هر هنرمندی الزاماً روشنفکر نیست
در گفتگوی اختصاصی با روشنفکر، ژوئیه 23, 2016
«نیلوفربیضایی» یکی از هنرمندان و زنان روشنفکر ایرانی است که در زمینهی هنرهای نمایشی فعالیت مینماید. او ازسال ۱۹۸۵ تاکنون درکشور آلمان در تبعید زندگی میکند و بهعنوان یک نمایشنامهنویس و کارگردانِ موفق و خلاق دربین جامعهی هنری شناخته میشود. نمایشنامه ونمایشهای زیادی از وی در کشورهای مختلف جهان، اجرا گشته است. نيلوفر بيضايی در سال ٢٠٠٥ جايزهی « آكادمی جهانی هنر، ادبيات و مطبوعات » را برای فعاليتهای بیوقفه در زمينهی نمايشنامهنويسی و كارگردانی تئاتر درشهر بوداپست از سوی آكادمی «كاتگوری هنرهای دراماتيك» دريافت كرده است. او فرزند هنرمند نامدار «بهرام بیضایی» است که نیاز به معرفی ندارد.
ازاینرو تارنمای روشنفکر برآن شد تا گفتگویی با ایشان داشته باشد که نوشتار پیشرو، نتیجهی این گفتگو است.
شما درطول این چند دهه، یکی از فعالترین هنرمندانی بودید که در عرصهی هنرهای نمایشی آثار ارزشمندی را خلق کرده است، زندگی در تبعید و مشکلات خاص آن، چه تاثیری در فرایند کارهنری شما داشته است؟ و یا شاید فرصتی بوده برای فعالیت هنری بهتر؟
شخصیت هنری و اجتماعی من در همین تبعید شکل گرفت. من هجده ساله بودم که ناچار به ترک ایران شدم. زندگی در تبعید برای کار هنری من دو وجه داشته است. یکی اینکه در اینجا هیچ محدودیتی برای محتوای بیان هنریام نداشتم. البته باید اشاره کنم که مطرح کردن بسیاری از موضوعاتی که من در تئاتر به آنها پرداختم، در دوران خودش حتی برای جامعهی ایرانی خارج از کشور نیز تابو بود. مسائلی بود که از نظر بسیاری نمی بایست اینچنین عریان بر صحنهی تئاتر دربارهشان حرف زد. اولین نمایشی که در سال 1995 کارگردانی کردم به یک رابطهی زناشویی میپرداخت که در آن زن، مرد را ترک میکند و مرد این ترکشدن را برنمیتابد. درآن دوران بسیاری از ازدواجهایی که در ایران شکلگرفته بودند، در خارج از ایران به طلاق انجامیده بودند و اکثراً این زنان بودند که خواستار طلاق بودند. اما در تئاتر پرداختن به این مسئله و بازکردن گرههای رابطهای که بر نابرابری استواراست، بسیاری را شوکه کرده بود و حتی من بعضاً متهم شدم که طلاق را در تئاتر تبلیغ میکنم! یا نمایش دیگرم «بازی آخر» در سال 1997 که دو شخصیت اصلی آن یک زن فمینیست و یک مرد همجنسگرا بودند و باز از سوی گروهی متهم شدم که همجنسگرایی را تبلیغ میکنم. یا نمایش دیگرم «سرزمین هیچکس» در سال 1998 که به زنی تبعیدی میپرداخت که تصمیم به خودکشی گرفت و من روند شکلگیری این تصمیم را ترسیمکرده بودم و باز برخی گفتند که خودکشی را تبلیغ میکنم! این مثالها را آوردم تا روشن شود اگر در ایران بودم، امکان نداشت بتوانم تئاتر را آنگونه که من میفهمم کار کنم. من در تئاتر بدنبال فهمیدن و پرسش طرحکردنم و بیان آنچه جامعه در موردش سکوت میکند، چرا که دقیقا همان مسائلی که در موردشان سکوت می شود، بازگوکنندههای تناقضات و گرهگاههای، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران هستند. امیدوارم مسیری که در تئاتر طی کردم، سهمی هر چند ناچیز بوده باشد در بازتر شدن فضای فکری و افقهای نگاه ایرانیان به اطرافشان .
وجه دوم اما مخاطب و امکانات است. مخاطب در اینجا پراکنده است و ما میبایست در این سالها بدنبالش از شهری به شهری و از دیاری به دیاری سفر میکردیم و این سفرهای صرفاً کاری گاه شدیداً طاقتفرساست.
