آزاده کریمی، کیهان لندن/ ۱ مهر ۱۳۹۷
نیلوفر بیضایی و گمشدگانش: حکومت در یک لجبازی تاریخی میخواهد جوّ رعب و وحشت را حفظ کند
نیلوفر بیضایی تئاتر «گمشدگان» را اوایل ماه سپتامبر در شهر فرانکفورت آلمان به مناسبت سیامین سالگرد کشتارهای دهه شصت و با بازیگری هرمین عشقی و فرهنگ کسرایی به روی صحنه برد.
این نمایش قرار است با کمی تغییرات و اضافهشدن یک روایت تازه در فستیوال تئاتر کلن اجرا شود. بیضایی از جمله کارگردانان تئاتر خارج از ایران است که تاریخ معاصر ایران و وقایع اجتماعی و سیاسی بخصوص پس از انقلاب را در کارهای خود همواره مورد نظر قرار داده است. نیلوفر بیضایی این بار به موضوع کشتارهای دهه شصت پرداخته و روایتی از نسل دیروز و نسل امروز ایران را برای مخاطبانش به اجرا درآورده است. تئاتر «گمشدگان» در شرایطی به روی صحنه رفت که رامین حسینپناهی، زانیار مرادی و لقمان مرادی، سه زندانی کُرد ایرانی اعدام شده و سپاه پاسدارن به مقر احزاب کرد در شمال عراق حمله موشکی کرده بود. با او درباره تئاتر «گمشدگان» گفتگویی داشتم که در ادامه میخوانید.
-خانم بیضایی، نمایش «گمشدگان» تازهترین کار شما در ارتباط با کشتارهای دهه شصت و تابستان سال ۶۷ است. چه شد که تصمیم گرفتید این نمایش را کار کنید؟
-برای نوشتن این متن سالها به دنبال اسناد مختلف و خاطرات زندانیان بودم و بین همه آنها، نامه شکوفه منتظری، دختر حمید منتظری، یکی از زندانیان اعدامی خطاب به پدر اعدام شدهاش را برای کار انتخاب کردم. در واقع، هر آنچه بر سر بازماندگان کشتهشدگان دهه ۶۰ آمده در این نامه با زبانی متعلق به نسل جوان را میتوان یافت. در عین حال، این نامه شرح حال و بازگوکننده اتفاقاتی هم هست که بر کشتهشدگان این دهه، گذشته است. این نامه را با یکی از یادداشتهای یک زندان سیاسی اعدام شده به نام قربانعلی شکری، که بعد از مرگاش در بین وسایلش پیدا شده، تلفیق کردم. ولی احتمالا برای اجراهای آینده، متن سومی را به آن اضافه میکنم که روایت یک مادر است که فرزندش را اعدام کردند. در دهه ۶۰ مجموعهای از کشتار زندانیان سیاسی که بخش زیادی از مدت حبس خودشان را گذرانده بودند و حتی قرار بود بعد از مدتی آزاد شوند، انجام شد. بخصوص در سال ۶۷، بسیاری از آنها به دنبال مسئله جنگ، پایان جنگ و غیره اعدام شدند ولی کشتار زندانیان سیاسی در واقع از همان اوایل دهه ۶۰ آغاز شد. در جریان این کشتارها کسانی که در گروههای مختلف سیاسی کار میکردند و به هر حال در اثر انقلاب به وجود آمده بودند و نظری مخالف نظر آنچه حکومت دارد، داشتند و یا ایدههای دیگری برای ایران داشتند، اعدام شدند. بسیاری از این افراد به زندان افتادند، از دختربچه ۱۴ تا آدم ۷۰ ساله در زندانها بودند. به غیر افرادی که سیاسی بودند، افراد غیرسیاسی هم کشته شدند. دگراندیشان دیگر هم بودند از جمله بهاییان که تعدادی زیادی از آنها ناپدید شدند و اعضای محفلشان اعدام گشتند. در آن دوره، حتی جوانانی هم بودند که اصلا فعالیت بخصوصی انجام نمیدادند و فقط به خاطر باورهایشان به جوخهی تیر یا چوبهی دار سپرده شدند. این مجموعه سرکوب که اوج آن در دهه شصت بود، موضوع کار من بوده است. در حقیقت در نامهای که انتخاب کردم، بسیاری از اتفاقاتی که در آن دوره افتاده، بازگو میشود.
