پيروزی و دستآورد تاريخی دوبعدی

( مصاحبه گر: وبلاگ تيزبين، 2007)

بمناسبت فرا رسيدن 27 ارديبهشت، روز جهانی مقابله با هموفوبيا

سال گذشته جنبش دمکراسی‌خواهی کشور و همزمان با‌آن جنبش همجنسگرايان ايران به‌يک پيروزی سمبليک تاريخی دست يافتند که در تاريخ ماندگار خواهد‌شد؛ درست چند‌روز مانده به 27 ارديبهشت ( 17 ماه مه)، روز جهانی مقابله با هموفوبيا، بيش از 100 تن از هنرمندان، فعالان اجتماعی، سياسی و فرهنگی کشورمان بيانيه‌ای منتشرکرده که درآن ضمن دفاع از حقوق همجنسگرايان، هرگونه  فشار و تعدی به اين اقليت جنسی را محکوم  و خواهان برسميت شناختن حقوق شهروندی همجنسگرايان گرديدند.

 با انتشار اين بيانيه، جنبش دمکراسی‌خواهی کشور رسماً مرزهای خود را گسترده کرد تا  اقليت اجتماعی سرکوب شده‌ای را در درون خود جای دهد و ازاين طريق به يک پيروزی اخلاقی دست يافت. امروز ديگر بسختی ميتوان حزب و گروه سياسی / فرهنگی/ اجتماعی  ايرانی هوادار دمکراسی و حقوق بشر سراغ گرفت که رسماً و علناً سرکوب همجنسگرايان را خواستار باشد، گيريم که خيلی از گروها و فعالان اجتماعی کماکان با درنظرگرفتن  وضعيت فرهنگی جامعه، هنوز از ابراز نظر علنی طفره می‌روند.

بيش از 20 سال است که همجنسگرايان کشورمان ( در داخل و خارج) برای رفع ستم ازخود مبارزه می‌کنند و خواهان برچيده‌شدن قوانينی هستند که برابری جنسی آنها را نفی و حقوق اجتماعی و شهروندی‌اشان را نفی‌می‌کنند. انتشار بيانيه روشنفکران کشور در محکوميت هموفوبيا و دفاع از حقوق همجنسگرايان درواقع نوعی اعتراف به مبارزات جنبش همجنسگرايان و خواسته‌های آن بود و بعنوان يک پيروزی برای جنبش همجنسگرايان کشورمان وارد تاريخ مبارزات آنان شد.

در يک سالگی پيروزی همزمان جنبش دمکراسی‌خواهی و جنبش همجنسگرايان کشور و همزمان با نزديک شدن 27 ارديبهشت، روز جهانی مقابله با هموفوبيا، پای صحبت نيلوفر بيضايی، يکی از امضاء‌کنندگان آن بيانيه روشنفکران نشستم.

 

در شروع مصاحبه خانم بيضائی خود را اينگونه برای خوانندگان وبلاگ تيزبين معرفی می‌کند:

ن.ب: متولد ديماه 1345 در تهران هستم. در هجده سالگی برای حفظ جان ناچار به ترك ايران شدم. در آلمان به تحصيل در رشته‌های ادبيات آلمانی، تئاتر-سينما و تلويزيون و تعليم و تربيت پرداختم. در سال 1373 در اين رشته‌ها فوق‌ليسانس گرفتم. در همانسال گروه تئاتر “دريچه“ را پايه‌گذاری كردم و بعنوان نمايشنامه‌نويس و كارگردان تئاتر تا كنون 11 نمايش بروی صحنه برده‌ام. علاوه‌بر اينها در مود تئاتر، مسئله‌ی زنان و مسايل سياسی و اجتماعی تعداد زيادی مقاله نوشته‌ام كه در نشريات گوناگون درج شده‌است.

خانم نيلوفر بيضايی شما يکی از اولين امضاء‌کنندگان بيانيه گفته شده در دفاع از حقوق همجنسگرايان بوديد. چطور شد که دوستان به فکر تهيه و انتشار چنين بيانيه‌ای شدند؟

ن.ب: ايده‌ی اصلی تهيه‌ی اين بيانيه ‌از دوستان فعال درزمينه‌ی  دفاع از حقوق هم‌همجنسگرايان در داخل كشور بود. به‌روز جهانی مقابله با هموفوبيا نزديك بوديم و انگيزه‌ی خوبی برای انتشار چنين بيانيه‌ای وجود داشت.

