تئاتر، جامعه، سياست
(متن سخنرانی در استراسبورگ، ١٠ مه ٢٠٠٣)
تئاتر يكی از معدود شاخه های هنری است كه انديشه، روان وفيزيك انسان در آن از آغاز تا به پايان و به مستقيم و ملموس ترين شكل ممكن حضور دارد. از نقشهايی كه انسان غار نشين از مراسم و آيینهای نمايشی خويش بر ديوارها كشيده است تا عصر تمدن و شهرنشينی ، و از آن هنگام تاكنون ، عنصر نمايش و نياز به بازسازی تصويری زندگی در انسان وجود داشته است.
غريزه ی بازی و تقليد ، يكی از انسانی ترين غرايز بشری است كه شايد سازنده ی هسته ی اوليه ی تئاتر و هنرهای نمايشی باشد. انسان اوليه هراسها و نگرانيها ، آرزوها و خواستهای بدوی خويش را كه اساسا با غلبه بر نيروی طبيعت سر و كار داشته است ، بصورت آيینها و مراسمی كه اوليه ترين و ابتدايی ترين شكل هنر نمايش است ، بازی و بازسازی كرده است . اما بايد اين را هم بپذيريم كه با پيچيده شدن ساختارهای زندگی اجتماعي، با ايجاد تمدن و شهرنشينی ، با ايجاد دولت ، مذهب و غيره ، روابط انسانی نيز پيچيده تر شده است . هر چه بشر پيشتر رفته و مناسبات زندگی خود را بيشتر گسترش داده است، بهمان نسبت نيز روابط و زندگی اجتماعی اش پيچيده تر شده است. تئاتر و اصولا هنر نتيجه نياز بشر به بازنگری و نقد اين پيچيدگيها بوده است.
حد اكثر از زمانيكه جنگ، بحرانهای اجتماعی و انقلابها برمسير زمان سايه افكندند و تاثيرات غير قابل انكاری بر زندگی انسانها گذاشتند ، تئاتری كه بر اساس غريزه ی صرف بازی و به قصد سرگرمی اجرا می شد نيز در موقعيتی بحرانی قرار گرفت. جهان ظواهر بيرونی تحت حمله ی واقعيات اجتماعی تخريب شد. زمان چهره ای سياسی يافت . در دورانی كه سياست به عامل تعيین كننده ای در زندگی انسانها بدل گشته است، تئاتر اگر بخواهد جزء جداناشدنی زندگی انسان و زمان بماند ، نمی تواند نسبت به اين تغيیرات زمانی بی تفاوت بماند. بعبارت ديگر تئاتر نمی تواند غير سياسی باشد. با اينهمه حركت از اين پيش فرض يا پيشداوری كه سياست را با كار سياسی – حزبی يكی می داند ، كاملا نادرست است. پس تئاتر كه از طريق ابزارهنر و امكانات حرفه ای خود به سياست ، جامعه و جهان می نگرد و آنها را نقد می كند ، نمی بايست با ايدئولوژی سياسی كه از چارچوب ويژه ی خود به هنر و به جهان می نگرد ، اشتباه گرفته شود. تئاتر سياسی بازتاب دهنده و منعكس كننده ی نيازهای زمان است ، در حاليكه تئاتر حزبی منعكس كننده ی خواستهای محدود يك جريان سياسی است. هدف نهايی تئاتر سياسی ، تثبيت هنر است بواسطه ی نگاهی كه تغيیر زمان را در می يابد و با زمان پيش می رود و خود تغيیر می يابد، در حاليكه هدف تئاتر حزبي، تحقق بخشيدن به خواستهای گروهی از طريق هنراست .
مهمترين و تعيین كننده ترين عوامل در شكل گيری تئاتر، انسان و زندگی هستند. پتر بروك كارگردان تئاتر در يادداشتهای تئاتری اش می نويسد : “ تئاتر پيش از هر چيز زندگی است. بر اين اساس مهمترين نكته ی مورد نظر ما بيان اين نكته است كه تئاتر بخشی از زندگيست در وسيعترين و گسترده ترين مفهوم آن . تئاتر زندگی است. اما در عين حال نمی توان گفت كه تفاوتی ميان تئاتر و زندگی وجود ندارد. مردم برای بازيابی زندگی به تئاتر می روند ، اما اگر هيچ اختلافی ميان زندگی در بيرون و در درون تئاتر وجود نداشته باشد، وجود تئاتر بی معنی می شود. شايد درست تر باشد كه بگويیم، زندگی در تئاتر قابل رويت تر می شود ، قابل مشاهده می شود، فشرده تر و نمايان تر می شود…“١
“هملت“ شكسپير يكی از معروف ترين نمايشنامه های جهان است كه بارها و بارها در زمانهای مختلف و توسط كارگردانهای بزرگ دنيا اجرا شده است. آنچه در ابتدا و در بسياری از اجراهای گذشته ی اين اثر برجسته می شد، جنبه ی روانشناسانه ی شخصيت “هملت“ ، اين شاهزاده ی دانماركی بوده است. امروز ديگر جمله معروف هملت “بودن يا نبودن ، سوال اينست“ تبديل به كليشه شده است. اما “هملت“ امروز دليل رنج و تنهايی خود را در جايی ديگر می يابد: “ ساختار حكومتی دانمارك اشكالی داشته است“ . در اينجا ميان بررسی روانشناسانه ی ملانكولی و رنج هملت و بررسی عوامل قدرت طلبانه ی حكومتی كه در بوجود آمدن اين ملانكولی نقش داشته ، تنها زاويه ی نگاه بر حسب نياز زمانه تغيیر كرده است .
