مصاحبهای منتشر نشده از شاهرخ تندرو صالح با نيلوفر بيضايی
دوست نويسندهام،
با درود
1 – ادبيات مهاجرت و تبعيد ايران از نظر شما دارای چه قدمتی است؟ آيا می شود با یک طبقهبندی ادوارشناسی اين ادبيات را تحليل کرد؟
ادبيات مهاجرت و تبعيد نه تنها در ايران بلكه در اكثر كشورهای جهان قدمتی بسيار طولانی دارد و اصولا بخش مهم و تاثيرگذاری از ادبيات جهان در همين خلاء تبعيد و مهاجرت پديد آمده است. از اولين تبعيديهای دوران آنتيك چون هيپوناكس و اوويد تا دانته آليگييری در قرون وسطا تا ولتر كه قرن هجده به نام او نامگذاری شد تا قرن نوزده و تبعيد نويسندگانی چون ويكتور هوگو و هاينريش هاينه و گئورگ بوشنر و تورگنيف تا قرن بيستم و تبعيد فدريكو گارسيا لوركا و ولاديمير نوبوكف و بعد برتولت برشت، توماس من، ارنست بلوخ، آنا زگرز، نلی زاكس، الكه لسكر- شولر، رومن گاری تا تبعيد انديشمندانی چون تئودور آدورنو، زيگفريد كراكاور، خودكشی بخشی از نويسندگان مهم معاصر در تبعيد چون اشتفان تسوايگ، والتر بنيامين تا تبعيد درونی نويسندگان مانده در وطن چون اريش كِستنر و گُتفريد بن، آوارگی اهل هنر و انديشه نتيجهی محدوديتها و فشارها و همچنين سانسور تحميل شده توسط دستگاههای حكومتی مستبد بوجود آمده است. در مورد ايران و باتوجه بهاينكه ما همچنان از فقر منابع قابلاتكاء تاريخی در بسياری موارد رنج میبريم، شايد بتوان نخستين موج مهاجرت اهل قلم را به دوران صفويه يافت. دستگاه حكومتی صفويه به شعر و ادب بیاعتنا و در كار تبليغ و ترويج اصول فقه شيعه بود و تنها به اشعاری میدان میداد كه در مدح اوليای دين سروده شود. در ايندوره با مهاجرت دسته جمعیِ گروهی از اهل شعر به هندوستان روبرویيم. پس ازآن نيز هر خاندانی كه به حكومت رسيد، شاعران و سخنسرايان و مداحان دربار خود را داشت. با وقوع انقلاب فرانسه و تاثير غيرقابل انكار آن در بسياری از كشورهای جهان، در ايران نيز زمينههای آشنايی با فكر آزادی بوجود آمد. اما باتوجه به حاكميت فضای اختناق در ايران، بخشی از آزاديخواهان ايرانی كه خواهان بركناری استبداد و تاسيس حاكميت ملی در ايران بودند برای حفظ جان خود ناچار به ترك وطن شدند. مصر و عثمانی و هندوستان به مراكز انتشار نشريات روشنگرانه بزبان فارسی تبديل شدند و نويسندگان و انديشمندانی چون طالبوف، زينالعابدين مراغهای (نويسندهی رمان سياحتنامهی ابراهيم بيگ يا بلای تعصب او)، میرزا ملكم خان، ميرزا فتحعلی آخوندزاده، انديشمند واولين نمايشنامهنويس ايرانی، میرزا آقاخان كرمانی … به روسيه و عثمانی و…گريختند و از همانجا با انتشار آثار روشنگرانه كه به ايران نيز راه مییافت در شكلگيری يكی از مهمترين وقايع