بهرحال من ازاين ايده ‌استقبال كردم و در جمع‌آوری امضا از هنرمندان، نويسندگان و فعالين حقوق زنان تا جايی كه در توانم بود، ياری رساندم. اين بيانيه بنظر من ازچند جهت اهميت داشت، اول‌اينكه همجنسگرايان داخل كشور بدانند كه تنها نيستند و در ميان روشنفكران ايران حاميانی دارند. دوم‌اينكه آن بخش از روشنفكران كه دراين مورد تا بحال سكوت كرده بودند نيز اين سكوت را شكستند و دراين مورد اعلام موضع كردند كه‌اين اعلام موضع با خود مسئوليتهايی را بهمراه می‌آورد.

 

شما چه تعريفی از هموفوبيا داريد و آيا ميتوان معادل فارسی دقيقی برای آن انتخاب کرد. پيشنهاد شما چيست؟

ن.ب:  برای هموفوبيا نمی‌توان معادلی دريك كلمه يافت يا من نمی‌شناسم. اما معادل نسبتا طولانی اين واژه  “همجنسگر‌ستيزی ناشی‌از هراس از همجنسگرايی “ است. اگر هموفوبيا را صرفا “همجسگرا‌ستيزی“ترجمه كنيم، بسيار نادقيق خواهد بود، چرا كه “ فوبی“ يا “فوبيا“ كه‌ اشاره به عامل “هراس“ دارد، ناديده گرفته‌ايم.

بهرصورت اين ترس و هراس عامل اعمال خشونت نسبت به همجنسگرايان است. عامل نوعی نفرت و انزجار نسبت به همجنسگرايان است. اين هراس از يكسو كاملا غيرعقلانی است و از سوی ديگر منجر به نفرت، تعصب و پيشداوريهايی می‌شود كه ‌اعمال خشونت نسبت به همجنسگرايان را قابل‌توجيه جلوه‌می‌دهد. هموفوبيا همانند پديده‌هايی چون “راسيسم“، “سكسيسم“ و “ ضديت با يهوديان“ ناشی ازيك هراس ناخود‌آگاه‌ است از بزير‌علامت‌سوال‌رفتن هويت كنونی افراد، گروههای اجتماعی و حتی حكومتها (اكثراً حكومتهای غيردمكراتيك و بخصوص حكومتهای توتاليتر يا ايدئولوژيك). نمونه‌های بارز اعمال خشونت دولتی  نسبت به همجنسگرايان را در دوران استالين، در آلمان نازی و در ايران اسلامی ‌بوضوح می‌توان مشاهده كرد. اين خود يك بحث طولانی است كه شايد بتوان در فرصتی بطور مفصل بدان پرداخت.

 

مختصات هموفوبيا در فرهنگ ما ايرانيان در کجاها نمود ( بيشتری) می‌يابد و چگونه می‌توان (حداقل) به تعديل آنها کمک کرد؟

ن.ب: در برخوردهای روزمره، در جوكها و تمسخرها، در ادبيات و بعنوان عامل تشديد‌كننده و يا تايید‌كننده در تقسيم‌بندی نقش زن و مرد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ‌و در قوانين مدنی. برای كمك به تعديل می‌بايست در مورد مسئله‌ی همجنسگرايی بطور مشخص و مسئله‌ی حقوق بشر و حق دگرباشی بطور عام و همزمان حركت كرد و به روشنگری پرداخت. همسويی با تمسخر و تحقير انسانهای ديگر و يا سكوت در برابر  آن در كشور ما و در بسياری جوامع ديگر تاكنون به فجايع بشری و قتل‌عامهای دهشتناك انسانها منتهی شده. برای مقابله و جلوگيری از تكرار اين فجايع، ما به ‌انسانهايی نيازمنديم كه با شهامت مدنی، اين برخوردهای غيرانسانی را به چالش بكشند و اين‌از زندگی روزمره‌ی ما آغاز می‌شود و به بخشهای ديگر حضور اجتماعی ما تعميم می‌يابد. عرصه‌ی هنر و ادبيات، يكی ديگر از عرصه‌های بسيار مهم برای  به‌چالش‌كشيدن تعصب و پيشداوری است. عرصه‌ی ديگر و بسيار مهم عرصه‌ی سياسی است در به‌چالش‌كشيدن قوانين تبعيض‌آميز كه يكی‌از نمونه‌های بسيار مثبت آن كمپين زنان است.

