ابراهيم مكی، نمايشنامه نويس و كارگردان فرهيختهی تئاتر ايران
برگزاری بزرگداشت اهل انديشه و هنر در دوران حيات، در روزگاری كه زندگان و تلاشگران فرهنگ و هنر و انديشهی كشورمان ايران، در اثر تنگ نظری و انحصارطلبی و ضديت ماهوی حكام اسلامی با پديدهی فرهنگ به معنای سازنده و پويا و فرا ايدئولوژيك آن، از صحنهی عمل و توان حركت ، باز داشته می شوند، يادآور اين واقعيت است كه رد پای هنر و فرهنگ ، عليرغم حذف دورهای، باقی می ماند.
ابراهيم مكی، يكی از نمايشنامه نويسان، محققين و استادان تئاتر ايران است كه تاريخ نويسی تئاتر ايران ، هر چند دچار تحريف و كوته بينیهای مرسوم زمانه باشد، نمی تواند حضور او را ناديده بگيرد. نمايشنامههای آقای مكی، بازتاب دهندهی سردرگمی و بيگانگی انسانِ درگير در روابط و ضوابط يك جامعهی ديكتاتور پروراست. زبان سادهی آثار مكی در بسياری از موارد موفق می شود كه پيچيدگيهای شرايط را ملموس تر به مخاطب منتقل كند.
يكی از ويژگيهای آثار مكی در اين است كه وی، با ظرافت و دقت در روابط انسانی، به نقد ناهنجاريهای سياسی و اجتماعی كه به پريشانی روابط انسانها می انجامد می پردازد. طنز تلخ نهفته در بطن آثار مكی، كه بسيار هنرمندانه پرداخته شده است ، پرهيز او از قضاوت در مورد فيگورهای نمايشنامه هايش ، باعث می شود تا مخاطب بدون اينكه حس كند، نويسنده در پی تحميل نظر خويش به اوست ، با فضايی كه نمايش ترسيم می كند، متفكرانه درگير شود.
ابراهيم مكی، نه از موضع “دانای كل“، بلكه در ركاب حوادث و شرايط، منتها در كمال هوش و تيز بينی، موقعيتی را بازگو می كند.
ابراهيم مكی متعلق به نسلی از تلاشگران فرهنگی و هنری ايران است كه ماندگارترين و شكوفاترين دوران خلاقيت هنری (دهه ی چهل) را در تاريخ معاصر ايران رقم زده اند.
هر چند نسل امروز ايران، بدليل قطع ارتباط ناخواسته توسط خود او و خواسته توسط حكومت اسلامی ، در حال حاضر كمتر در مورد مكی می شنود و می خواند، اما حامل و ميراث دار همان جرقههای زاينده و خلاق است كه مكی و نسل مكی در تئاتر معاصر ايران بر جای گذاشته اند.
ابرهيم مكی علاوه بر نقش مثبتی كه در زمينهی هنری در تئاتر ايران ايفا كرده است، از يك شخصيت ويژه و خاص برخوردار است و آن تواضع اوست. رفتار و كردار بسيار انسانی و احترام برانگيز مكی ، رعايت انصاف او در قضاوت در مورد ديگران ، آلوده نبودن او به بيماری “خود مركز بينی“ ، جزو ويژگيهای شخصيت هنرمند فرهيختهی ما ابراهيم مكی است كه می تواند و می بايست الگوی نسل جوان هنرمندان ايرانی باشد، چرا كه تنها در اين صورت است كه ايران رنگارنگ فردا و ايجاد فضا و ديدی گسترده برای رشد همهی ژانرها و گونه گونيهای درك و ارائهی اثر هنری و در نتيجه رشد و وسعت جامعه ی هنری ايران را تضمين می كند.
يكی از شخصيتهای نمايش“ شتر قربانی “ مكی ، شرايط امروز ما را اينچنين بازگو می كند:
“ اين روزها خبرهای بد، همه جا، دهان به دهان می گردد. خون جلوی چشم همه را گرفته. برادر به روی برادر تيغ می كشد و پدر پسر را راهی مسلخ می كند. بوی سدر و كافور هوای شهر را سنگين كرده است. كلاغهايی كه معلوم نيست از كجا سر و كله شان پيدا شده، روی هرهی همهی ديوارها و بلندی سردر هر خانهای به كمين نشسته اند و وقتی به پرواز در می آيند، همه جا تاريك می شود. هيچ كس به فكر بغل دستیاش نيست. هر كس يك طعمهای به نيش گرفته و دارد از يك گوشهای می رود. آه كه چه زمانهای شده !“
شايد ما می بايست به اوج سياهی و تاريكی می رسيديم تا يكبار برای هميشه روزنهای بسوی روشنايی بيابيم و ابراهيم مكی يكی از آنهاست كه ضرورت گشودن روزنهای و پرهيز از سپردن خويش بدست “قضا و قدر“ سالهاست به ما يادآور می شود. انگار، امروز، سرانجام صدايش شنيده می شود .
با احترام فراوان
نيلوفر بيضايی
۱ / ۲ / ۱۳۸۳