ميرزا فتحعلی آخوندزاده، پيشگام فكری مشروطه در چندين عرصه

(چاپ شده در “تلاش“ ، شماره ٢٦، ٢٠٠٦)

 نیلوفر بیضایی

مقدمه

 بازخوانی اندیشه‌ی روشنفكران و روشنگران عهد مشروطه برای ما در دورانی كه زندگی می‌كنیم و با توجه به وضعیت اسفبار سیاسی و اجتماعی موجود از چند نظر حائز اهمیت است. ما هنوز پس از یك قرن و نیم درگیر توضیح و تفسیر و تلاش برای درك همان مفاهیم و خواسته‌ها هستیم كه روشنفكران صدر مشروطه  پس از آشنایی با تمدن و فرهنگ غرب و دستاوردهای ارزشمند آن برای جامعه‌ی جهانی در ایران مطرح كردند. پاسخ تاریخی ایرانیان به‌ انقلاب مشروطه كه خواست پیشرفت ایران، تاًمین حقوق انسانی و آزادی، ایجاد نهادهای مدرن و دمكراسی اجتماعی و سیاسی را طرح می‌كرد، پاسخی معكوس بوده‌است. انقلاب اسلامی‌ و پیامدهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعیِ ناشی از آن معضلی است كه ما را تا نسلها پس از ما با خود درگیر خواهد كرد و پاسخی درخور می‌طلبد. پاسخی كه بدون شناخت و شهامتِ نقد و بازبینی و بازنگری در خود، بدون فاصله گرفتن از جُمود و تنبلی ذهنی و در عین حال بدون شناسایی ریشه‌ها و تناقضها و تضادهای حاكم بر هر دوره ناممكن است. انسان ایرانی كه زیستن در آزادی و دمكراسی را تجربه نكرده، دشوار می‌تواند تصویری از آنچه نداشته، در ذهن داشته باشد. البته كه داشتن یك رهبر فرهمند یا خدای قادر متعال كه به جای ما  فكر می‌كند و برای ما تصمیم می‌گیرد و می‌بُرد و می‌دوزد، با روح و ذهنی كه  بمرور تن‌پرور می‌شود‌، همخوانی بیشتری دارد تا تلاش برای دانستن و در نتیجه توانستن. كنجكاوی و جستجو و پرسش مایه‌ی دردسر است، پس بهتر است سرمان به كار خود باشد و گلیم خود از آب بیرون بكشیم و نبینیم و نخواهیم بدانیم آینده چگونه خواهد بود. “خدا داناست“ و اوست كه رُموز هستی را می‌داند ، پس “من“ در عبادت و عبودیت دِین خود ادا كنم و روز را به شب رسانم، خودش درست می‌شود، اگر هم نشد، به درك! من فلان جا “پارتی“ دارم و جای دیگر “رشوه“ می‌دهم و كارم می‌گذرد… آخر ایرانی هر چه نداشته باشد، این زرنگیِ “خداداد“ را دارد كه كارش را به شكلی راه بیندازد در این چند صباح عمر. اینكه‌ آینده‌ی فرزندانم چه خواهد شد و بر سرشان چه خواهد آمد، به من چه! مگر پدران من برای من چه كردند كه من برای بعد از خودم بكنم. باید خودش كار خود را راه بیندازد، زرنگی را از من بیاموزد، بقیه‌اش حل است!

اینها تصاویر بخشاً غلو شده یا شاید از نگاه برخی بیرحمانه‌ای است از داستان انسان ایرانی كه می‌توان صفحه‌ها بدان افزود و از هر سو دنبالش كنیم، سرانجاممان همین وضعیت اسفناك امروزی ماست.

اما خوشبختانه چنین تصویری در هیچ لحظه‌ از تاریخ ما در مورد همگان و به یك نسبت صدق نمی‌كرده و در این مرز و بوم همواره كسانی بوده‌اند كه به دنبال راه رهایی گشته‌اند و اندیشیده‌اند و جُسته‌اند و اگر نیافته‌اند یا این یافته‌ها را نتوانسته‌اند به عموم منتقل كنند، اگر شكست خورده‌اند یا در مسیر جستجو به بیراهه رفته‌اند، اما تاثیراتی غیر قابل انكار بر نسلهای پس از خود گذاشته‌اند.

فریدون آدمیّت، تاریخ نگار برجسته‌ی ایرانی یكی از نخستین كسانی بود كه به ضرورت شناخت و بازشناسی این یك قرن و نیمی‌ كه‌ از برخورد ما ایرانیان با فكر پیشرفت و تجدد، با آشنایی ما با فكر آزادی و حقوق مدنی، با حقوق بشر و ساختار مدرن پاسخ مثبت داد و به تحقیق و درج و شناساندن افكار، آثار و پیشزمینه‌های فكری انقلاب مشروطه در ایران پرداخت. او در همین مورد می‌نویسد:

از تحقیقات خود سه‌ هدف دارم: نخست اینكه مقام حقیقی اندیشه‌گران ایران را تا زمان مشروطیت باز نمایم و تاثیر هر كدام را در تحول فكری جدید و تكوین ایدئولوژی نهضت مشروطیت بدست دهم. دوم اینكه‌ اگر از دستم بر آید در ترقی دادن تفكر تاریخی و “تكنیك“ تاریخ‌نگاری جدید در ایران كاری كنم و سوم اینكه نو‌آموزان بدانند در این مرز و بوم همیشه مردمی ‌هوشمند و آزاده بوده‌اند كه صاحب اندیشه‌ای بلند بودند و به پستی تن در ندادند، از حطام دنیوی دست شستند و روحشان را به‌ اربابان خودسر و نادان و ناپرهیزگار نفروختند…“١

ما از طریق آدمیت با بسیاری از پیشگامان فكری مشروطیت آشنا شدیم. هر كس بخواهد در مورد مشروطیت و سیر اندیشه و تاریخ این دوران بنویسد و بداند، آثار آدمیت را بعنوان بخشی از مهمترین و معتبرترین منابع مورد استفاده قرار می‌دهد. امروز هستند تاریخ نگارانی كه زوایایی جدید را كه شاید از نظر آدمیت دور مانده گشوده‌اند و نقدهایی بر برخی زوایای نگاه و تفسیر او از وقایع تاریخی نوشته‌اند، اما همگی بر اهمیتِ كاری كه‌ آدمیت انجام داد واقفند. با این مقدمه در این مطلب به سفری در سیر افكار یكی از مهمترین اندیشه‌پردازان مشروطیت یعنی میرزا فتحعلی آخوندزاده می‌پردازیم. آخوندزاده یكی از مهمترین نمایندگان فكری خردگرای ایرانی است كه قوه‌ی تعقل و اصالت ماده را مبنای افكار خود قرار داد. آخوندزاده در چندین عرصه جزو سرآمدان است. او نخستین ایرانی است كه نمایشنامه‌نویسی، داستان‌پردازی، شخصیت‌پردازی و نقد‌نویسیِ اروپایی را با ارائه‌ی آثاری ارزشمند در همه‌ی این زمینه‌ها نه تنها به‌ایرانیان، بلكه به شرقیها معرفی كرد. علاوه بر آن آخوند‌زاده جزو اولین سنت‌شكنان تاریخ‌نگاری ایران است. آخوندزاده جزو مبلغین و مروجین اولیه‌ی مشروطیتِ عقلی و عرفی براساس حقوق طبیعی، از پیگیرترین مخالفین استبداد و مبلغین جدایی دیانت از سیاست، مبتكر فكر اصلاح دین كه خود آن را “پروتستانیسم اسلامی“ می‌خواند، مبتكر تغییر الفبا و اصلاح خط در جوامع اسلامی، نظریه پرداز ناسیونالیسم ایرانی، از هواداران پر و پا قرص آزادی زن و برابری حقوقی زنان با مردان و از مهمترین بانیان فكر سكولار است در میان همگُنان خود. افكار و آثار او نسبت به دیگر اندیشه‌پردازان مشروطه‌ از نظم و سیستم و انسجام بیشتری برخوردار است. او همچنین یكی از پركارترین‌ها و پیگیرترین‌هاست و بهمان دلیل پرداختن به تمامی‌ زوایای افكار و آثار او دشوارتر است.

 پرداختن همه جانبه  به‌همه‌ی زوایا و رشته‌هایی كه‌ آخوندزاده در آنها مهارت داشته از توان من خارج است. امید كه‌ این نوشته به گشودن دریچه‌ای هر چند كوچك در نگاه‌ این اندیشمند ایرانی یاری رساند.