 

واکنش افراد، شخصيت‌ها و جريانهای مختلف اجتماعی/فرهنگی  در رابطه با انتشار آن بيانيه چگونه بود؟

ن.ب: ازيكسو ما با برخوردهای مثبت و حمايت بسياری كه به ‌امضاكنندگان اوليه پيوستند روبرو شديم، از سوی‌ديگر در نهايت تعجب با برخوردهای بخشاً خصمانه‌ای نيز ازجانب كسانی روبرو شديم كه ‌اصلا انتظار اينگونه برخود از آنها نمی‌رفت. اينگونه برخوردها متاسفانه ‌از جانب كسانی با ما شد كه مبارزه و حركت را امری انحصاری می‌پندارند و انتظار‌دارند كه در حركتهای مدنی نيز همان صف‌بنديها و خط‌كشيهای كدخدامنش‌انه‌ی آنها حاكم باشد. ايرادهايی كه‌از سوی آنها مطرح شد بسيار نامستدل بود و اصلا معلوم نشد مورد اختلافشان با متن اين بيانيه در كجاست. متاسفانه تفكر قبيله‌ای، تقسيم‌بنديهای كاذب انسانها و ميل به حذف ديگری حتی در چنين حركتهايی نيز ديده‌می‌شود و نشانگر بيماری عميقی است كه در جامعه‌ی ما ريشه دارد. نوعی نارسيسم بيمارگونه  شايد.

 

احساس‌می‌شود که شما در کنش فعالی با روشنفکران، نيروهای فعال اجتماعی، سياسی و فرهنگی قرار داريد. اين نيروها چگونه به جنبش همجنسگرايان نگاه می‌کنند؟ يا اصلآ توجهی به‌آن ندارند؟

ن.ب: البته‌ اين ارتباطات نسبت به پراكندگی و حضور گسترده‌ی ايرانيان فعال از نظر خودم آنچنان گسترده نيست، اما تا‌جايی‌كه من در ارتباطات خودم خبردارم، يا بعبارت ديگردر مورد افرادی كه با آنها گهگاه در تماس هستم، می‌توانم آنها را به دودسته تقسيم كنم. يكی‌از آنها كه پديده‌ی همجنسگرايی را بصورت يك واقعيت پذيرفته‌اند و حاضر به حمايت از اين جنبش هستند، ديگر كسانی كه‌ازيكسو مصلحتهای شخصی و اجتماعی و ازسوی ديگر بعلت پيشداوری‌های پنهان خودشان حاضر به صحبت در اين مورد نيستند و موضوعات ديگری را مهمتر می‌انگارند.

 

فکر می‌کنيد که نيروهای اجتماعی و فرهنگی، فعالان حقوق بشر ( و حتی نيروهای سياسی)  تا‌چه ‌اندازه به وظيفه‌اخلاقی / انسانی خود در امر ستم‌زدايی از همجنسگرايان  کشورعمل‌کرده و می‌کنند؟

ن.ب: در اينمورد بسيار ضعيف عمل شده‌است. همانطور كه اشاره كردم، كسانی كه می‌خواهند همگان آنها را بپسندند و با آنها همراه‌شوند، بدليل‌اينكه می‌دانند در اعماق اجتماع نگاه نسبت به همجنسگرايی منفی است، برای ازدست ندادن همراهان احتمالی هم كه شده، ترجيح می‌دهند در اين مورد سكوت كنند. متاًسفانه ‌اين‌دسته متوجه نيستند كه همگان را نمی‌توان در همه‌حال با خود داشت. برای دفاع از حقوق انسانی، برای رسيدن به آزادی، ما به آزاديخواهانی نيازمنديم كه بسيار فراتر از اينگونه مصلحتها را ببيندند و حاضر باشند برای جلوگيری از پايمال‌شدن حقوق حتی يك نفر ايستادگی كنند.