-چرا تصمیم گرفتید نسل جوان، نسل فرزندان، را در این نمایش وارد کنید؟
-به این دلیل که من به هر موضوعی که میپردازم، به امروز و آینده نگاه دارم. نسلی که امروز زندگی میکند، بار سنگینی بر دوش میکشد. از یک طرف، بار مسئولیت پیگیری این فاجعه که در کشور ما رخ داده، بخصوص در دهه شصت را برعهده دارد. البته سرکوبها همچنان ادامه دارد ولی در دهه شصت به صورت سیستماتیک انجام میشد و هنوز خانوادهها داغدار هستند و هنوز این داغ تازه است. نسل جوان امروز مسئولیت پیگیری این فاجعه را دارد. به دلیل اینکه اگر این نسل خواهان عدالت و رسیدن به جامعهای است که کسی به خاطر افکارش از بین نرود، این مسئولیت را دارد که در مورد فجایعی که در کشورش در همین دوره اتفاق افتاده ساکت نماند و آنها را دنبال کند. از سوی دیگر، این نسل باید هویت خودش را پیدا کند که الزاما همان هویت نسلهای پیش از خودش نیست. باید بتواند از زیر سنگینی این سایه هم بیرون بیاید و راه جدیدی پیدا کند و این، کار را برای او سختتر میکند. تمام این تناقضهاست که در آن نامه و این نمایش دیده میشود و این از نظر من، یک لایهی دیگر به لایههای موجود در متن و مسئلهای که میخواستم به آن بپردازم، اضافه میکند.
-واکنش زندانیان سیاسی و بازماندگان اعدامشدگان به نمایش «گمشدگان» چگونه بوده؟
-تعدادی از تماشاگران در سالن یا خودشان زندانی سیاسی بودند یا کسی از نزدیکانشان زندانی یا اعدام شده بود. برای من خیلی مهم بود که اولا، اولین اجرایم برای چنین جمعی باشد و دوم اینکه واکنش آنها را ببینم. برای اینکه من از زاویه ایدئولوژیک این نمایش را کار نکردم و سعی کردم جنبهی انسانی ماجرا را دنبال کنم و اینکه بر سر انسانها در چنین شرایطی چه میآید. خوشبختانه واکنش خیلی مثبت بود، به این معنا که هر کسی، به شکلی، بخشی از خودش را و ماجرا را، در این کار میدید. این نظر کسانی بود که با من صحبت کردند، کسانی هم بودند که پیش نیامد که با آنها صحبت کنم. ولی در مجموع چیزی که من برداشت کردم، این است که واکنشها خیلی مثبت بوده.
-چه تغییراتی برای اجرای این نمایش در جشنواره تئاتر کلن که قرار است در ۱۷ نوامبر در این شهر برگزار شود در نظر گرفتهاید؟
-در اجرای آینده در فستیوال کلن، من یک روایت جدید به این نمایش اضافه میکنم. روایت یک مادر جنوبی که دخترش را اعدام کردند. این روایت به دو روایتی که با هم تلفیق شدهاند، اضافه میشود. شکل نهایی تلفیق این روایات را هنوز خودم نمیدانم و قرار است روی آن کار کنم و یک زاویه دیگری به آن اضافه کنم. نویسندهی این روایت، خانم رویا غیاثی است که خواهر هفده سالهاش در دهه شصت اعدام شد. در عین حال خانم ستاره سهیلی به بازیگران دو روایت دیگر یعنی هرمین عشقی و فرهنگ کسرایی میپیوندند.