 

زندگی و آثار آخوندزاده

آخوندزاده شرح زندگی خود را كه “بیاغرافیا“ (بیوگرافی) می‌نامد، به تفضیل در كتابی تحت عنوان “الفبای جدید و مكتوبات“ بتحریر در‌آورده‌ است. او متولد سال ١١٩١ هجری شمسی برابر با ١٨١٢ میلادی بود و در كل شصت و شش سال عمر كرد. آخوندزاده در یك خانواده‌ی متوسط در آذربایجان (نوخه) بدنیا آمد. شش ساله بود كه پدر و مادرش بدلیل ازدواج مجدد پدر جدا شدند و از آن پس نزد عموی مادرش، آخوند فاضلی نقل مكان كرد و آخوند او را به فرزندی پذیرفت. آخوندزاده و مادر و پدرخوانده‌اش در اثر جنگ ایران و روسیه  ‌آواره شدند و پس ازپایان جنگ باز به نوخه بازگشتند. پدر‌خوانده‌اش به قصد اینكه ‌او به سِلك روحانیت در‌آید، وی را به گنجه برد و به معلم سپرد. آخوندزاده در گنجه به یادگیری زبان روسی نیز پرداخت و یكسال بعد دوباره به نوخه بازگشت ولی سرانجام در سال ١٢١٣ شمسی برابر با ١٨٣٤ به تفلیس رفت و تا پایان عمر در همانجا ماند. او در روسیه بعنوان مترجم زبانهای شرقی به‌ استخدام دولت روسیه درآمد و تا پایان عمر در این سمت ماند. با اینهمه آخوندزاده‌ همواره وطن اصلی خود را ایران می‌دانست و تمام تلاش و توان خود را برای تاثیر‌گذاری و معرفی فكر آزادی در ایران بكار برد. با وجود اینكه نویسندگان و پژوهندگان قفقازی و روسی در مورد او عنوان “آخوندوف“ را بكار برده‌اند، خود آخوندزاده در همه‌ی آثارش، چه‌ آندسته كه بزبان فارسی است و چه ‌آثاری كه بزبانهای عربی، تركی و روسی نوشته، از نام “آخوندزاده“ و گاه “آخونزاده“ استفاده كرده‌ است.

آدمیت در شرح زندگی آخوندزاده دو مرحله را نقطه عطف تحولات فكری او می‌داند. اولی در گنجه و در اثر آشنایی او با میرزا شفیع،  شاعرـ عارف ایرانی كه با مذهب و روحانیت مخالف بوده و بر آخوند‌زاده تاثیرات فكری عمیقی گذاشته‌است.

 آخوندزاده در اینمورد می‌نویسد:

در یكی از حجرات مسجد گنجه‌ از اهل ولایت شخصی مقیم بود میرزا شفیع نام، كه علاوه بر انواع و اقسام دانش خط نستعلیق را خیلی خوب می‌نوشت. این میرزا شفیع همانست كه در مملكت غرمانیا( آلمان) سرگذشت و فضل او را در اشعار فارسیه بقلم آورده‌اند… روزی این شخص محترم از من پرسید: میرزا فتحعلی از تحصیل علوم چه منظور داری؟ جواب دادم كه می‌خواهم روحانی بشوم. گفت: می‌خواهی تو كه ریاكار و شارلاتان بشوی؟ تعجب كردم و حیرت نمودم كه‌ آیا این چه سخن است. میرزا شفیع بحالت من نگریسته گفت: میرزا فتحعلی عمر خود را در صف این گروه ضایع مكن، شغل دیگر پیش گیر. وقتی از سبب نفرت او از روحانیون پرسیدم شروع كرد بكشف مطالبی كه تا آن روز از من مستور بود … تا این تاریخ من بغیر از خواندن زبان فارسی و عربی چیزی نمی‌دانستم و از دنیا بی‌خبر بودم٢ 

مرحله‌ی دوم از مهاجرت به تفلیس آغاز می‌شود كه بدلیل تبعید بسیاری از مخالفین تزار، مركز فعالیتهای ادبی، اجتماعی و سیاسی شده بود. در آنجا آخوندزاده با دنیای ادب و هنر آشنا شد وبه محافل ادبی راه یافت. آشنایی با آثار نویسندگان، شاعران و متفكران روس از “گریبایدوف“ و “گوگول“ گرفته تا “پوشكین“ و ”استرافسكی“، نویسندگان و اندیشمندان فرانسوی از “مولیر“ و “دوما“ تا “ولتر“ و مونتسكیو“ و همچنین متفكران انگلیسی تحولات جدید فكری در آخوندزاده را رقم زد. آخوندزاده كه با تاریخ ایران، اسلام، ادبیات فارسی و تركی، حكمت، فقه و عرفان اسلامی‌ آشنا بود، در این دوره‌ی جدید توانست بسیاری از سنتها و عناصرِ در‌آمیخته با فرهنگ ایرانی، كه سد راه پیشرفت و ترقی ایران بود، را شناسایی كند. اندیشه‌ی نو و اصلاحی در آخوندزاده در همین دوران شكل گرفت. او بدون اینكه دربست شیفته‌ی فرهنگ غرب شود، بدلیل عشق فراوانش به‌ ایران و تاسف عمیقش از عقب‌ماندگی جامعه و حكومت، تمام عمر خود را صرف تلاش برای اندیشه‌سازی و تعمیق فكرِ تحول در ایران كرد. آخوندزاده در بسیاری از كشورهای آسیا چهره‌ای شناخته شده بود و با ترجمه نمایشنامه‌هایش بروسی در روسیه نیز از شهرت برخوردار بود.

آخوند‌زاده پس از مرگ شاعر بزرگ روس “پوشكین“ بر اثر یك توطئه‌ی سیاسی، قصیده‌ای در رثای او سرود كه ‌آرین پور از آن تحت عنوان “نخستین فریاد آزادیخواهی“٣ آخوندزاده در برابر جباریت قدرتمداران دوران نام می‌برد.

برخی از آثار آخوندزاده عبارتند از: “تمثیلات یا شش نمایشنامه كمدی“، “حكایت یوسف شاه سراج  یا ستارگان فریب خورده“، “الفبای جدید“، “مكتوبات كمال‌الدوله“، “نقدی بر رساله‌ی “یك كلمه‌” از میرزا یوسف خان مستشارالدوله“، “نقدی برنمایشنامه‌های میرزا آقا تبریزی“ و دهها نقد و مقاله‌ی دیگر.

بخشی از آثار آخوندزاده در ایران با سانسور روبرو شد و تنها در محافل روشنفكری و بصورت مخفی خوانده‌ می‌شد. ماشاءالله ‌آجودانی در اینمورد می‌نویسد: “سرنوشت نشر “مكتوبات“ آخوندزاده با سرنوشت سانسور در ایران گره خورده‌است. نگارش اصل این كتاب و صورت اولیه‌ی آن در اواسط سال ١٢٨٢ ه.ق. پایان می‌گیرد. تلاش دردآلودش برای چاپ و نشر آن در ایران یا خارج از ایران همه جا با مشكل و مانع روبرو شد. ماًیوس و خسته‌ از همه‌ی این تلاشها برای انتشار آن به نسل آینده و به قرن آینده چشم می‌دوزد. در نامه‌ای به مَلكُم متذكر می‌گردد كه ‌انتشار كمال‌الدوله برای من میسر نگردید. شاید پس از صد سال، اخلاف ما به چاپ این تالیف موفق بشوند. بیش از صد و سی سال از تاریخ نگارش مكتوبات كمال‌الدوله می‌گذرد، انقلاب مشروطه‌ هم در‌گرفت، مشروطیت هم اعلان شد و سرانجام سلطنت هم براه‌ افتاد. اما هنوز پس از آن همه ماجراها و فراز و نشیبها و انقلاب‌ها به كتاب او در كشور ما ایران اجازه‌ی نشر آزاد داده نشده‌است.“٤

از آنجا كه حضور و تاثیر‌‌گذاری آخوندزاده تنها به یك یا دو عرصه محدود نمی‌شود، در ادامه‌ی این مطلب با انتخاب اساسی‌ترین آنها تلاش می‌كنم تا آنجا كه  توان این قلم و چارچوب محدود یك مقاله‌ اجازه می‌دهد، مهمترین خطوط فكری و عرصه‌هایی را كه تاثیر مستقیم از افكار او پذیرفت را روشن كنم.