عده‌ای از همجنسگرايان براين باورند که در شرايط فعلی بهتر است فعاليت‌ها طوری تنظيم شوند که جنبش حق‌خواهی همجنسگرايان به رودررويی مستقيم با حاکميت کشيده نشود. عمده‌ترين دليل آن‌هم اين است که ‌اگر مشکلی برای کسی پيش بيايد هيچ فرد يا ارگان و تشکلی ريسک حمايت و دفاع از دستگيرشدگان را نخواهد کرد. نظر شما در اين‌باره چيست؟

ن.ب: فكرمی‌كنم از يك‌نظر حق با آنهاست. همجنسگرايان بايد بتوانند در وهله‌ی‌اول خود را قوی كنند و متشكل شوند. يك نكته‌ی اساسی در فعاليت همجنسگرايان داخل دراين است كه آنها ناچارند با نام مستعار فعاليت كنند و نمی‌توانند هويت واقعی خود را آشكار كنند. اين مشكل خودبخود از جنبش هنجنسگرايان يك جنبش زيرزمينی می‌سازد كه‌امكان حضورعلنی را پيدا نمی‌كند. ازسوی‌ديگر در داخل تاجايی كه من می‌دانم بسياری از فعالين يا خود دچار نوعی هموفوبيا هستند و يا اينكه جرات حمايت علنی را پيدا نمی‌كنند. هرچند‌كه در ميان كسانيكه به ما پيوستند اگر اشتباه نكنم چند نفری از داخل با نام واقعی خود امضا كردند. به باورمن ارتباط ميان همجنسگرايان و جنبش زنان بسيار مهم است. البته در شرايط فعلی كه جنبش زنان شديداً زير ضربه است، مشخص است كه چنين همكاری  بصورت علنی ممكن نيست، اما ارتباط و حمايت متقابل دراين‌زمينه بسيار به‌هردو كمك خواهد كرد. در درازمدت اما مطالبه‌ی حقوق بدون درگيری با قوانين و ساختار حكومت اسلامی‌ ممكن نيست.

 

وبلاگ نويسی، انتشار مجلات، ايجاد گروه‌های دوستی محدود و حتی برگزاری پارتی‌های دوستانه و يا گروه‌های ياهو و امثالهم در اينترنت همه بخشی از فعاليت برای ابراز وجود، دادن آگاهی و کسب اعتماد‌به‌نفس و جمع‌آوری نيرو محسوب می‌شود. همجنسگرايان اين چيزها را برای خود فراهم کرده‌اند. فکر می‌کنيد دراين شرايط کدام برنامه  فعاليتی لازم است که همجنسگرايان به‌آن روی آورند؟

ن.ب: من همه‌ی فعاليتهايی را كه شما ذكر كرديد مثبت می‌دانم. فكرمی‌كنم در پاسخ سوال پيشين به‌يك امر مهم يعنی ارتباط با جنبش زنان اشاره‌كردم. برای همه‌شان آرزوی موفقيت می‌كنم و اميدوارم كه خود‌آگاهی و اعتماد‌به‌نفس در دوستان همجنسگرای ما آنقدر قوی بشود كه بتوانند بصورت متشكل برای احقاق حقوقشان در جامعه و بطور علنی حضور بيايند.

 

در سال‌های اخير رويه حکومت در برخورد با همجنسگرايان تا حدودی تعديل ( يا عوض) شده. يعنی حکومت از  تعقيب، دستگيری، زندان و شلاق فعال دست‌برداشته و فقط سکوت اختيار کرده. تحليل شما از اين تغيیر رويه چيست؟

ن.ب: اين سكوت، سكوتی پايدار نيست و اين تغيیر رويه بمعنای تغيیر نگاه نيست. چون نگاه حكومت در قوانين آن تبلور يافته‌است و در اولين فرصت كه فكر می‌كنم با سركوب دوباره‌ی جنبش زنان شاهديم، دوباره ‌اين‌روند ادامه خواهد يافت. بايد هوشيار بود و درعين‌حال از تلاش برای تغيیر دست برنداشت.

جنبش همجنسگرايان مسئوليتی برای تك تك افراد خود و برای نسلهای بعدی برعهده‌گرفته كه ‌آن را ملزم به هوشياری و تلاشی خستگی‌ناپذير برای احقاق حقوق انسانی می‌كند و به جنبش دمكراتيك و سكولار مردم ايران پيوند می‌دهد.