تاريخ معاصر ايران یعنی انقلاب مشروطه نقش بسزايی ايفا كردند. پسازآن نيز در دوران رضا شاه و محمد رضا شاه با مهاجرت بخشی از روشنفكران ايران روبروييم. اما آنچه پس از بوقوع پيوستن انقلاب اسلامی در ايران رخ داد در نوع خود در تاريخ معاصر ايران بینظير و تنها با “پاكسازيهای” نظامهای ايدئولوژيكی كه پس از انقلابهای چين و روسيه و همچنين پساز بقدرت رسيدن هيتلر در آلمان بر اهل ادب و هنر رفت، قابلمقايسه است. بررسی تبعيد و مهاجرت پس از انقلاب ايران بطوركلی و سرگذشت اهل فرهنگ وهنر ايران بطور اخص خود یك فصل جداگانه است كه میبايست بطور همهجانبه، بدون تنگنظری و یكسويهنگری و مهمتر ازهمه با بهرهگيری از شهامت و شجاعت حرفهای همراه باشد. بررسی چگونگی و چرايی تبعيد ناخواستهی بخش قابلتوجهی از اهل انديشهی ايرانزمين و همچنين تبعيد درونی بسياری از ماندگان در وطن نيازمند حضور پژوهشگرانی است كه بدون هراس از اتهام “سياه نمايی“ عمق تاريكی را در وجدان تاريخی ملت ايران بروشنی نشان دهد. اين بررسی بخصوص ازايننظر مهم است كه دراين دوران دستگاهِ ايدئولوژيكِ حاكم بعنوان فرآيند یك نقص بزرگ و اساسی فرهنگی ايرانيان عمل میكند كه همانا عدم تحمل دگرانديش است و دامنهی آن از بالاترين مقام حكومتی آغاز و به همسايهی ديوار به ديوار و حتی به خويشاوندان نزديك منتهی میشود.
ادبيات و هنر تبعيد محصول یك شوك تاريخی است كه هنوز پايانی برای آن نمیتوان رقم زد.
2 – به نظر شما اصلیترين مشخصههای ادبيات مهاجرت و تبعيد ايران چيست؟ چه طيفی را میتوان مهاجر و چه طيفی را تبعيدی ناميد
ادبيات تبعيد و یا مهاجرت بهآن بخشی از ادبيات يك كشور اطلاق میشود كه سازندگان آن ناخواسته به سرزمينی غريب پناه میبرند، چرا كه یا جانشان و یا آثارشان تحت خطر نابودی و یا حذف قرار دارد. دلايل اين “ درخطر قرارداشتن“ میتواند سياسی، مذهبی، نژادی و در مورد كشورهايی مثل ايران حتی گرايش جنسی (همجسنگرايی)، جنسيتی و… باشد. از آنجا كهاين واژهها از بدو تولد ما بوجود نيامده و چون هر واژهی تخصصی و علمی ديگر از غرب برگرفتهايم، بد نيست كه در اين مورد نيز بدانيم كه واژهی “ادبيات تبعيد“ در علم ادبيات بلحاظ تخصصی گوياتر (نسبت بهادبيات مهاجرت) بشمار میآيد.
“ مهاجرت“ باری نسبتا خنثی دارد كه در آن تغيير سرزمين و یا محل اقامت در مركز توجه قرار میگيرد، در حاليكه “ تبعيد“ بيشتر سرزمينی را كه در آن پناه جستهايم را در نظر دارد. همچنين آندسته از آثار ادبی كه توليدكنندگانشان در میهن خود ساكنند اما آثارشان بدليل ممنوعيت نشردر وطن، توسط ناشرين تبعيدی و خارج از كشور محل اقامتشان منتشر میشود نيز جزو ادبيات تبعيد محسوب میشوند.