 

آخوند‌زاده پیشرو نمایشنامه‌نویسی

همانطور كه پیشتر اشاره كردم، آخوندزاده پس از آشنایی با آثار نویسندگان و متفكرین غرب به یك تحول شگرف در جریان رشد فكری خود دست یافت. از همین دوران است كه ‌او با استفاده‌ از استعداد شخصی و بهره‌گیری از دانشی كه بدان مجهز می‌شد در چندین عرصه به یكی از نوآوران بی‌بدیل  تبدیل شد. یكی از این عرصه‌ها نمایشنامه‌نویسی است. آنچه‌ امروز برای ما روشن است، اینكه‌ آشنایی آخوندزاده با تئاتر تنها از طریق آثار نمایشنامه‌نویسان و نویسندگان غرب رخ نداد، بلكه‌ همزمان با آموختن علم تئاتر در عرصه‌ی نظری از طریق عملی یعنی از طریق صحنه‌ی تئاتر و دیدن نمایشهایی كه در تفلیس بروی صحنه می‌رفت و همچنین بر صحنه‌آوردن تئاتر(تجربه‌ی كارگردانی و حضور در گروههای نمایشی) آغاز شد.

آدمیت در اینمورد می‌نویسد:

میرزا فنحعلی پیشرو فنِ نمایشنامه‌نویسی و داستان‌پردازی اروپایی است در خطه‌ی ‌آسیا. از عثمانی گرفته تا ژاپن هر كس در این رشته‌‌ ادبیات جدید غربی گام نهاده دقیقا پس از او بوده‌ است.“٦ 

پیشتر اشاره كردم كه‌ آخوندزاده شش نمایشنامه نوشت. این نمایشنامه‌ها در اصل بزبان تركیِ آذربایجانی نوشته شده‌اند و بعد‌ها توسط “میرزا جعفر قراچه‌داغی“ بفارسی ترجمه شدند. از میان نمایشنامه‌های آخوندزاده بترتیب “ملا ابرهیم خلیل كیمیاگر“، “موسیو ژوردان حكیم نباتات و درویش مستعلی‌شاه جادوگر“ و “خروس قولدورباسان“ در فاصله‌ی سالهای ١٢٨٨ ه.ق. و ١٢٩٠ ه.ق. و در سال ١٢٩١ همه به‌اضافه‌ی “سرگذشت مرد خسیس“ و “وزیرِ خانِ لنكران“ تحت عنوان “تمثیلات” در یك مجموعه منتشر شدند. خود آخوندزاده نمایشنامه‌های خود را به روسی ترجمه كرد و برخی از آنها در تفلیس به روی صحنه‌ آمدند و برخی نیز در تئاترهای مسكو و پترزبورگ اجرا شدند.

آخوندزاده در نامه‌ای خطاب به میرزا جعفر قرچه‌داغی ضمن تشكر از او بخاطر ترجمه‌ی آثارش، قصد خود را از روی آوردن به نمایشنامه‌نویسی چنین توصیف می‌كند:

“… بسیار طالبم كه جوانان صاحب سواد و صاحب ذوق ما در این فن شریف قلم خودشان را بجولان آورده، استعداد خودشان را امتحان بكنند، بلكه رفته رفته‌ این قسم تصنیف در میان ملت ما نیز شیوع یابد. رومان نویسی هم از این قبیل تصنیفات است. باصطلاح یوروپائیان، این قسم تصنیف را دراما می‌گویند. ملت ما از این فن اصلا خبر ندارد…“٧ 

میرزا جعفر قرچه‌داغی كه با ترجمه‌ی این نمایشنامه‌ها و در اثر ارتباط با آخوندزاده خود با نمایشنامه‌نویسی آشنا شده بود در دیباچه‌ی ترجمه‌ی كتاب شرح مفصلی درباره‌ی “ فن تیاتر“ می‌دهد و برای خواننده‌ی نا‌آشنای ایرانی بتفضیل آموزش شیوه‌ی خواندن نمایشنامه‌ را ارائه می‌دهد. میرزا جعفر بدرستی بر عنصر “حركت و عمل“ در نمایشنامه تاكید می‌كند و همچنین توضیح می‌دهد كه ‌آن حالات و وضعیتهایی كه در توصیف صحنه‌ها آمده وهمچنین كاراكترها و خصلتهای زبانی- رفتاری آنها را “بطرز گفتگو“ بخواند. او بدین نكته واقف بوده كه نا‌آشنایی با شیوه‌ی نگارش در نمایشنامه، آنهم برای خواننده‌ای كه تئاتر اروپایی را بر صحنه ندیده‌است، می‌تواند بسیار ابهام‌برانگیز باشد و درك حركات و نكاتی كه در دستور كارگردانی آمده و حركات و موقعیتها دشوار خواهد بود. او توضیح می‌دهد كه خواننده‌ی نمایشنامه‌ هنگام خواندن می‌بایست در حركت و عملِ كاراكترها سهیم شود و خود را به جای شخصیتها گذاشته و همراه‌ آنها نقشها را بازی كند.

هم آخوندزاده و هم قرچه‌داغی تئاتر را “اصلح و اهم و اول وسیله‌ی ترقیات٨ می‌نامند. آخوندزاده تئاتر را “ عین ملت‌خواهی و باعث تهذیب اخلاق٩ می‌داند و در اینمورد بارها تاكید می‌كند. البته به باور من هم آدمیت و هم دیگران كه به تقلید از او تاكید آخوندزاده بر “تهذیب اخلاق“ در تئاتر را غلو شده دانسته‌اند، شاید به این نكته‌ی مهم توجه نكرده‌اند، که آنها “تهذیب اخلاق“ را در معنای لغوی فارسی (شاید مترادف با از بین بردن فساد اخلاقی و انحطاط) مد نظر داشته‌اند و در نظر نمی‌گیرند كه ”تهذیب اخلاق“ احتمال دارد ترجمه‌ی آخوندزاده‌ از واژه‌ی كاتارسیس باشد. كاتارسیس یكی از مبناهای درام ارسطویی (وحدت زمان و مكان و موضوع یا وحدت سه گانه) را تشكیل می‌دهد و در تئاتر كلاسیك جهان یكی از پایه‌های مهم نمایش بوده‌ است.  كاتارسیس یعنی تهذیب روح از طریق رسیدن حسی تماشاگر به ‌هراس یا همدردی و همذات‌پنداری با شخصیتهای نمایش. البته شاید آخوندزاده واقعا “تهذیب اخلاق“ بهمان معنای ایرانی آن را در نظر داشته ‌است و یا برای ایجاد علاقه در خواننده نسبت به تئاتر، آنهم در جامعه‌ی “اخلاقگرا“ این واژه را بكار برده‌ است. البته خود آخوند‌زاده در جایی “تهذیب اخلاق“ را اینگونه توضیخ می‌دهد كه در اروپا از طریق تمسخر و به زبان طنز، كاستی‌ها و معایب مورد پرسش قرار می‌گیرد تا مردم عبرت بگیرند و كارهای ناپسند را تكرار نكنند. در نتیجه ‌این  نگاه‌ آخوندزاده به تئاتر بعنوان یك انستیتوسیون آموزشی كه قرار است در حل  معضلات فرهنگی بتنهایی عرض اندام كند، شاید واقعا نوعی غلو باشد.  بهر صورت نقش تاریخی درام و نمایش در اروپا  نشان از سیر عصیان انسان بر سرنوشت و شوریدن او دارد بر خدا و هر كه بر فراز سر انسان و در موقعیتی آسمانی، می‌خواهد كنترل او را به‌ انحصار خود در‌آورد. انسانی كه زمینی می‌شود و بدنبال ارتباط است، شك می‌كند، می‌خروشد، طغیان می‌كند و در مركزِ تغییر بر تقدیر می‌شورد و می‌شوراند، رها می‌شود یا می‌خواهد بشود. از این زوایا این نقش تاریخی برای هنر نمایش در اروپا قابل تصور است. آخوندزاده ذات هنر نمایش را با اصل آنچه برای انسان ایرانی آرزو می‌كند، همخوان می‌بیند. نقد اجتماعی، نقد خرافات و خرافه‌سازان و خرافه‌پرستان، بازاریان طماع و دلالان، نقد ستم بر زنان، نقد سلطنت مطلقه و استبداد و وضع اسفناك مردمی ‌كه در تاریكی میزیند، موضوعات اصلی نمایشنامه‌های آخوندزاده را تشكیل می‌دهد. آخوندزاده نوشتن نمایشنامه‌ی انتقادی- كمدی و رمان را بهترین وسیله برای بیداری و آگاه كردن مردم می‌دانست.

