نیلوفر بیضایی: در سینمای ایران سرکشیِ زن به سخره گرفته میشود
ماهنامه خط صلح، 27 مارس 2017
نیلوفر بیضایی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر، ٢۵ دی ماه ١٣۴۵، در تهران متولد شده است و در سال ١٣۶۴ مجبور به ترک کشور شد. او که ساکن آلمان است، در این کشور به تحصیل در رشتههای ادبیات آلمانی، تئاتر، سینما و تلویزیون و تعلیم و تربیت پرداخت و پس از پایان تحصیلاتش در سال ١٣٧٣ گروه تئاتر “دریچه” را در شهر فرانکفورت به راه انداخت، و تاکنون حدود دویست اجرا در شهرهای مختلف آلمان و جهان داشته است.
موضوع اغلب نمایشهای نیلوفر بیضایی هویتجویی، زن و زنانگیِ محصور شده، تبعید، رهاشدگی میان دو فرهنگ و انسانهای بهحاشیه رانده شده است و جز دو نمایش به زبان آلمانی، باقی آثار او فارسی است.
علاوه بر تئاتر و سینما، مسائل سیاسی، اجتماعی و زنان نیز از موضوعات مورد علاقهی خانم بیضایی است که در رابطه با آنها پژوهش میکند و مینویسد.
موضوع پروندهی ویژهی این شماره از خط صلح، بهانهای شد تا گفتگویی با این هنرمند در تبعید پیرامون سینمای ایران و چهرهی زن در آن داشته باشیم.
با در نظر گرفتن موقعیت سینمای ایران در جهان، چقدر این سینما را میتوان سینمایی موفق نامید؟ جدا از عوامل دیگر، به نظر شما مسئلهی موقعیت زنان از جمله مسئلهی حجاب و خلق فضاهای به دور از رئالیسم خصوصاً در روابط زوجین یا خانوادهها را چقدر میتوان عاملی جدی در عدم موفقیت سینمای ایران دانست؟
بستگی دارد معیار ما برای موفق خواندن یک اثر چه باشد. اگر گرفتن جایزه یک معیار باشد، باید گفت سینمای پس از انقلاب اسلامی، در نگاهی از بیرون، سینمای موفقی بوده است. راه را شاید بتوان گفت عباس کیارستمی با سینمای مینی مالیستیاش باز کرد. ایننوع سینما در غرب و در میان منتقدان طرفداران زیادی دارد. به خصوص که در مورد کیارستمی با بازتاب دادن بخشی از زندگی بومی و نگاهی انساندوستانه همراه بود. البته باید اضافه کرد که نقش زنان در اکثر فیلمهای او ثانوی بود و در موفقترین فیلمهایش اصلاً یا زنی وجود نداشت و یا اگر وجود داشت، در حاشیه بود. اما در این سالها باید برایمان روشن شده باشد که اکثر جوایز سینمایی، تنها به دلیل استتیک هنری داده نمیشوند، بلکه دلایل سیاسی نیز در آنها نقش بازی میکند. سینمای ایران در کلیتش سینمای دولتیست؛ یعنی بدون تایید ارگانهای تصمیمگیرنده نمیتواند وجود داشته باشد. حتی فیلمهایی که بدون سرمایهی دولتی ساخته میشوند نیز بدون اجازه و بدون گذشتن از سد سانسور نمیتوانند به نمایش درآیند. از این زاویه باید گفت هر جا سیاستگذاریهای حکومت برای ایران در جهان دردسر درست کرده است، سینما به کمک آن شتافته. حال پرسش این است که سود این جوایز برای جامعهی ایران چیست؟ آیا به بازشدن فضا کمک میکند؟ آیا چهره و زندگی واقعی مردم جدا از روایتهای رسمی فرصت جلوه یافتن پیدا میکند؟ آیا حکومت از همین جوایز در جایی که برایش سود دارد، بهره نمیبرد؟ اینها پرسشهایی ست که پاسخ دادن به آنها فرصت زیاد میخواهد که در چهارچوب این مصاحبه شاید نگنجد. اما از نظر من، از سینمای موفق زمانی میتوان صحبت کرد که بتوان در ایران بدون سانسور فیلم ساخت و در چنین فضایی، سینمای هنری، سینمای منتقد و سینمایی که با اندیشه سروکار دارد بتواند بدون دغدغه، فضای ایجاد گفتمان داشته باشد.
