جدا از اسامی و رنگ‌ها، جنبشی ست که فرو نخواهد نشست. جنبش اکثریتی است که خواهان فضای تنفس، آزادی و دمکراسی است، در برابر اقلیتی که گمان می کند می‌شود با استفاده ‌از حربه‌های صد و پنجاه ساله و با سرکوب و شستشوی مغزی و کشتار بر مردمی حکومت کرد که‌ امروز بسیار از حاکمان خود جلوترند و بال آرزوهایشان بر فراز تمام این سرزمین گسترده شده‌است، آرزوهایی که ‌اگر روزی دست‌نیافتنی به نظر می رسید، امروز با وجود نسلی آگاه و با نگاه به شکنندگی حاکمیتی که ‌از درون فرو می‌ریزد، از هر زمان دیگر بدست آوردنی تر شده‌است.

٥ ژوئن ٢٠٠٩