-ما در ایران با سانسوری روبرو هستیم که امکان ندارد بتوان به مضامینی مثل کشتارهای دهه شصت پرداخت. شما در کارهایتان همواره به همین موضوعات تابو شده پرداختهاید؛ روایت وقایع پس از انقلاب در کارهای شما زیاد است. دلیل گرایش شما به این موضوع چیست؟ چرا به شکل جهانیتر، که در آلمان هم زیاد است، به این مشکل نمیپردازید؟
-برای اینکه، اولا خودم با این موضوع درگیر هستم و فکر میکنم جامعه ما هم با آن درگیر است. جامعه ما، با امروزش و با گذشتهاش درگیر است و بخش زیادی از بحرانهایی که امروز وجود دارد ناشی از همین است. من چون ایران را خیلی دوست دارم و سرنوشتاش برایم مهم است، مثل بسیاری از ایرانیها، خودم با این ماجرا درگیر هستم. با هر کدام از موضوعاتی که به آنها میپردازم، به یک شکلی، دوباره به این مسائل فکر میکنم و پرسش طرح میکنم. از طرف دیگر، من خارج از ایران زندگی میکنم و برایم مسئله سانسور وجود ندارد پس باید که از این موقعیت استفاده کنم تا حرفهایی را که در ایران نمیشود گفت اینجا بگویم. وگرنه دلیلی ندارد که اینجا باشم! در مورد موضوعاتی از این دست باید هنوز خیلی کار شود. واقعا این بار بزرگی است و من یک نفر نیستم، کسان دیگری هم هستند که در این زمینهها کار میکنند. هنوز باید در این باره پرسش شود، هنوز باید در رشتههای مختلف هنری بدان پرداخته شود و از زوایای مختلف به آن نگاه شود. در آلمان که اسم بردید، هنوز دارد آثاری درباره دوره فاشیسم هیتلری نوشته میشود و پایانی هم نخواهد داشت. به دلیل اینکه، این دورهها، دورهشوکهای تاریخی هستند که در به وجود آمدن آن، فقط یکی دو نفر سهیم نیستند، فقط یک عده از بالا نیستند که آمدند و آن فاجعه را بر سر ملت آوردند؛ بلکه سکوت یک ملت و در جاهایی همراهی یک ملت به تثبیت چنین سرکوبهایی کمک کرده و میکند.اگر قرار باشد چنین فجایعی تکرار نشود، فکر میکنم ما باید خیلی کار کنیم، بخصوص در زمینه فرهنگ و هنر. باید تلاش کنیم دیگر ملتی وجود نداشته باشد که پشت سرکوبگران بایستد بلکه باید ملتی باشد که از حق آزادی همگان دفاع کند، اگر میخواهد از این وضعیت بیرون بیاید. به همین دلیل فکر میکنم، بخصوص در این دوره، خیلی مهم است که در زمینههای مختلف هنری در این مورد کار شود و من سهم خودم را تا جایی که میتوانم و توان دارم، ادا میکنم.
-شما درباره اعدامهای دهه شصت کار کردهاید و همزمان با اجرای این نمایش سه جوان کرد ایرانی اعدام شدند. چه احساسی داشتید وقتی خبر این اعدامها را شنیدید؟
-وحشتناک بود، به دلیل اینکه شما وقتی با موضوعی درگیر هستید و فکر میکنید دارید کاری انجام میدهید تا به جلوگیری از تکرار این فجایع کمک شود، میبینید که همچنان دارد تکرار میشود! مثل اینکه اینها در یک لجبازی عظیم تاریخی، درست در سالگرد کشتار زندانیان سیاسی چنین کاری میکنند. در حقیقت به یک شکلی میخواهند جوّ رعب و وحشت را حفظ کنند. از طرفی هم سه جوانی که جانشان را از دست دادند و هم حمله به دفتر احزاب کرد که شماری از اعضای آن کشته شدند، واقعا تاثربرانگیز است و از طرف دیگر باز هم به من ثابت کرد که باید در این مورد کار کنم و هنوز باید در این زمینه خیلی کار شود.