نمایشنامه‌های آخوندزاده نیز علاوه بر دیگر آثارش با مشكل سانسور روبرو شدند تا جایی كه برخی از قسمتهای نمایشهایش تغییر داده شد. برای مثال در نمایشنامه‌ی “حكایت مسیو ژوردان…“ بخشی از نمایش كه در آن مستقیما به صدارت میرزا آقاسی حمله شده‌ است، بكلی تغییر داده شد. جمشید ملك پور در اینمورد می‌نویسد:

بدین سان معلوم می‌شود كه با انتشار نخستین نمایشنامه در ایران، سانسور نیز متولد شده و این دو با هم شروع به طی یك مسیر تاریخی كرده‌اند، مسیری پر فراز و نشیب و نفس بر…“١٠

ارزش هنری نمایشنامه‌های آخوندزاده نیز علاوه بر موضوعاتی كه برگزیده‌است، یكی از جنبه‌های قوت كار اوست، هر چند برخی نمایشنامه‌های اولیه‌اش از ضعفهایی در بافت دراماتیك برخوردار است، اما نمایشنامه‌های بعدی‌اش، (از جمله حكایت مرد خسیس) از بافت و ساختاری قوی برخوردارند و در خلق موقعیتهای كُمیك و عمق نگاه به پیچیدگیها آثاربسیار با ارزشی حتی درمقیاس ادبیات نمایشی جهان هستند.

 

آخوندزاده، بنیانگذار نقد تئاتر، تاریخ و ادبیات در ایران

آخوندزاده نخستین ایرانی است كه تاریخ‌نگاری، ادبیات و نمایشنامه نویسی را با بهره گیری از تفكر تاریخی و مادی بررسی كرد. وی در نامه‌ای به “میرزا یوسف خان“ ، “فن كرتیكا“ (Kritik) را اینگونه توضیح می‌دهد:

از دوره‌ی شاه عباس تا این عصر برای ملت ایران در عالم تربیت از تاثیر عقاید باطله ترقیات زیاد رو نداده‌است …. اگر این حركتها را خاطر نشان نكنی، متنبه نمی‌گردند و در غفلت می‌مانند. اگر خاطر نشان می‌كنی تعرض شمرده می‌شود. پس چه باید كرد؟ اما صلاح ملك و ملت مقتضی آنست كه خاطر‌نشان شود. فن كرتیكا همین است. این گونه مطالب را با مواعظ و نصایح بیان كردن ممكن نیست. وقتی كه بیان كردی كرتیكا خواهد شد. وعظش و نصیحتش نمی‌توانی نامید. امروز در هر یك از دول یوروپا روزنامه‌های ساطریق (Satire) یعنی روزنامه‌های كرتیكا و هجو در حق اعمال شنیعه‌ هموطنان در هر هفته مرقوم و منتشر میگردد. دول یوروپا بدین نظم و ترقی از دولت كرتیكا رسیده‌اند، نه‌ از دولت مواعظ و نصایح. امم  یوروپا  بدین درجه‌ی معرفت و كمال از دولت كرتیكا رسیده‌اند، نه‌ از دولت مواعظ و نصایح١١

او همچنین نقد را در ادبیات و روزنامه‌نگاری اینچنین توضیح می‌دهد:

این قاعده در یوروپا متداول است و فواید عظیمه در ضمن آن مندرج. مثلا وقتی كه شخصی كتابی تصنیف می‌كند، شخصی دیگر در مطالب تصنیف شده‌ ایرادات می‌نویسد به شرطی كه حرف دل‌آزار و خلاف ادب نسبت به مصنف در میان نباشد و هر چه گفته‌اند به طریق ظرافت گفته شود این را قرتیقا، به‌اصطلاح فرانسه كریتیك می‌نامند…“١٢

آخوندزاده تراژدی (“نقل مصیبت“) را حاصل غم و كُمِدی (“نقل بهجت“) را حاصل شادی می‌نامد كه ‌هر دو از طبایع انسان هستند. او با توجه به‌ اینكه‌ از ذكر مصیبت كه در اسلام رایج است، بسیار بدش می‌آید، كمدی یا نقل بهجت را ترجیح می‌دهد. همین عامل شاید، باعث شده كه ‌آخوندزاده “شبیه خوانی“ یا “تعزیه“ را بدلیل موقعیت تراژیك و ریشه‌ی مذهبی آن كاملا نادیده بگیرد. در حالیكه می‌دانیم تعزیه، نمایشی است كه‌ ارزش آن در شیوه‌ی اجرا و عوامل صحنه‌ای چون صحنه‌گردانی، بدیهه‌سازی و فاصله‌گذاری و اصولا عناصر نمایشیِ بیشمار آن نهفته‌ است. متون تعزیه ‌از نظر ادبی از ارزش بالایی برخوردار نیستند، اما آخوندزاده بدون در نظر گرفتن عناصر نمایشی تعزیه و امكان تحول موضوعیِ آن و خروجش از حیطه‌ی خطابه‌های دینی، كلاً  پیشنهاد می‌كند كه نمایش غرب باید جای تعزیه را بگیرد.

پیش از آنكه میرزا جعفر قره‌چه‌داغی نمایشنامه‌های آخوندزاده را بفارسی ترجمه كند، قرار بود میرزا‌آقا تبریزی این مسئولیت را به‌انجام رساند. اما او خود را در این كار ناتوان دید، از ترجمه‌ی آثار آخوندزاده صرف نظر كرد و ترجیح داد خودش نمایشنامه‌هایی بهمان سبك و سیاق بزبان فارسی بنویسد. او سه نمایشنامه‌ی خود را برای آخوندزاده فرستاد  تا نظر او را بداند. آخوندزاده  پس از خواندن این نمایشنامه‌ها نقدی “بر سیاق كرتیكا“ بر آنها نوشت تا میرزا آقا تبریزی را در جهت رفع نقایص نوشته‌هایش راهنمایی و با “طیاطر“ (تئاتر) آشناتر كند. نقد نمایشی آخوندزاده بر نمایشنامه‌های میرزا اقا تبریزی، اولین نمونه‌ از نقد نمایشی در ایران است و نكاتی ارزنده و در خور تامل در آن هست كه نشان می‌دهد آخوندزاده با زیر و بم این حرفه‌ آشنایی داشته و در شناساندن فنون آن و همچنین نگاه دقیق به جزئیات توانا بوده‌ است.

زبان نقد آخوندزاده زبانی صریح و بی‌پروا و مستقیم است. او در بیان افكارش بدنبال سمبل‌سازی نیست و معتقد است باید بزبان فارسی ساده و قابل فهم برای همگان نوشت. او در نقد‌نویسی از بلینسكی و رئالیسم ایدآلیستی متاثر است.

آخوندزاده معتقد است در زمینه‌ی نثر نویسی  باید از “ قافیه و اغراقات كودكانه و تشبیهات ابلهانه“، درزمینه‌ی شعر از اشعار “بی مضمون و بی لذت“ و در زمینه‌ی تاریخ‌نویسی از “تاریخ پردازی و اغراق‌گویی“ دست كشید.

وی در دوره‌ای از زندگی فكری‌اش به نقد ادبی نیز روی آورد و در توضیح مبانی آن بر اساس ذهنیت مدرن كوشید. او پاره‌ای از متون كهنه و همعصر خود را مبانی سنتی دید و نگارش را به نقد كشید. وی همچنین به معرفی و نقد روزنامه‌نگاری عهد ناصری پرداخت .

از آنجا كه مبنای نگاه و اندیشه‌ی آخوندزاده تجددگراست، ذهن او انسان‌محور و انسان‌باور است. وی همچنین با تاریخ نویسیِ علمیِ ‌جدید آشنا‌ست و بر همین مبنا به‌ انتقاد از تاریخ‌نگاری پیشینیان می‌پردازد. او در بازخوانی وقایع تاریخی با اجتناب از اسطوره‌بافی، بدنبال روابط علت و معلولی است و هر واقعه‌ی تاریخی را در شرایط عینی خود مورد بررسی قرار می‌دهد و انسان را سازنده‌ی تاریخ می‌داند. در اینمورد آدمیت می‌نویسد:

حرفه‌ی  میرزا فتحعلی تاریخ نویسی نیست، اما نقاد تاریخ است، سنت‌شكن تاریخ‌نگاری و صاحب تفكر تاریخی است. ارزش كار او در همان جهات است و بهمان جهات او را از پیشروان تاریخ‌نویسی جدید می‌شناسیم … ارزش واقعی نوشته‌های تاریخی آخوندزاده در این است كه به فن تاریخ‌نویسی جدید توجه یافته‌ است. در وقایع تاریخ رابطه علت و معلول می‌شناسد، تاریخ را حاصل كار آدمی ‌می‌شمارد و هیچ دست نامرئی را در سیر تاریخ موثر نمی‌داند و این نیست مگر تاثیر تفكر مادی در تعقل تاریخی او.“ ١٣

آخوندزاده با بهره‌گیری از شیوه‌ی تاریخ‌نگاری مدرن به‌ انتقاد از كتابهای تاریخی می‌پردازد. برای مثال “روضه‌الصفای ناصری “ از رضا قلی خان هدایت را نقد می‌كند و آشفتگی گزارشهای تاریخی، مخدوش شدن مرزهای تاریخ‌نگاری و خاطره‌نویسی، استفاده‌ از شعر، شعر را وارد تاریخ كردن و اغراق‌گویی را در تاریخ‌نگاریِ هدایت به نقد می‌كشد.