امروز اجرای دوباره و بازنگری شده ی آثار كلاسيك نمايشی با هدف يادآوری تكرار جنگ و جنايت و بی عدالتی انجام می شود و تقريبا تمام آثار كلاسيك تئاتری اين خاصيت را دارند كه در هر دوره ی تاريخی با نيازهای زمانه قابل تطبيق و در عين حال تاثير گذارند.نمونه ها بيشمارند : يورگن فلينگ در سال ١٩٣٧ ريچارد سوم را با لباس سربازان نازی بروی صحنه برد، سارتر در نمايش مگسها و در پاريس اشغال شده ، نيروهای جبهه مقاومت را در لباس اورست و الكترا اجرا كرد و نمونه های متعدد ديگری از اين دست.
زندگی فردی و اجتماعی بر يكديگر تاثير می گذارند ، اما يك تفاوت اساسی نيز بايكديگر دارند كه بخصوص در جوامع استبدادزده قابل لمس است : سياست در زندگی فردی دخالت می كند در حالی كه فرد و زندگی فردی نمی تواند در سياست دخالت كند.
داستان يكی از قديمی ترين درامهای يونان باستان ، درام “اورستی“ نوشته ی درام نويس يونانی آشيل به سال ٤٥٨٧ قبل از ميلاد مسيح بدين قرار است :
“ زن پادشاه كه شوهرش به جنگ رفته است، معشوقی دارد و بهمراه او پادشاه را پس از بازگشت از جنگ به قتل می رساند. زن و معشوقش قدرت را در دست می گيرند و مستبدانه حكومت می كنند . فرزندان پادشاه نه به پرده برداشتن از اين جنايت كمك می كنند و نه حاضرند استبداد را بپذيرند. پس حق خويشاوندی توسط دادگاهی از آنها سلب می شود كه گوشزد می كند، هيچكس نبايد خود مجری قانون باشد. اين درحاليست كه كشتن پادشاه بدست همسر و معشوق و بقدرت رسيدن آنها خود نتيجه ی يك قانون شكنی بوده است. “
اشيل اين درام را بر اساس اوضاع سياسی خاص زمان خود نوشته است . يكی از سوالات اصلی اين درام اين است كه چگونه قانون می تواند توسط فرد يا افرادی اجرا شود كه دستشان به خون آغشته است ؟
به اين ترتيب برای نخستين بار در تاريخ تئاتر رابطه ی استبداد و قدرت قانونی بر صحنه ظهور می كند. با اينهمه اورستی همين امروز نيز با تكيه بر وقايع سياسی و اجتماعی معاصر می تواند مكررا اجرا شود. اورستی را امروز همانقدر می توان در ارتباط معاصر با شكل گيری حكومت اسلامی اجراكرد كه درتمام كشورهای ديكتاتورزده .
يكی ديگر از معروفترين درامهای جهان “ايرانيان“ نام دارد كه آشيل آن را در سال ٤٧٢ يعنی هشت سال پس از نبرد سالاميس نوشته است. در اين نبرد يونانيان موفق شدند تهاجم ايرانيان را در هم كوفته آنها را نابود كنند. آشيل اين نمايشنامه را نه در بزرگداشت پيروزی كشورش ، بلكه بر ضد جنگ و همه ی جنگها نوشته است. اين اثر شكايت نامه ای بود بر عليه فاتحين و عليه سياست كشورش . نمايش ايرانيان را امروز می توان بر ويرانه های بغداد بروی صحنه برد، بدون اينكه ذره ای از قدرت تاثير گذاری اش كاسته شده باشد.
با نگاهی به تاريخ تئاترو جهان به اين حقيقت تلخ واقف می شويم كه هنوز زور و خشونت و ترور وجود دارد. از يكسو در زمينه های علمی و تكنيكی اكتشافات بزرگی انجام شده است، از سوی ديگر شهوت قدرت ، قتل و شكنجه در بسياری از نقاط جهان وجود دارد. تئاتر هر چند مبنای حركت و خلاقيتش را از اشتياق بی نهايت انسان به رهايی برگرفته است ، هرچند توانسته تاثيرگذار باشد، اما قادر به تغيیر جهان نبوده است و چنين رسالتی را نيز برای خود در نظر نگرفته است. تئاتر ما را متوجه اين نكته می كند كه عليرغم پيشرفتهای عظيم تكنولوژيك ، دربرقراری ساده ترين روابط انسانی و اجتماعی و در نتيجه در پيچيدگيهای روانی –اجتماعی ناتوانيم. تئاتر امروز از ما می خواهد كه بجای ناظر بودن بر جنايت و همگامی با جاني، خود به اكتورهای اجتماعی بدل شويم و سهمی در تغيیرات بر عهده گيريم.
تئاتر فرمها و ژانرهای گوناگون دارد. اما در هيچيك از آنها از انسان و روابط انسانی و حتی بی رابطگی انسانها غفلت نشده است. نمايش “در انتظار گودو“ ی سامويل بكت با اينكه در اروپا در ژانر تئاتر سياسی قرار نمی گيرد ، در كشورهای ديكتاتورزده كه امكان نمايش متنهای مستقيم سياسی وجود ندارد، يكی از سياسيترين نمايشها ست. دو شخصيت اصلی نمايش از آغاز تا پايان نمايش در انتظار رسيدن ناجی كه او را “گودو“ نام نهاده اند ، بسر می برند ، و تمام گفتگوهايشان در اين مورد است كه اگر گودو بيايد ، زندگيشان تغيیر خواهد كرد. آنها اما خود هيچ كاری نمی كنند و تنها منتظرند . مسلما گودو تا پايان هم نمی آيد و نخواهد آمد. چون گودو در حقيقت تك تك مايیم ، اگر حركت كنيم .
نیلوفر بیضایی
١ Peter Brook: Das offene Geheimnis, Fischerverlag , 1994