واقعیت سینمای ما از نگاه درونی اما این است که در ایران امروز اکثر فیلمهایی که ساخته میشوند، به لحاظ فرم و محتوا به شدت سطحی و غیر قابل تحمل هستند. من با وجود اینکه در ایران زندگی نمیکنم، خیلی زیاد فیلم ایرانی میبینم. درصد فیلمهایی که از ارزش هنری و نگاه نسبتاً اندیشمندانه برخوردارند، شاید به یک درصد هم نرسد. موضوعات اکثر این فیلمها به نوعی همان موضوعات فیلمفارسی پیش از انقلاب است و موضوعات دیگری که به آنها افزوده شده؛ چون صیغه و زن دوم، یا عشق مرد مسن به زن جوان نیز با پرداختهای مبتذل به نوعی نگاه حاکم را تایید میکنند.
پرسش شما در مورد نقش زن در چنین سینمایی پاسخ روشنی دارد. علاوه بر محدودیتهایی چون حجاب و تماس بدنی وغیره، ذهنیت زنستیز در نگاه بسیاری از سازندگان چنین فیلمهایی کاملاً قابل تشخیص است. در اکثر این تولیدات انبوه، سرکشی زن به سخره گرفته میشود و “نجابت” به معنای فرمانبرداری بار مثبت مییابد. آنچه در اثر ممنوعیتهای رابطهی عادی دو جنس با یکدیگر، ایران را به یکی از بیاخلاقترین سرزمینها تبدیل کرده است، در اکثر فیلمها غایب است. سینمایی که از به تصویر کشیدن واقعیت وجودی بیش از نیمی از جامعهی خود عاجز است، حتماً نمیتواند سینمای موفقی باشد. برای همین انتظار از آن معدود سینماگران صاحباندیشه بیشتر میشود که بتوانند بر نقاط تاریک و حذف شده، نوری بتابانند.
گفته میشود در سالهای اخیر مهاجرت بازیگران زن ایرانی در مقایسه با یکی- دو دهه قبلتر و همچنین مردان افزایش داشته است. با توجه به اینکه وضعیت سانسور و موقعیت زنان در سینما در این چند دهه تغییر چندانی نکرده، دلیل افزایش این مهاجرتها را چه میدانید؟
مسلماً دلایل این مهاجرتها به وضعیت اسفبار سینمای امروز ایران باز میگردد. سینما هنریست که وقتی دربست در اختیار یک صدا و نگاه حاکم قرار میگیرد و وقتی تمام امکانات مادیاش را ارگانهای همان صدا رهبری میکنند، تبدیل به یک ارگان مافیایی میشود. ساختار بسته و غیرقابل رؤیت درونی این سینما استعدادها را به هرز میبرد و بیاستعدادها را سینماگر میکند. این به آن معنی نیست که همهی سینماگران مهاجر با استعداد بودهاند، اما گویای این هست که این فضا برای بسیاری غیرقابل تحمل شده است. در چنین فضایی مافیایی، بخشی از بیاستعدادترینها و کم دانشترینها یک شبه ستاره میشوند و بسیاری از مستعدها اصلاً شناسایی نمیشوند.
جدا از قوانین و ممیزیهای موجود، آیا روحیات مذهبی و فرهنگ حاکم بر جامعهی ایران را هم میتوان عاملی دانست که سبب بروز خودسانسوری در سینمای ایران توسط فیلمنامهنویسان، کارگردانان و یا بازیگران شده است؟
همانطور که در پاسخ سوال قبلی گفتم، وقتی درها تنها به روی کسانی باز است که خود را به نوعی با ایدئولوژی حاکم تطبیق میدهند و یا حتی از آن پشتیبانی میکنند، سینماگرانی به وجود میآیند که در یک شرایط عادی با همان اولین فیلمشان از دور خارج میشدند. البته درصد اندکی هم هستند که در همین شرایط، کم اما خوب کار میکنند.
به عنوان سوال آخر، به نظر شما و با جمع بندی از موقعیت زنان در سینمای ایران و سیاستگذاریهایی که برای ایجاد این موقعیت تبیین شده یا در مقابل هر اصلاحی مقاومت میکند، آیا میتوان امید داشت بدون تغییر موقعیت زنان در سینمای ایران، این سینما را روزی سینمایی حرفهای ببینیم؟
متاسفانه خیر.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.