ويژگی تئاتر رضا عبدو (١)
تصاوير كودكی سرشار از خشونت
(چاپ شده در كتاب نمايش شماره ٩ ، ٢٠٠١)
رُز ماری بوز، خبرنگار نشريهی “كاسموپوليتن” در ديداری كه از تمرين نمايشی از رضا عبدو در سال ٩٣ داشته، می نويسد : ” … در گوشهای يك مرد با زنی می جنگد. او را با طناب می بندد و بر روی زمين می كشد. در گوشهای ديگر مردی با يك نيزه قربانیاش را نشانه می گيرد و ازدستگاه صدا آوازی وحشتزا پخش می شود كه ديوارها را به لرزه در می آورد. مجموعهای از فريادها، آواز اپرايی با بلندترين صدای ممكن، موسيقی رپ و موسيقی بايرنی فضا را پر كردهاست .
گروه تئاتر نيويوركی “دار آ لوز ” (Dar A Luz ) در حال تمرين نمايش جديدی است. در مركز اين شلوغی، رضا عبدو، كارگردان نمايش با خونسردی تمام و در كمال رضايت خاطر می گويد : ” عجب اوضاع در همی !” . حقيقتا اگر حركات عجيب بازيگران نبود، امكان نداشت كسی بهاين باور برسد كهاين جوان بسيار شكننده و ظريف كه در حال خوردن غذای چينی است، براستی همان ژنی قرن بيستم تئاتر آمريكاست، همان كسی كه تماشاگرانش را با تصاويری از آدمخواری، خشونت، سكس و … شوكه می كند … “
براستی رضا عبدو كه بود؟ ويژگی و اهميت تئاتر او در چيست؟ چرا هم موافقين و هم مخالفين تئاتر او در اين باور هم عقيدهاند كهاو براستی يك نابغهی تئاتر بود؟ … برای كمك به يافتن پاسخ اين سوالات و يا لااقل بخشی از آنها، اين نوشته به دو بخش اصلی تقسيم شدهاست. در بخش اول نگاهی به كودكی رضا عبدو می اندازيم كه در شكل گيری تئاترش نقش بسيار مهمی را بر عهده داشتهاست و در بخش دوم به كار عبدو و ويژگيهای آن می پردازيم.
رضا عبدو در سال ١٩٦٤ در تهران متولد شد. مادر وی ايتاليايی الاصل و پدرش ايرانی بود. پدر عبدو، كه در سالهای دور قهرمان بوكس ايران بود، بسيار ثروتمند بود و روابط نزديكی با خاندان پهلوی داشت. تقريبا در تمامی نوشتههايی كه در مورد رضا عبدو وجود دارد، به نقش پدر در زندگی او اشاره شدهاست و همچنين خود وی در تمامی مصاحبههايی كه با او شده، در اين مورد صحبت كردهاست. پدر رضا عبدو يك ديكتاتور و پدرسالار به تمام معنی بودهاست. او هر گاه اراده میكرده و به هر بهانهای،همسر و فرزندانش را به باد كتك میگرفته است. خشونت بی حد و حصر پدر، معضلی است كه رضا عبدو را تا پايان عمر كوتاه سی و یک سالهاش رها نكرد، تا جايی كه عبدو كابوسهايش را از خشونتی كه بهانسان بی دفاع اعمال می شود، موضوع كار نمايشی خود قرار داد. موضوع دو نمايش عبدو، قتل پدر است .
عبدو اما همواره از مادرش به نيكی ياد می كند. مادر بسيار مهربان بودهاست، آنچنان كه عبدو از او به عنوان ” روح شاعرانه ” ياد می كند. عبدو و مادرش برای فرار از واقعيت خشن حاكم بر خانهی پدری كههمواره با ناسزاگويی و خشونت همراه بودهاست، به دنيای خيالی قصهها فرار می كردهاند. آنها داستانهای خيالی میساختهاند و آن را بازی میكردهاند. عبدو اين دنيای خيالی را اولين تجربهی برخورد خود با نيروی جادويی تئاتر می داند .
عبدو هفت سال بيشتر نداشت كههمراه با خانوادهاش ايران را ترك كرد و بهانگليس رفت. عبدو در هفت سالگی برای اولين بار نمايشی از پتر بروك در لندن (رويای نيمه شب تابستان از شكسپير) ديد و به گفتهی خودش : ” همانموقع برايم كاملا روشن شد كه من يك هنرمند خواهم شد، چرا كه مصمم شدم تا روزی چنين تصاويری بسازم ” .
عبدو همچنين در ٩ سالگی در سفری بهايران در جشن هنر شيراز با رابرت ويلسون آشنا شد و نقش بسيار كوچكی نيز در نمايشنامهی ١٦٨ ساعتهی ويلسون بازی كرد .
عبدو در سن ١٣ سالگی، در حاليكه ديگر طاقت تحمل خشونتهای پدر را نداشت، از خانهی پدر فرار كرد و با يك زن نويسنده، كه ده سال از او بزرگتر بود، زندگی كرد . عبدو در مورد اين زن می گويد : ” او مرا تشويق كرد كه به قدرت فانتزيها و رؤياهايم همچون گنجی گرانبها باور داشته باشم … ” .
