خانم شهلا لاهيجی اولين زن ناشر ايران نيست !

(چاپ شده در نيمروز، لندن، جولای ٢٠٠٠)

نيلوفر بيضايی 

آقای پرويز اصفهانی گرامی، ‌

مصاحبه‌ی خانم عفت ماهباز را كه در برلين با خانم لاهيجی انجام شده است،  در نيمروز خواندم و لذت بردم. با اينهمه نكته‌ای به ذهنم رسيد كه از شما چه پنهان مدتهاست ذهن مرا به خود مشغول كرده و چاپ اين مصاحبه بهانه‌ای شد تا در مورد آن بنويسم. در شرح زندگينامه‌ی خانم لاهيجی برای چندمين بار آمده كه ‌ايشان اولين زن ناشر ايران بوده‌اند‌. اين ادعا را من در چند جای ديگر نيز در شرح زندگينامه‌ی خانم لاهيجی ديده‌ام و حتی در تقويمی كه تحت عنوان سالنمای زنان در ايران منتشر شده نيز بهمين ترتيب آمده ‌است‌.

واقعيت اين است كه خانم لاهيجی از سال ١٣٦٢ كار نشر را آغاز كرده‌اند‌. اما واقعيت پنهان ديگر اين است كه پيش از ايشان، زن ديگری در سال ٦٠ بعنوان ناشر كار خود را آغاز كرده بود و اين را خانم لاهيجی از هر كسی بهتر می دانند‌. چرا كه ‌اين زن برای اهل هنر و ادب ناشناخته نيست و خانم دكتر سيما كوبان نام دارد و خانم لاهيجی نيز ايشان را از نزديك می‌شناسند‌. خانم كوبان كه در آن سالها از اعضای فعال كانون نويسندگان ايران بود، هم محقق است و هم چندين سال بعنوان استاد دانشگاه در دانشكده‌ی هنرهای زيبا، در رشته‌ی نقاشی تدريس كرده‌است‌. وی  پس‌ازاينكه ‌از دانشگاه تهران (سال ٥٩) اخراج شد، در سال ٦٠ درصدد برآمد تا نوشته‌ها و مقالات روشنفكران ايرانی را در مجموعه‌ای بنام “كتاب چراغ“ كه برای همگان نام بسيار آشنايی است گردآوری كند كه نتيجه‌ی تلاشهای وی چهار جلد كتاب چراغ با آثاری از احمد شاملو، كريم قصيم، ‌ سعيدی سيرجانی، ‌فريدون آدميت، ‌محمد علی سپانلو،‌ مهدی اخوان ثالث، منصور اوجی، اسماعيل خويی، پرتو نوری علاء، بهرام بيضايی،‌ سيما كوبان‌… بود‌. اولين شماره‌ی چراغ در سال ١٣٦٠ توسط خانم كوبان ( كه هم گردآورنده و هم  ناشر آن بود ) منتشر شد‌. حدود يكسال بعد خانمها پرتو نوری‌علاء و منير رامين‌فر به خانم كوبان پيوستند و بعنوان شركا‌ی اين انتشارات، همكاری خود را با ايشان آغاز كردند‌. “انتشارات دماوند“ كه خانم كوبان بنيانگذار آن بود در سال ١٣٦٠ با چاپ شماره‌ی اول “چراغ “ كار خود را آغاز كرد،  تا سال ١٣٦٤ كتابهايی به شرح زير به چاپ رساند : نمايشنامه و فيلمنامه‌های “ آينه های روبرو“، ‌“فتحنامه‌ی كلات‌“، “خاطرات هنرپيشه‌ی نقش دوم “، “نُدبه“ و “اشغال“ از بهرام بيضايی، “خروج اضطراری“ از اينيا‌تسيوسيلونه، “مقالات تاريخی“ و “انديشه‌های طالبوف تبريزی“ از فريدون آدميت، “مردی كه همه‌چيز، ‌ همه‌چيز، همه‌چيز می‌دانست “ از آستورياس و به ترجمه‌ی لی‌لی گلستان، “عطا و لقای نيما“  از مهدی اخوان‌ثالث، ‌“سرود اعتراض“ از پابلو نرودا، مترجم: احمد كريمی حكاك، “كلاه كلمنتيس“ از ميلان كوندرا به ترجمه‌ی احمد ميرعلايی  و بالاخره “نقد و تحليل جباريت “ از مانِس اشپربر و به ترجمه‌ی كريم قصيم‌. همه‌ی اين كتابها چندين بار تجديد‌چاپ شده‌اند و بخصوص “نقد و تحليل جباريت“ جزو يكی از پرخواننده‌ترين كتابهای آن سالها بود‌. پس از تجديد چاپ سوم اين كتاب و درآستانه‌ی چاپ شماره‌ی ٥ “چراغ” ( اوايل سال ٦٤)، ‌ مامورين وزارت ارشاد به ‌انتشارات دماوند ريختند و آن را تعطيل كردند‌. مقادير زيادی از كتابهای اين انتشارات توقيف شد و خانم دكتركوبان برای بازپرسی روانه‌ی زندان شد‌. پس از چند روز كه وی با قيد‌ ضمانت از زندان آزاد شد، ناشرين را مجبور كردند كه در نامه‌ای از وزارت ارشاد بخواهند تا بدليل واهی كمبود كاغذ !!!، اين انتشارات برای هميشه تعطيل شود! چند سال بعد، از آنجا كه خانمها رامين‌فر و نوری‌علاء ايران را ترك كردند، خانم كوبان به تنهايی مجموعه‌ی ارزنده‌ی “كتاب تهران“ را گردآوری و منتشر كرد و پس از آن و پس از خستگی مفرط  ناشی از دوندگی‌های شبانه‌روزی و سروكله زدن‌های مداوم با وزارت ارشاد و از آنجا كه بهيچوجه ‌انسان محافظه‌كاری نبود و بهمين دليل مورد بی‌مهری شديد مقامات مربوطه واقع شده بود، از ايران خارج شد و در فرانسه، در كشوری كه در جوانی تحصيلات خود را در آن به ‌اتمام رسانده بود، سكنی گزيد‌.