از دیدگاه آخوندزاده در نقد، این اندیشه ‌است كه باید مورد بحث قرار گیرد، نه صاحب اندیشه. او در این ارتباط به نگاه‌ ایرانیان و اسلامیان نقدِ جدی دارد و مثال می‌آورد كه برای اهل تعصب مسلمان مثلا  دانشمندی مثل ابوعلی سینا یا شاعری چون فردوسی اگر درست‌ترین یا عالیترین سخن را نیز گفته باشند، در مقابل ملا و امامی‌كه چه بسا سفیهانه‌ترین و بی سر و ته‌ترین سخنان را بگوید، هیچ ارزشی ندارند، چرا كه نگاه متعصبین به “ذات امام“ و “شرافت اولیاست“. آخوندزاده ‌این نحوه‌ی نگرش را شدیدا مورد نقد قرار می‌دهد.

آخوندزاده معیار بحث و نقد را عقل می‌داند و می‌گوید:

برای فهمیدن مطالب من، تو باید عقل صِرف را سند و حجت دانسته باشی نه نقل را، كه ‌اولیای دینِ ما آن را بر عقل مرجع شمرده‌اند.١٤

 

آخوندزاده و فكر اصلاح و تغییر الفبا

همانطور كه پیشتر اشاره كردم، آخوندزاده  نمایشنامه‌نویسی و رمان‌نویسی را مناسب‌ترین وسیله برای برانگیختن مردم و تغییر و ترقی نظام اجتماعی تلقی می‌كرد. در عین حال اشاره كرد كه خود نمایشنامه‌نویسی را به قصد آشنا كردن  جوانان با این حرفه‌ آغاز كرده و می‌خواسته  نمونه‌هایی از آنچه منظور داشته را معرفی كند و بانی آشنایی با این “ فن شریف“ باشد. او پس از نوشتن شش نمایشنامه و یك رمان بدین نتیجه رسید كه پیش از هر چیز مردم می‌بایست باسواد بشوند و آموزش ببینند. آخوندزاده گمان می‌كرد كه یكی از اصلی‌ترین موانع با سواد شدن مردم، خط عربی است و بر این اساس خواهان تغییر الفبای عربی شد و فكر اصلاح و تغییر خط ر ا در شرق بنیان گذاشت. به باور او با تغییر خط، كلیه‌ی مسلمانان اعم از زن و مرد، شهری و روستایی، امكان آموختن خواهند داشت و خواهند توانست در زمینه‌ی علم و تمدن با اروپاییان همطراز شوند. آخوند‌زاده نزدیك به بیست سال از عمر خود را بر سر این باور گذاشت. آدمیت تلاشهای آخوند‌زاده برای ترویج فكر خود در این زمینه را به دو مرحله تقسیم می‌كند. اول دورانی كه‌ او خواهان اصلاح الفبا از طریق حذف نقطه‌های حروف و به كارگیری علامتهای جدید بود و مرحله‌ی دوم زمانیكه ‌او خواهان تغییر خط و جایگزین‌شدن الفبای فارسی-عربی با الفبای لاتین شد. او همچنین نسخه‌هایی از كتاب خود “الفبا جدید“ را برای دولتهای ایران و عثمانی فرستاد و خود به استانبول سفر كرد و با مقامات عثمانی دیدار كرد تا آنها را در باور خود شریك سازد. او در نامه‌ای به ملكم نوشت:

 از عثمانیها دیگر من امید بُریدم و ایشان را مَذِمّت هم نمی‌كنم. مطلب را خوب فهمیدند و دانستند كه سلطنت دیسپوته (استبدادی) ایشان و دین ایشان بعد از اجرای الفبای جدید و بعد از ترقی علوم از میان بدر خواهد رفت. مگر شما منكر این معنی هستید؟ آشكار است كه بعد از انتشار و ترقی علوم، دیسپوتیزم (استبداد) و فناتیزم (تعصب) و سپرستیسون (خرافات) نخواهد ماند. فایده‌ی اقدامات ما فقط بر ملت عاید است كه در ضمن آن ملت نیكبخت و سعادتمند گردد…“ ٥١

تلاش آخوند‌زاده در این زمینه تا زمانی كه در قید حیات بود، ناموفق ماند، اما كوششهای او در نشر این فكر بی اثر نماند و می‌دانیم كه در قرن بیست در راستای اصلاحات و پروژه‌ی مدرن‌سازی آتاتُرك، الفبای عربی در تركیه با الفبای لاتین جایگزین شد.

با اینهمه ‌او تا پایان عمر براین آرزوی محال (در مورد ایران) پافشاری می‌كرد. بنظر می‌رسد كه ‌آخوند‌زاده در مورد ضرورت تغییر خط بعنوان راه ریشه‌كن‌ كردن بیسوادی و توسعه‌ی آموزش و پرورش دچار تندروی بوده‌است. آدمیت ضمن اشاره بدین نكته می‌نویسد:

اندیشه‌ اصلاح و تغییر الفبا از آثار برخورد تمدن مشرق و مغرب و استیلای اروپاست. پیشرو آن فكر و سازنده خط جدید در جامعه‌های اسلامی‌میرزا فتحعلی است و از او به عثمانی سرایت كرد…“١٦

ماشاءالله‌ آجودانی در نقد این اصرار غلو آمیز آخوندزاده كه “تغییر الفبا را حتی از تاسیس راه‌آهن واجب‌تر“ می‌دانسته و مبنای تحول فكر و اندیشه در ایران را تغییر الفبا قرار می‌داده، می‌نویسد:

“… در این كه با باسواد‌شدن مردم، راه برای پیشرفت اندیشه و تفكر و تحولات اساسی سیاسی و اجتماعی باز می‌شد تردیدی نیست، اما این گمان كه با تغییر الفبا و خط، مشكل با سواد كردن مردم حل می‌شد، گمان خامی‌بود كه برجسته‌ترین اندیشمند و منتقد اجتماعی این دوره، نزدیك به ٢٠ سال عمر بر سر آن نهاد و در چند رساله و چندین نامه و یادداشت، صفحات بسیاری را در لزوم چنین كاری سیاه كرد …”١٧

آخوندزاده پس از اینكه به بی‌نتیجه ماندن تلاشهایش برای تغییر خط آگاه شد، از ادامه‌ی كار در این زمینه منصرف شد و درصدد برآمد تا حاصل اندیشه‌های خود در باب فلسفه و اجتماع، دین و سیاست را بتحریر در آورد. بعبارتی می‌توان گفت آخوندزاده كه با كار نمایشنامه‌نویسی تلاش خود را در جهت روشنگری مردم و بزبان مردم آغاز كرد، پس از گذشتن از مرحله‌ای كه نتیجه گرفت آموزش و سوادآموزی مردم ارجح‌ترین نیاز است، اینبار با مكتوب‌كردن نظرات انتقادی خود در باب فلسفه، سیاست، اجتماع و دین، مشخصاً روشنفكران دوران خود را مخاطب قرار داد.

حاصل این كار “مكتوبات كمال الدوله“ بود كه وی با زبانی صریح و گاه گزنده‌ هم  دین و بانیان آن و هم سلطنت استبدادی را نقد می‌كند. از این منظر می‌توان گفت كه ‌آخوندزاده موانع اصلی در راه پیشرفت و رهایی ایران از سلطه مستبدین را بخوبی مد نظر داشته‌است و از این نظر از بسیاری از روشنفكران دوران خود پیشروتر است. واقعیت دوران حاكی از آن است كه فكر آزادی هر گاه توانست از مجراهای تنگ سانسورِ مستبدین حاكم عبور كند، بدست روحانیون و اسلامیون گردن‌زده شد، پیش از آن که مجال طرح‌شدن و نقد‌شدن و رشد‌یافتن بیابد.