يكسال بعد، يعنی در سن ١٤ سالگی، رضا عبدو در ” تئاتر ملی نوجوانان لندن”، نمايش “پی ير گينت ” از ايبسون را كارگردانی كرد و همچنين چهار سال بعنوان بازيگر در تئاترهای خيابانی شركت كرد. وی در سفر كوتاهی كه بههندوستان رفت، با رقص “كاتاكالی” كهاز مهمترين و نمايشیترين شاخههای رقص در تئاتر هند بشمار میرود، آشنا شد و تحت تأثير اين رقص، يك نمايش خيابانی در لندن اجرا كرد. عبدو در ١٨ سالگی نمايشنامهی “شاه لير” نوشتهی شكسپير را، كه بسياری از كارگردانان با تجربه حتی در سنين پيری نيز جرأت بروی صحنهآوردن آن را ندارند، كارگردانی كرد .
نمايشنامهی بعدی عبدو، “مدهآ “ی اوريپيد بود كه عبدو بر اساس آن يك نمايشنامه با زبان و فرم اجرايی خاص خود نوشت و بروی صحنه برد. نام اين روايت ” مدها، يك ركويم برای پسر بچهای با اسباب بازی سفيد “
Medea : a Requim for a boy with a white toy است . اين نمايش كه عبدو علاوه بر نويسندگی و كارگردانی، طراحی صحنه و حركت آن را نيز بر عهده داشت، در يك سالن ورزشی كه عبدو آن را ” تئاتر تجربی لوس آنجلس ” می ناميد، اجرا شد. در اين نمايش بازيگران همچون مهرههای شطرنج حركت می كنند، در حاليكه مدهآ و جيسون مشغول ورق بازی هستند و متنهايی از شكسپير و گِرترود اشتاين خواند می شود .
يكی از موضوعات نمايشهای عبدو، همجنس گرايی است كه باز با زندگی شخصی او پيوندی عميق دارد. عبدو در مصاحبهای می گويد : ” پس از زندگی مشترك با آن نويسندهی زن، زندگی عاطفی من اكثرأ در ارتباط با مردان و با تمايلات همجنسگرايانه بودهاست. شايد من در عشق ورزيدن به مردان بدنبال آن محبتی هستم كه پدرم در سنين كودكی از من دريغ كرد “.
رضا عبدو علاوه بر كارگردانی تئاتر، تعداد زيادی فيلم تجربی نيز ساختهاست .
عبدو در سن ٢٨ سالگی به بيماری ايدز مبتلا شد و بخصوص از آن پس موضوع مرگ، يكی از موضوعات اصلی كار او شد. آخرين و پر سر و صداترين نمايشهای او كه در بسياری از كشورهای اروپا نيز بروی صحنه رفتهاند و همزمان در آمريكا در ٥ تا ٦ صحنهاجرا می شدهاند بدين قرارند :
– “قانون باقيمانده ” (The law of Remains، ١٩٩٣)، كه دربارهی جفری دامر، قاتل آدمخواری است كه مردان جوان را می كشته و آلت تناسلی آنها را میخورده است و از مثال يك فرد آدمخوار به يك فرهنگ آدمخوار و به ظاهر متمدن، مثل جامعهی آمريكا گسترش می يابد .
” نقل قولهايی از يك شهر ويران” ) (Quotations from a ruined city ١٩٩٤، كه حكايت از ويرانههای ناشی از جنگ بوسنی و حملهی آمريكا به خليج فارس دارد. در اينجا می بينيم كه پيشرفت تمدن تنها يك دروغ بزرگ است و معنای حقيقی آن پيشرفت و تكامل تكنولوژی جنگی است، به بهای نابودی انسانهای بيدفاع.
– “تنگ، راست، سفيد ” ((Tight , Right , White،١٩٩٤، كه دربارهی نژادپرستی و عواقب اجتماعی آن و همچنين مكانيسم های قدرت و استعمار در قرن بيستم است .
نام گروه تئاتر عبدو، همانگونه كه در آغاز اين مطلب اشاره شد، ” دار آ لوز” (Dar A Luz ) بود كه معنی آن حركت از تاريكی به سوی روشنايی است كه زنان اكوادور اين واژه را برای زايیدن استفاده میكنند. با وجود اينكه تئاتر عبدو سرشار از خشونت است و تجاوز، پورنوگرافی، جنگ و همهی زشتيهای موجود در جهان امروز را از طريق به صحنه بردن آنها به طور جدی نقد می كند، اما همانطور كه خود نيز بارها گفتهاست، در اوج نا اميدی كه به تصوير می كشد، نقطهای از اميد وجود دارد. اما نه يك اميد واهی .
از عبدو با وجود عمر كوتاهش حدود ٢١ نمايشنامه و ٢٠ فيلم باقی ماندهاست. او جنون كار داشت و بخصوص در سالهای آخر عمرش كه می دانست بهايدز مبتلاست بيش از پيش كار می كرد، چرا كه می دانست زمان زيادی ندارد. آخرين نمايش او در حالی اجرا شد كه عبدو در اثر بيماری قادر به راه رفتن نبود، موهای سرش ريخته بود و بدون كمك تهيه كنندهاش كه عبدو به وی تكيه می كرد، قادر به رفتن بروی صحنه نبود. رضا عبدو، اين نابغهی تئاتر در سال ١٩٩٥، در سن ٣١ سالگی چشم از جهان فرو بست.
در قسمت بعدی اين نوشته به شرح و تحليل آتْار رضا عبدو می پردازيم و اهميت و ويژگيهای آن را برای تئاتر معاصر جهان بر خواهيم شمرد .
نيلوفر بيضايی
منابع استفاده شده در اين قسمت :
-Cosmopolitan (Zeitschrift , Juni 1993 , Germany )
-Stern (Zeitschrift , 1993 , Germany )
-Spiegel (Zeitschrift , 1994 , Germany)
-Theater heute ( 1994 , Germany )