اينكه من اين توضيحات را لازم می بينم،‌ چند دليل دارد‌. اول اينكه خانم لاهيجی، بعنوان زنی كه تحقيقات بسيار ارزنده‌ای در مورد زندگی و حضور زنان ايران در تاريخ آن سرزمين انجام داده ‌است و با توجه براينكه جزو كسانی هستند كه بدرستی به حذف حضور زنان از تاريخ زندگی اجتماعی ايران معترضند و باز از آنجاكه خودشان  يكی از پيشقدمان در ثبت و درج اين حضور حذف‌شده هستند،‌ نمی بايست با يك ادعای نادرست به حذف همكاران خود دست بزنند‌. شايد اصطلاح “از دل برود هر آنچه ‌از ديده رود “ مصداق حال خانم لاهيجی باشد و ايشان فراموش كرده باشند كه پيش از خودشان، زنان ديگری نيز در كار نشر سهم داشته‌اند‌. لااقل من اميدوارم كه ‌ادعای ايشان منبی بر اينكه ‌اولين زن ناشر بوده‌اند،‌ ناشی از ضعف حافظه باشد و نه چيزی ديگر‌. ايشان خود بهتر از من می‌دانند كه ” حذف ديگری ” يكی از كشنده‌ترين بلايايی است كه تاريخ يك سرزمين ممكن است بدان دچار شود. درعين‌حال ايشان  زندگينامه‌ی درخشانی دارند كه در آن رد پای يك عمر پر تلاش در راه دفاع از حقوق زن، ‌در راه  شناساندن و ترويج فرهنگ آن سرزمين و برای برقراری عدالت اجتماعی، ‌ بوضوح ديده می شود، پس برای پُرتر‌كردن اين زندگينامه، نيازی به درج يك بندِ نادرست در آن ندارند‌. با اينهمه ‌ايشان بدرستی می‌توانند ادعا كنند كه ‌اولين زن ناشری بوده‌اند كه كتابهای بيشماری در مورد زنان و از زبان زنان چاپ كرده‌اند و اين ادعا را با كمال انصاف می‌توان از ایشان پذيرفت‌. ما بعنوان زنانی كه داغ حذف‌شدن در پستوهای تاريخ يك جامعه‌ی مردسالار را برسينه داريم، بهيچوجه نمی بايست بپذيريم كه به بهای حذف ديگران بر ارزش تلاشهايمان افزوده شود‌. مهم اول يا دوم بودن نيست‌. مهم اينست كه‌ارزشهای نادرست تنها زمانی برچيده می‌شوند، ‌كه كسانی كه بدانها معترضند قدم اول را در راه برچيده‌شدنشان بردارند و اميد من بر اينست كه خانم لاهيجی در آينده‌ای نه چندان دور، نگاه دوباره‌ای به زندگينامه‌ی احترام‌برانگيز خود بيندازند و نقاط مبهم را از آن پاك كنند‌.