 

مكتوبات كمال الدوله“ و مبانی فكری آخوندزاده

آخوندزاده در تالیف “مكتوبات كمال الدوله“ گوهر اندیشه‌ی خود را در سه مكتوب از طریق پرسش و پاسخ دو شخصیت خیالی بنامهای كمال‌الدوله( شاهزاده‌ی هندی) و جمال‌الدوله (شاهزاده‌ی ایرانی) بیان می‌كند. این شیوه‌ی نگارش نقد اجتماعی و سیاسی (از زبان شخصیتهای خیالی در سرزمینهای خیالی) كه نویسنده‌ افكار خود را از طریق گفتار آنها بیان می‌كند و آخوندزاده احتمالا بدان نظر داشته را ما در آثاری  چون “نامه‌های ایرانی“ از منتسكیو یا “سفرهای گالیور“ از جوناتان سویفت می‌بینیم.

خود آخوندزاده‌ هدف از تالیف مكتوبات كمال الدوله را چنین بیان می‌كند:

بعد از چندی به خیال اینكه سد راه‌ الفبای جدید و سد راه سیویلیزاسیون ( تمدن) در ملت اسلام، دین اسلام و فناتیزمِ آنست، برای هدم اساس این دین و رفع فناتیزم (تعصب) و برای بیدار‌كردن طوایف آسیا از خواب غفلت و نادانی و برای اثبات وجود پروتستانیسم در اسلام به تصنیف كمال الدوله شروع كردم١٨

و در جایی دیگر از این نیز فراتر می‌رود :

“… غرض من از این نسخه تنها سیویلیزه‌شدن ملت من نیست، من می‌خواهم راه ‌ارباب خیال را بگشایم و خیال فیلسوفان و حكمای خودمان، كه‌هزار و دویست و هشتاد و هفت سال است در قید حبس است آزادی ببخشم و بنی نوع بشر را از كوری نجات بدهم...“١٩

در این كتاب آخوندزاده با اتكا بر فلسفه‌ی مادی، متافیزیك و نتایج آن یعنی دین را ناموجه قلمداد می‌كند. همچنین نهادهای مذهبی و حكومتی را مورد انتقاد شدید قرار می‌دهد . آخوند‌زاده جایگاه فكری خود را بروشنی توضیح می‌دهد و جایگاه فلسفی و اجتماعی خود را “لیبرال و از سالكان مسلك پروقره (پروگرس یا پیشرفت و ترقی) و طالبان سیویلیزه“٢٠ می‌خواند. آخوندزاده واژه‌ی لیبرال را اینگونه توضیح می‌دهد:

لیبرال عبارت از آن كسی است كه در خیالات خود بكلی آزاد بوده و ابداً به تهدیدات دینیه مقید نشده و به‌ اموری كه خارج از گنجایش عقل و بیرون از دایره‌ی قانون طبیعت باشد هرگز اعتبار نكند. و نیز در اوضاع سلطنت دارای خیالات حكیمانه باشد، آزاده و بلاقید …“٢١

آخوندزاده با حركت از این اصل كه‌ آنچه قابل رؤیت نیست، قابل باور نیز نخواهد بود، وجود “صانع و موجد“ را رد می‌كند. او بر خلاف مذهبیون وجود كائنات را بی‌مسبب می‌داند و دور تسلسل را باطل می‌شمرد. ماده ‌از بین نمی‌رود و از عدم نیز چیزی بوجود نمی‌آید “ كثرات كه تظاهر وجود كائنات است مدام در حال تغییر است و مرگ تصوری است كه‌ انسان از تبدل اشیاء دارد. تركیب موالید از عناصر است. باقتضای طبیعت چند روزی عناصر با یكدیگر تالیف یافته‌اند. وقتی كه تركیب جسد متلاشی شد معاد عنصر باز عنصر است. از اینرو قیامتی در كار نیست…روح نیز از قانون عمومی ‌كائنات مستثنی نیست زیرا خود از تكفیات ماده‌ است… روح از تركیب جسم بظهور آمده و با متلاشی‌شدن جسم زائل می‌شود… تغییر نه تنها ممكن است بلكه ‌از خصوصیات و ضروریات حیات است. هر پدیده‌ای در عالم وجود نوبتی دارد و چون مهلتش سر آمد جای خود را به دیگری میپردازد ... “٢٢

خلاصه‌ اینكه ‌آخوندزاده با اتكا بر فلسفه‌ی مادی وجود خدا را نفی می‌كند و بعد به خدای اسلام می‌پردازد كه ‌از نظر او قساوت و بیعدالتی او بیش از هر خصلت دیگر بروز می‌كند. داستانهای بهشت و جهنم را “جفنگیات“ می‌‍خواند و می‌گوید“ خالق در حیات دنیوی من چه نعمتهای وافره به من كرامت كرده‌بود كه … در جهنم تن و اندامم پوسیده و ریخته، استخوان‌هایم كوفته و مثل سرمه ساییده بشود، باز از گریبان من دست بر ندارد و از نو به من گوشت و استخوان داده، ‌ابتدا به عذاب‌كردن نما‌ید الی زمان نامتناهی… خدایی  اینچنین از میر غضب و جلاد و قصاب و هر قسم ظلام بدتر است… مطلقا بویی از عدالت و رحمت نبرده بلكه “دیسپوتی“ (مستبد) است كه باید از او بر حذر بود..“ آخوندزاده خطاب به مسلمانان می‌گوید:“خدای مسلمانها بر خلاف آنچه شایع است مطلقا فاقد عظمت و جبروت است. او منشاء الهام پیغمبر اسلام نیست بلكه بر عكس كاملا تابع شهوات و تمایلات اوست… گویا از نزدیك‌شدن پیغمبر با زنان به ‌او حظ و لذت حاصل است… خدای ملتهای دیگر مشغول است به كارهای بزرگ، اما خدای شما آواره‌است به‌اینگونه لغویات…“٢٣

آخوندزاده دین را از آنجا كه با اطاعت كور‌كورانه‌ همراه‌ است و بدنبال دلایل عقلانی برای فهم جهان نیست، نمی‌پذیرد. او با  تكیه بر این اصل كه ترقیات بشر از علم سر چشمه می‌گیرد و علم از عقل و از آنجا كه دین از مقوله‌ی اعتقاد است و با عقل مغایر، دین را عامل خوار‌شمردن عقل و در نتیجه نا‌آگاهی و نادانی می‌داند. دین در ذات خود ضد عقل و ضد علم است.

علیرغم این نظریات، آخوندزاده می‌داند كه‌ اساس دین از بین نمی‌رود و مردم از آن دست نخواهند شست. او می‌داند كه وجود دین دلایل تاریخی و اجتماعی دارد و ریشه‌ی آن جهل و ترس است. بهمین دلایل او خواهان ایجاد پروتستانیسم در دین است تا در نتیجه‌ی آن مذهب و دستگاه روحانیت از اداره‌ی حكومت و نظم جامعه جدا شود و راه برای ایجاد قوانین مدرن و نظام جدید اجتماعی باز شود. از نظر آخوندزاده فقه یا قانون باید پیوسته منطبق بر زمان تغییر و تكامل یابد، در حالیكه در اسلام راه تفكر بسته شده‌است و تا زمانیكه‌ این قوانین تغییر و اصلاح نشوند، سیر انحطاط  تداوم خواهد‌یافت.

آخوندزاده بدرستی تشخیص داده‌است كه دین زمانی كه در امر حكومت و سیاست دخالت كند، تقویت كننده‌ی استبداد است، اما علم و آگاهی تضعیف كننده‌ی استبداد است. از نظر وی دین، تعبد را تبلیغ می‌كند و علم لیبرالیسم و آزادیخواهی را.