از سوی دیگر بازیگران نیز پراکندهاند و من بسیاری اوقات برای نمایشهایم باید بازیگرانی که میخواهم با آنها کار کنم را از شهرهای دیگر در فرانکفورت جمع کنم و در زمان فشردهی سه تا چهارهفتهای، هفتهای هفت روز و روزی 10 ساعت با آنها تمرین کنم تا کار آمادهی اجرا شود. همچنین فراهمآوردن امکانات مالی که البته من توانستهام بدلیل کار مداوم و بیلان مثبت کاری که داشتهام حمایتهای محدودی از ادارهی فرهنگ دریافت کنم.
در طول این سالها به کرّات اخباری مبنی بر محدودیتهای قانونی و فراقانونی برای بسیاری ازهنرمندان داخلی منتشرشده است، باتوجه به این شرایط، وضعیت هنرمندان داخل کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟
هر چند من در ایران زندگی نمیکنم، اما از یک سو اخبار را دنبال میکنم و از سوی دیگر از تجربهی زندگی هنرمندان در کشورهای دیگری که نظامهای توتالیتر داشتهاند آگاهم. وضعیت هنرمند در چنین نظامهایی بسیار پیچیده است. مهمترین نکتهای که یک هنرمند و مسیر هنری او را می سازد، استقلال اوست از هرآنچه او را در یک چارچوب قرار میدهد و آشکار و پنهان، با بایدها و نبایدها مواجه میکند. این وضعیتیست که هنرمندان درداخل ایران با آن مواجهند. اما نوع برخوردها با این بندها مسلما درهر هنرمند بر اساس تربیت فکری، تعریفی که از حرفهاش دارد و بسیاری از عوامل دیگر، متفاوت است. برای همین نیز نوع برخورد حکومت با هنرمندان متفاوت است. هنرمندانی که تلاش میکنند تا آنجاکه ممکن است تن بهاین چارچوبها ندهند، بیش از دیگران در معرض تهدید شغلی و سانسور قرار میگیرند. هنرمندانی که بیشتر «کارمند» هستند، خود را با چارچوبها تطبیق میدهند وحتی گاه برای امکانات بهتر، خود برای هنرمندان دیگر چارچوب تعیین میکنند. در میان این دو قطب، طیفهای خاکستری دیگری نیز وجود دارند که گاه به یک سو نزدیکترند و گاه ازآن دور میشوند و همینها باعث میشود که مخاطب سردرگم شود که بالاخره این هنرمند موافق وضع موجود است یا مخالف آن. شرایط بیثبات، هنرمندان بیثبات را نیز بوجود میآورد. و البته من به آندسته از هنرمندان احساس نزدیکی میکنم که با خودشان، هنرشان و مردمشان صادقند و روح سرکششان آنها را ازاین قالبها و چارچوبها فراتر می برد.
زن و زنانگی یکی از عناصر مهم آثار شماست، نسبت هنر و آگاهی زنانه چیست؟
زمانی که از طریق هنر به جامعهی پیرامون خود بنگرید، مسلما بسیاری از تجربیات خود و پیچیدگیهای روابط اجتماعی درآن فضای بیان مییابند. پدیدهای بنام انقلاب اسلامی و آنچه پس از پیروزی این انقلاب بر زنان رفت، بسیاری از گرهگاههای فرهنگی ما را عریان کرد و من بعنوان یک زن هنرمند، خودم را موظف می بینم که چشم بر آنها نبندم، بلکه بیانشان کنم و از زوایایی بررسیشان کنم که چرایی آنها و ضرورت تغییر نگاه جامعه به آنها را بازتاب بدهد.
آیا بین هنر نمایش و آلام اجتماعیِ تودههای انسانی میتوان یک ارتباط معنادار برقرار کرد؟
بله حتما. هنر نمایش یک هنر جمعی است که در یک پروسهی خلاقه و در میان گروهی از انسانها که چارچوبهای این حرفه را قرار است بشناسند، شکل می گیرد. تئاتر به ما نشان میدهد که ما که هستیم و همچنین به ما نشان میدهد اگر شهامت داشته باشیم، چه کسی میتوانیم باشیم. از سوی دیگر تئاتر آینهای از جامعه است و به تماشاگر امکان بازنگری به جهانی را میدهد که در آن میزید. تئاتر فکر و قلب انسانها را نشانه میگیرد و پرسشگر است.