اگر روزی همجنسگرايان دست به تشکل در کشور بزنند و با سرکوب و دستگيری از طرف حکومت مواجه شوند، بدون‌شک جنبش جهانی همجنسگرايان درخارج واکنش  تندی نشان خواهد داد. اما آيا فکر می‌کنيد که در صورت بروز چنين مسئله‌ای، مدافعان حقوق بشر و کلاً جنبش دمکراسی‌خواهی کشورمان ( حداقل در خارج) بدفاع از دستگير شدگان خواهند پرداخت يا نه؟

ن.ب :  در صوتی كه چنين اتفاقی بيفتد، من با اطمينان می‌توانم بگويم كه سازمانهای حقوق بشری ايرانی و بسياری از فعالين اجتماعی و سياسی ايرانی درخارج به دفاع از همجنسگرايان دستگير‌شده خواهند پرداخت.

بعضی‌ها جنبش همجنسگرايان را جنبشی اجتماعی و فرهنگی تعريف می‌کنند و معتقدند که‌اين جنبش به‌هيچ‌وجه نبايد وارد سياست شود، بخصوص که دخالت در سياست می‌تواند به حساس‌ترشدن حکومت و سرکوب شديدتر منجر شود. نکات ضعف و قوت اين ديدگاه کدامها هستند و چرا؟

ن.ب: فكرمی‌كنم در اين مورد توضيح داده‌باشم، اما در تكميل گفته‌های پيشينم بازمی‌گويم. درست است كه جنبش همجنسگرايان در وهله‌ی‌اول يك جنبش اجتماعی و فرهنگی است، اما در كشوری كه ضديت با حق حيات انسانی همجنسگرايان درقوانينش نهادينه شده‌است، دفاع شما از حقوق خودتان به‌امری سياسی بدل می‌شود. همانطور كه مسئله‌ی حجاب، حقوق زنان و جنبشهای اجتماعی ديگر در تكامل خود سازندگان شايد مهمترين جنبش سياسی معاصر در ايران بشوند. بدون وجود يك ساختار دمكراتيك، بدون جدايی كامل دين از حكومت، بدون وجود حق حضور‌علنی بصورت نهاد مدنی و جنبش اجتماعی، امكان تحقق خواسته‌های همجنسگرايان و جنبشهای ديگر اجتماعی صفر است. در همين كشورهای اروپايی كه ما زندگی می‌كنيم، هنوز و پس از سالها مبارزه و روشنگری، هموفوبيا در اعماق جامعه و گاه بشدت وجود دارد. با كار فرهنگی می‌توان روشنگری كرد، اما نمی‌توان همه‌ی افراد يك جامعه را قانع كرد. زندگی آزاد همجنسگرايان تنها در حفاظت قانون و ساختاری ممكن شده كه حق حيات، حق ازدواج، حق زندگی مثل هر انسان ديگری را برای آنها برسميت می‌شناسد و اين قوانين در جوامع دمكراتيك در نتيجه‌ی مبارزات خود همجنسگرايان در نتيجه‌ی شركت گسترده‌ی آنها در تظاهرات خيابانی، درنتيجه‌ی فعاليتهای علنی آنها، در نتيجه‌ی حمايت تشكلها، شخصيتها، در نتيجه‌ی روشنگری در مطبوعات بوجود آمده‌است.

حکومت غيردمکراتيک چين هم  ده‌ها‌ سال همجنسگرايی را از نتائج ” فرهنگ منحط غرب” می‌دانست و حتی تا چند‌سال قبل بطور فعالی به فيلتر‌کردن و بستن سايت‌های همجنسگرايان می‌پرداخت. اما چند سال قبل بيمار و انحرافی‌بودن همجنسگرايی را از قوانين خود حذف کرد و امروز همجنسگرايی بعنوان يک گرايش جنسی در چين برسميت شناخته شده. آيا جمهوری اسلامی‌ايران همچون  دولت چين از چنان ظرفيت‌‍‌های تحولی برخوردار است که‌از همجنسگرايی جرم‌زدايی کند و حقوق همجنسگرايان را برسميت بشناسد؟ چرا؟