یكی از نكات ارزنده‌ی نگاه نقادانه‌ی او به جایگاه زن در اسلام است. همانطور كه پیشتر اشاره كردم، آخوندزاده در نمایشنامه‌هایش نیز مسئله‌ی زن و ستم جنسیتی، محروم بودن زنان از حق تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت خود، بی‌حقوقی زن را در ایران و جوامع اسلامی‌ بشدت نقد كرده‌است. او در مكتوباتش محرومیتهای زنان را ناشی از قوانین اسلامی ‌می‌داند. او در اینجا به طور اخص دو مورد را یعنی “حجاب“ و “تعدد زوجات“ را مورد بررسی قرار می‌دهد. در مورد حجاب می‌گوید :

پیغمبر اسلام چه حق داشت كه با نزول آیه‌ای حجاب نصف بنی بشر را كه طایفه‌ی اناث است الی مرور دهور به حبس ابدی انداخت و آزادیت را كه ‌از اعظم حقوق بشریت است بالمره‌ از ایشان سلب كرد…“٢٤

آخوندزاده ‌همچنین تعدد زوجات را ظلم فاحش بر زنان می‌داند كه در نتیجه‌ی آن مردان مالك و زنان مملوك می‌شوند. از نظر او تعدد زوجات غیر انسانی است. او امید دارد كه در ‌آینده با تحقق پروتستانیسم اسلامی‌ این دو اصل و قوانین ضد زن باطل اعلام شود. آخوندزاده بر این باور است كه زنان نیز می‌بایست از حق تحصیل و آموزش و از آزادی انتخاب همسر برخوردار باشند. آخوندزاده زنان را به‌ اعتراض بر علیه ستمها و محرومیتهایی كه بر آنها تحمیل می‌شود فرا می‌خواند.

از نظر آخوندزاده برای از بین بردن تیره‌بختی ایرانیان باید به تضعیف مبانی فكری اسلامی‌ پرداخت و قدرت روحانیت یا پاسداران آن را تضعیف كرد. او به نفوذ و كنترل روحانیت بر عوام آگاه‌ است و معتقد است كه علما از آنجا كه خود را نایب امام زمان می‌دانند، هر یك در كشوری و گوشه‌ای بدنبال گسترش نفوذ خود بر مقلدین خویش است. آنها بدلیل نقشی كه برای خود قائلند از هیچ حاكمی تبعیت نمی‌كنند. آخوندزاده به درستی بر نقش دوگانه‌ی روحانیت انگشت می‌گذارد. آنها از یكسو با سلطنت دائما در جنگ قدرت قرار دارند و از سوی دیگر از همین  سلاطین برای در بند‌ نگاه‌داشتن مردم سود می‌جویند. او بدین نكته واقف است كه سلاطین بدلیل وحشتی كه ‌از تكفیر شدن دارند، هرگز جرات نمی‌كنند گامی‌در خلاف جهت خواسته‌های آنان بردارند. به باور او تا زمانیكه روحانیت بر قدرت سیاسی كنترل داشته باشد، در ایران ثبات بوجود نخواهد آمد. بعبارت دیگر این دو دستگاه یعنی سلطنت و روحانیت به یاری یكدیگر مردم را در بند نگاه می‌دارند.از نظر آخوندزاده “آزادی” جزو حقوق طبیعی انسان است كه ‌از بدو تولد با او بدنیا می‌آید.او آزادی را به دو بخش تقسیم می‌كند : آزادی جسمانی، كه توسط شاهان مستبد از بین رفته و آزادی روحانی، كه توسط روحانیون نابود شده‌است. برای همین ایرانیان با مفهوم آزادی بیگانه‌ هستند. پس با توجه به‌اینكه‌ انسان طبیعتا و ذاتاً مایل به پیشرفت است، تنها در صورتیكه ‌آزادیِ فكر و نقد وجود داشته باشد، تنها هنگامیكه‌ انسان آزادیِ استفاده‌ از خرد و فاصله‌گیری از اطاعت كوركورانه داشته باشد، پیشرفت و ترقی حاصل می‌شود.

آدمیت چكیده‌ی اندیشه‌ی سیاسی آخوندزاده را اینگونه شرح می‌دهد:

محور تفكر سیاسی آخوندزاده بر انداختن “ دیسپوتیسم“ است و تاسیس “كنستیتوسیون“ و تغییر دولت مطلقه ‌استبدادی به حكومت مشروطه قانونی. در تحقق یافتن آن یا هیئت حاكم باید از روی بینش و دانایی خود مبتكر اصلاح و تجدد گردد – وگرنه ملت با قیام برخیزد و در هر دو حال تربیت و آمادگی ملی را شرط اساسی می‌شناسد. در هر صورت اصلاح نظام سیاسی مملكت ضرورت مطلق دارد“.٢٥

آخوندزاده بعنوان یكی از معدود روشنفكران مشروطه بدین درك درست رسیده بود كه مشروطه با رنگ و لعاب اسلامی‌ و برای اینكه مقبول علما واقع گردد، برقرار شدنی نیست و مهمترین اصل آن كه برابری حقوقی است با اصول شرعی كه طبق آن نه حقوق زن و مرد برابر است و نه حقوق غیر مسلمانان با مسلمانان، در تناقضی آشكار قرار دارد. بهمین جهت او بدرستی جدایی دین از سیاست را پیش شرط برقراری مشروطه می‌دانست.

یكی دیگر از زمینه‌های فكری آخوندزاده ‌ایده‌ی ناسیونالیسم است. او حمله‌ی اعراب به‌ ایران را سب سقوط تمدن ایرانی می‌داند و از نظر او علت بی‌بها شدن تعقل در فرهنگ ما همانا سلطه‌ی اسلام است. همین نگاه باعث شده كه ‌او دوران عظمت ایران را دوران ایران باستان بداند و كمتر مورد نقد قرار دهد. به باور آخوند‌زاده در اثر حمله‌ی اعراب فرایند انحطاط دركل ساختارها‌ی فكری و فرهنگی ایرانیان آغاز شد. او حتی تا آنجا پیش می‌رود كه تلفیق قومی‌اعراب با ایرانیان را عامل ایجاد ناهنجاری در ساخت بیولوژیكی ایرانیان می‌داند٢٦. با اینهمه ‌او عوامل داخلی را دلیل اصلی شكست ایرانیان از اعراب می‌داند. آخوندزاده با وجود تمجید از ایران باستان، بازگشت به آن دوران را ناممكن می‌داند، چرا كه بر این باور است كه‌ از نظر تاریخی دوران سلطنت آریایی به سر رسیده‌است. همین دیدگاه‌ آخوندزاده ‌او را ازبرخی روشنفكران دیگری كه نظرات مشابه‌ او را مطرح می‌كنند، متمایز می‌كند. تمایلات ضد عربی كه گهگاه در نوشته‌های آخوندزاده بروز می‌كند، جزو نكات منفی و تناقض‌برانگیز در افكار آخوندزاده‌ است. بنظر می‌رسد كه ‌او نیز با مترادف‌شمردن عربیت و اسلامیت دچار اشتباه روش‌شناسانه شده كه در بطن خود حامل نوعی نگاه نژادپرستانه ‌است. با اینهمه ‌از نگاه باقر مومنی، باید ناسیونالیسم مورد نظر آخوندزاده را در ارتباط با مجموعه تعاریفی كه ‌از مفاهیم ارائه میكند سنجید و از آنجا كه نگاه‌ هومانیستی و آزادیخواهانه در افكار آخوندزاده بسیار قوی است و در مقایسه با كسانی چون جلال الدین میرزا قاجار یا میرزا آقا خان كرمانی كه تمایلات ضد عربی در آثارشان بسیار قویتر است، افكار شوونیستی در آخوندزاده كمتر به چشم می‌آید، باید حساب او را از دیگر همعصرانش جدا كرد. از نظر مومنی، ناسیونالیسم مورد نظر آخوندزاده، در برابر تهاجم و استعمار معنا می‌یابد و تعریف می‌شود و همچنین نقطه مقابل تعصب مذهبی است.

 در عین حال این پدیده‌ی شیفتگی به‌ ایران باستان در مقابل دین مهاجم می‌بایست در متن دوران خوانده و نقد شود.

با اینهمه می‌توان گفت كه‌ آخوندزاده در تعبیر خود از ناسیونالیسم دچار تناقض است. میان آن ناسیونالیسم مثبتی  كه نتیجه‌ی میهن دوستی و خواست حفظ استقلال میهن و حفاظت آن در برابر تهاجم بیگانه‌ است با آن تعریف منفی از ناسیونالیسم كه نتیجه‌ی افراطی‌گریِ وطن پرستانه و نفرت از دیگران است، می‌بایست فرق گذاشت. آخوندزاده با وجود اینكه خود توضیح می‌دهد كه با هر گونه  تعصب مخالف است و با وجود پرداختنش به واژه‌ی “پاتریوت“ بمعنای میهن دوستی كه حاضر به‌ هرگونه فداكاری برای حفظ استقلال كشور در مقابل مهاجم است، در جاهایی دچار همان افراطی‌گریهای آمیخته به نفرت می‌شود و برخوردش شدیداً احساسی  می‌شود و این از نقطه‌ضعفهای نگاه‌ اوست .