تعریف شما از روشنفکر و روشنفکری چیست؟
واژهی روشنفکر، ترجمهی فارسی «انتلکتوئل» است و از «انتلکت» که یک مفهوم فلسفیست و به خرد و یا قوهی ادراک اشاره دارد، برگرفته شده است. من در اینجا میخواهم از ترکیب خرد تحلیلی و انتقادی استفاده کنم که شاید بازگوکنندهی دقیقتری برای این واژه باشد. روشنفکران معمولا میتوانند از میان اهالی ادبیات، هنر، روزنامهنگار، تئوریسن … باشند ولی این الزاماً بدین معنا نیست که همهی روزنامهنگاران، نویسندگان، هنرمندان روشنفکرند. آنچه روشنفکران را از دیگران متمایز میکند نگاه انتقادی، تحلیلگر، خردگرا به پدیدهاست و همچنین دانش گسترده در علوم انسانی و یا درزمینههای فلسفی و اجتماعی. دراینجا لازم است تاکید کنم که یک روشنفکر الزاماً درجهی بالای هوشی نیز دارد اما هر انسان باهوش یا تحصیلکردهای نیز نمی تواند یک روشنفکر باشد و اصولا درجات تحصیلی نقشی در روشنفکر بودن کسی ندارند. روشنفکر توانایی تجزیه و تحلیل و نقد پدیدهها و دیسکورسهای اجتماعی را دارد و همین توانایی یا خصلت است که او را اغلب در مقابل مراکز قدرت (استبدادی) قرار میدهد. اما در طول تاریخ روشنفکران همیشه و صرفاً تنها در برابر قدرت قرار نداشتهاند. این اشتباه در جامعهی ما وجود دارد که اکثراً فکر میکنند یک روشنفکر می بایست آزادیخواه نیز باشد. درحالیکه رابطه روشنفکران با قدرت از همراهی با آن تا قرارگرفتن در مقابلش گسترده است. بعبارت دیگر، روشنفکران طیف وسیعی را میسازند از سازندگان ایدئولوژیها تا منتقدینشان.
نسبت هنر و روشنفکری را چگونه توضیح میدهید؟ آیا هرهنرمندی لزوماً روشنفکر است؟
نسبت پیچیدهای ست. چرا که هنر ضمن اینکه به جهان پیرامون خود مینگرد و بازتابش میدهد یا آن را به پرسش میکشد، با قوهی تخیل، احساس، غریزه و نیروی ناخودآگاه نیز پیوندی ناگسستنی دارد، در حالیکه روشنفکری غالبا در حوزهی اندیشه و خرد حرکت میکند و اینجا میرسم به پاسخ بخش دوم سوال شما که البته قبلا نیز تا حدودی توضیح دادهام. نه، هر هنرمندی الزاماً روشنفکر نیست.
تفاوت هنر روشنفکرانه و هنر عامیانه را در چه میبینید؟ اساسا میتوان آنها را از هم متمایز کرد؟
هنر پیش از هر تعریفی باید هنر باشد. در وهلهی بعدی این تقسیمبندیها در هنر بوجود میآیند که البته در درونشان تقسیمبندیهای دیگری نیز وجود دارد. مسلما بین هنری که صرفا میخواهد سرگرم کند (که بخودی خود چیز بدی نیست)، و هنری که پرسشگر است و میخواهد امکان تفکر ایجاد کند تفاوت وجود دارد. اما در نظر بگیریم که ما میتوانیم هنر بقول شما روشنفکرانهای نیز داشته باشیم (کما اینکه داریم) که در خدمت قدرت سیاسی (مستبد) قرار بگیرد یا بخواهد یک ایدئولوژی را به مخاطب تحمیل کند.
تعهد به جامعه و پدیدههای سیاسی- اجتماعی را از نگاه یک هنرمند روشنفکر چگونه تفسیر میکنید؟
من هنری را میپسندم و انجام میدهم که نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی خنثی نباشد، حساس باشد و حساسیت ایجاد کند و امکان بیتفاوت بودن را از مخاطب بگیرد. هنری که در کنار انسانهای حاشیهای قرار بگیرد و تمام کسانی که بدلایل غیرانسانی تحت تبعیض قرار میگیرند یا حذف میشوند.
و سوال آخر، آیا در آینده برنامهی خاصی برای ارایه آثار جدید هنری دارید؟
در حال حاضر نمایش جدیدم «در حضور باد» هنوز روی صحنه است و اجرا میشود. همانطور که در بیست و چند سال گذشته بجز یک وقفهی دو سه سالهی کاری، بطور مرتب کار کردهام، فکر میکنم در سال آینده هم کار جدیدی را آغاز خواهم کرد.
با تشکر از وقتی که در اختیار روشنفکر قرار دادید.
ممنون از دعوتتان.