ن.ب: لازم است در مورد چين و واقعيتها جاری از آن توضيحاتی بدهم. پيش‌ازآن بايد به يك تفاوت عمده ميان حكومت‌های توتاليتر چين و ايران اشاره‌كنم. حكومت چين عليرغم ديكتاتوربودنش يك حكومت سكولار است كه درآن نهاد دين از نهاد حكومت جداست. حكومت ايران يك حكومت تام‌گرای دينی است و قرآن و احكام شريعت، احكام پايه‌ای قانونگذاری را درآن تشكيل می‌دهد. نگاه ‌اسلام و قوانين مدنی به همجنسگرايی نيز حتما نياز به توضيح مكرر ندارد. بهرصورت همين‌يك تفاوت كافيست تا پاسخ سوال شما از جانب من منفی باشد. خير، حكومت اسلامی ‌ظرفيت تحول ندارد، چون قوانينش برگفته‌از قوانين زمينی نيست، بلكه‌ آسمانی است و “احكام آسمانی“ قابل‌تغيیر نيستند. مورد ديگر كه به چين مربوط می‌شود، لازم به توضيح است كه هرچند در چين در آوريل 2001، همجنسگرايی از ليست بيماريهای روانی خط خورد، اما در زمينه‌ی روشنگری در اين مورد، راهها همچنان بسته‌است. نگاه رسمی ‌و دولتی همچنان نسبت به همجنسگرايی منفی است. موارد بسياری از دستگيری همجنسگرايان همچنان وجود دارد. در مطبوعات در اين مورد سانسور مطلق حكمفرماست. نمايش  فيلمهايی كه موضوع همجنسگرايی دارند، همچنان ممنوع است. تنها امكان همجنسگرايان برای ابراز‌عقيده كماكان اينترنت است. همچنان بسياری از همجنسگرايان بصورت مخفی و پنهانی زندگی می‌كنند. بهرحال اين توضيحات اجمالی را درمورد چين لازم دانستم و در مورد ايران بدلايلی كه برشمردم تحول در قوانين را ناممكن می‌دانم.

 

شرايط، موقعيت و همچنين توان  نيروی جنبش همجنسگرايان ايران در شرايط فعلی را چگونه ‌ارزيابی می‌کنيد و نقاط قوت و ضعف آن کدامها هستند؟

ن.ب: در اين مورد بدليل عدم حضور در ايران تنها می‌توانم به شنيده‌ها اكتفا كنم. ارزيابی من حتما دقيق نيست. ازاينكه می‌بينم در ميان همجنسگرايان ما افراد آگاه و بيدار و كسانيكه برای دانستن، توانستن و تغيیر فعاليت می‌كنند، كم نيستند، بسيار شادمانم و آن‌را  به فال نيك ميگيرم. عناصر آگاهتر اين جنبش در ايجاد اعتماد به نفس و حس همبستگی ميان همجنسگرايان می‌توانند نقش مهمی ‌بازی كنند. تمام فعاليتها از ايجاد وبلاگ گرفته تا انتشار نشريات اينترنتی و تلاش برای ايجاد ارتباط متقابل را بسيار مثبت می‌دانم. از سوی ديگر يكی از ضعفها را كه در مورد جنبشهای ديگر نيز صدق می‌كند در هژمونی‌طلبی، عدم قاطعيت، كمبود حس‌همكاری، عدم تشخيص منافع مشترك بعنوان مبنای حركت‌مشترك، دخالت‌دادن دعواهای شخصی در حركت عمومی ‌می‌دانم كه می‌تواند به‌اين جنبش ضربه بزند. نكته‌ی ديگر اينكه ‌اميدوارم اين جنبش بتواند مستقل بماند و اين همان آرزويی است كه در مورد جنبش زنان نيز دارم. منظورم هم مشخصا اجتناب از افتادن دوباره به دام جناحهای حاكم است كه گهگاه برای “ژست دمكراسی“ نياز به پشتيبانی چنين جنبشهايی دارند، اما در نهايت از آنها استفاده‌ی ابزاری می‌كنند، چرا كه منافع نهايی حاكمين در تداوم حكومت دينی است كه تامين‌می‌شود و منافع نهايی جنبشهای اجتماعی در تغيیر و برقراری دمكراسی و جدايی دين از حكومت نهفته‌است. همراهيهای مقطعی از موضع  ضعف تنها به حريف قويتر ياری می‌رساند.

 

آيا امضاء کنندگان بيانيه سال گذشته، امسال برنامه خاصی برای روز جهانی مقابله با هموفوبيا دارند؟ خود شما چی؟

ن.ب: دراين مورد خبری ندارم. اصولا من در يكسال گذشته بدليل مشغوليت شبانه‌روزی در كار تئاتر و اجراهای پی در پی و همزمان دو نمايشم بر صحنه دراين‌زمينه و همچنين در نوشتن مطالب سياسی و اجتماعی كم كار شده‌ام. اما اگر دوستان تصميمی ‌بگيرند و همتی بكنند، حاضرم همكاری كنم.