مورد دیگر از تناقضهای نظری آخوندزاده را آرامش دوستدار در طرح پروتستانیسم اسلامی ‌باز می‌نمایاند كه قابل تامل است. از جمله می‌نویسد:

 “آخوندزاده نخستین منتقد اجتماعی و فرهنگی ماست كه با محدودیت امكانات زمانه‌اش به جد كوشید مشكلات ما را بشناساند و نخستین گامها را در راه رفع آن بردارد…هم ثبات فكر كلاً وافع‌بین او را در اساس می‌توان شناخت و هم صداقت و جرات ذهنی او را در خودنگری نسبی فرهنگی‌اش.. مشكل نا آگاهانه‌ی آخوندزاده در زمینه‌ی انتقاد اجتماعی و اصلاح دینی یكی این است كه ‌از یكسو عرب را نگون بخت‌ترین قوم و دینش را موجب نگونبختی تاریخی شده‌ی آن اعلام می‌كند واز سوی دیگر همین اسلام را بر دیگر ادیان ترجیح می‌دهد، آنگاه‌ همه‌ی ادیان را از اساس باطل می‌خواند و دیگر آنكه برای اصلاح دین اسلام یا باصطلاح خود او پروتستانیسم اسلامی، پیشینه‌ی این رفرم دینی مسیحی را در شاخه‌ای از تشیع كشف می‌نماید: در بینش و جنبش باطنی!  … خِلط امور اصولا شیوه عمومی‌فرهنگ ماست، به‌ این سَد سال اخیر و به ‌او اختصاص ندارد… وظیفه‌ی روشنفكری او بعنوان منتقد فرهنگی و اجتماعی در واقع نمی‌بایست اصلاح دین بوده باشد… آیا می‌شود كسی به‌ اصلاح چیزی بپردازد كه‌از اساس آن را باطل می‌داند؟…“٢٧

 

آخوندزاده و نقد “یك كلمه

مستشار‌الدوله یكی از روشنفكران مشروطه‌ است كه با وقوف به فشارهای روحانیون كه مشروطه و قانون‌خواهی را با اسلام و قوانین شرع ناسازگار می‌دانستند، تلاش كرد تا برای جلب حمایت روحانیون اصول مشروطیت را منطبق با اصول دین نشان دهد تا موافقت آنها جلب شود.

 مستشار‌الدوله  رساله‌ای بنام “یك كلمه“ نوشت كه منظورش از آن “قانون“ است. در حقیقت مستشار‌الدوله  با دستكاری در برخی اصول اعلامیه حقوق بشر منتج از انقلاب فرانسه، تلاش كرد تا این اصول را با اصول شرع منطبق نشان بدهد تا جایی كه ‌ادعا كرد اصول حقوق بشر را با قرآن مجید مطابق یافته‌ است. او در نامه‌ای به‌ آخوندزاده می‌نویسد:

كتاب روح‌الاسلام انشاءالله تا دو ماه تمام می‌شود… خوب نسخه‌ است. یعنی به جمیع اسباب ترقی و سیویلیزاسیون، از قرآن مجید و احادیث صحیح، آیات و براهین پیدا كردم كه دیگر نگویند فلان چیز مخالف آئین اسلام یا آئین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است.“٢٨

آخوندزاده پس از دریافت این كتاب، آن را از نگاهی اصولی نقد می‌كند و می‌نویسد:

“… شما برای اجرای عدالت به “احكام شریعت“ متمسك می‌شوید… به خیال شما می‌رسد كه گویا به‌ امداد احكام شریعت كنستتیسیون فرانسه را در مشرق زمین مجری می‌توان داشت. حاشا و كلا، بلكه محال و ممتنع است.“٢٩

آخوندزاده خطای عظیمی ‌را كه مستشار‌الدوله در خلط و تقلیل مفاهیم بدان دچار می‌شود، با استناد به برخی از بندهای اعلامیه حقوق بشر و مقایسه‌ی آن با قوانین شرع  باز می‌نمایاند، از جمله مسئله‌ی مساوات حقوقی و معضل حقوق زنان در اسلام، مسئله‌ی اجبار حجاب، مسئله‌ی آزادی فردی، آزادی دگر‌اندیشی، حد شرعی و دخالت در حریم شخصی…

آخوندزاده در نقد این تلاش مستشارالدوله در تقلیل مفاهیم از دیدگاه عقلانی و با تكیه بر یك دستگاه فكری نسبتا منسجم، سكولار و لیبرال، ناممكن بودن تلفیق دو سیستم فكری عقلانی و دینی را به بهترین وجه بنمایش می‌گذارد و بر لزوم شفافیت و صراحت و در بیان اندیشه و بخصوص توضیح درست مبانی فكری تاكید می‌كند. آخوندزاده خواهان برچیده شدن دادگاههای شرع  و باز گرفتن مقامهای قضاوت از روحانیون و سپردن آن به عدلیه می‌شود.

“در دیدگاه آخوندزاده واضع قانون ملت است و ملت است كه كنستیتسیون می‌نویسد و بساط حكومت مطلقه را بر می‌چیند و بر اساس همان قانون، دولت یا حكومت قانونی را به وجود می‌آورد. چنین حكومتی البته ‌از ملت جدا نیست و از طبقات مختلف مردم نمایندگی می‌كند و حافظ منافع ملت و استقلال كشور است. به تعبیر روشن‌تر، آخوندزاده ‌همان مفهوم “دولت-ملت“ یعنی nation state را به زبان ساده مطرح می‌كند و چاره‌ی كار را در برپایی دولت ملی و حكومت ملی می‌بیند…“٣٠

درباره‌ی آخوندزاده و افكار و آثار او ناگفته‌ها همچنان بسیارند. امید كه این مطلب توانسته باشد رئوسی از نظرات، نگاه و تلاشهای نوآورانه‌ی یكی از برجسته‌ترین پیشگامان فكری آزادی و تجدد در ایران را معرفی كند و شاید عاملی بشود برای رجوع به منابع اصلی و ارزنده‌ای كه دراین مطلب بدانها اشاره شد.

مای ٢٠٠٦

١ انديشه های ميرزا آقا خان كرمانی، فريدون آدميت، ١٣٤٩،ص١٠

٢  “الفبای جديد و مكتوبات“، ميرزا فتحغلی آخوندزاده. برگرفته از : ادبيات نمايشی در ايران، جمشيد ملك پور، تهران ١٣٦٣، ص ١٢٥

٣ از صبا تا نيما، يحيی آرين پور، جلد اول، تهران ١٣٥٧، ص.٣٤٥

٤ مشروطه‌ ايرانی، ماشاءالله آجودانی، تهران،١٣٨٢، ص .٣٤

٦  انديشه‌های ميرزا فتحعلی … ، ص ٣٢٧

٧ الفبای مكتوبات، آخوندزاده. برگرفته…

٨  همانجا

٩ ا Katharsis

١٠  تاريخ ادبيات نمايشی … ص ١٢٥

١١ همانجا ص ١٧٢

١٢ همانجا

١٣ انديشه های ميرزا فتحعلی … ص ٢٣٩

١٤ دين و دولت در عصر مشروطيت، باقر مومنی. نشر باران، استكهلم، ١٣٧٢ . ص ٤٢٤

١٥ از شهرياری آريايی به حكومت الهی سامی، محمد رضا فشاهی. نشر باران، استكهلم،١٣٧٩، ص ٧٧

١٦ انديشه های ميرزا فتحعلی…. ص ٦٩

١٧ مشروطه ايرانی … ص ٢٢٠

١٨ انديشه‌های ميرزا فتحعلی … ص ١٠٦

١٩ دين و دولت در عصر مشروطيت… ص ٤٢٠

٢٠ همانجا

٢١ همانجا

٢٢ همانجا ص ٤٣٠

٢٣ همانجا

٢٤ همانجا ص ٤٥٧

٢٥ انديشه‌های ميرزا فتحعلی … ص ١٥٠

٢٦ فريدون آدميت و تاريخ مدرنيته در عصر مشروطيت، علی اصغر حقدار، تهران ١٣٨٣، ص٤٤

٢٧ درخششهای تيره، آرامش دوستدار، نشر خاوران، پاريس، ١٣٧٧ ص ١١٠ و ص١٣٦

٢٨ مشروطه ايرانی … ص ٤٠

٢٩ همانجا ص ٤٤

٣٠ همانجا ص ٥١