ما در آلمان به تركهای نسل اول و دوم میگوييم مهاجر. آنها در دههی شصت ميلادی برای كار و كسب درآمد و بدليل مشلات اقتصادی به آلمان مهاجرت كردهاند و هرزمان هم كه اراده كنند میتوانند به تركيه بازگردند. اما من نيلوفر بيضايی كه در هجده سالگی به تبعيدی ناخواسته و برای حفظ جانم تن در دادهام و در اينجا تحصيل و رشد كردهام و كار هنری را نيز اينجا آغاز كردهام و هر اثر هنری كه توليد كردهام ارتباطی به ميهن از دست رفتهام، به وضعيت اجتماعی (و نه فقط سياسی) ميهنم نيز ربط پيدا میكند، من كه با وجود تسلط كامل بزبان آلمانی نمیتوانم از زبان فارسی دل بكنم، من كه تا اطلاع ثانوی امكان بازگشت به میهنم را ندارم، چرا كه در آنجا امنيت جانی ندارم، بر طبق تمام تعريفهای علمی و آكادميك لااقل مربوط به علم ادبيات یك هنرمند تبعيدی بشمار میآيم. ادبيات تبعيد تنها ادبيات سياسی نيست. ادبياتی كه نظری به نقد اجتماعی دارد و حتی به فرد و بحران فرد میپردازد، به جنسيت میپردازد، به نگاه استبدادی در جامعه و مردم كوچه و بازار میپردازد، به هراسهای تاريخی میپردازد، به عشق در حصارِ سنت و یا بیحصار سنت میپردازد نيز بخشی از همين ادبيات است. زبان تبعيد زبان كنايه و اشاره نيست. زبانی است جستجوگر و پرسنده و درعينحال واضح و عريان. البته اين مشخصات مسلما در مورد تمام كارهای تبعيدی صدق نمیكند و هر اثری كه زبان صريح داشته باشد، الزاماً اثری با ارزش نيست. شايد بگوييد پرسش و جستجو كار ادبيات است و به تبعيدی یا غيرتبعيدی بودن ربطی ندارد. اما پرسش و جستجويی كه در تبعيد به جان آفرينندهی هنری میافتد از آنجا كه با فاصلهی ناخواسته با موطن همراهاست، از جنس ديگری است. اينرا تنها كسی درك میكند كه تجربهی زندگی در تبعيد را داشته باشد. اين پرسش مرتب در قالب جستاری در كيستی است كه معنا مییابد. ايرانی كيست، من كيستم، ما كجاييم، چرا اينجاييم، ما كيستيم و یا اينكه اصولا “مايی“ وجود دارد یا نه.
فرزند من و در آينده فرزند فرزند من نيز اگر زمانی به كار نوشتن روی بياورند، هر چند كه مهاجر خوانده شوند، اما در ناخودآگاهِ اثرشان، برخورد، عكسالعمل و یا همدردی نسبت به تبعيد ناخواستهی من كه آنها را بدون آنكه خود انتخاب كرده باشند، به سوی سرنوشتی ديگر سوق داده و از نتايج مثبت و منفی آن سود یا زيان بردهاند، وجود خواهد داشت. من آگاهانه با يك مثال پاسخ شما را دادم تا بتوانيم از ورای تعاريف “آكادميك“ انسانها را ببينيم و سرنوشتی را كهیک واقعهی سياسی مشخص برای آنها تا نسلها رقم زدهاست و مسلما در آثارشان بازتاب میيابد. اين بخشی جدانشدنی از تاريخ ميهن ماست كه در جاهايی بسيار دوراز میهن از آمريكا گرفته تا كانادا، از اروپا تا آسيا و استراليا در خلوت تنهايیهای بيشمار اما بدور از سانسور و دستگاه مخوف شستشوی مغزی نگاشته میشود. تبعيد ديگر نه سرنوشت “من“ كه حكايت رانده شدن انسان ايرانی است از خويشتنِ خويش و جستجوی دوبارهی خويش … و گسترش مرزهای ايران بوسعت جهان.
3 – آيا تبعيد یك قلمرو جغرافيائی خاص دارد؟
مرا ببخشيد اگر اين سوال بنظرم قدری كليشهای میآيد. اگر اين سوال را در مفهوم فلسفیاش درنظربگيريم، من میتوانم سطرها در اين مورد فلسفه ببافم و مثلا بگويم كه حتی كنده شدن ما از نطفهی مادر نيز نوعی تبعيد است از مامنی (يا موطنی) كه نُه ماه بدان خوگرفته بوديم و شايد اولين فرياد ما ونخستين اشكی كه از چشمانمان جاری میشود، اعتراضی است بهاين تبعيد از دنيای امن درون به دنيای بيرحم بيرون. اما چون میدانم كه چنين قصدی نداريد و چون مطمئنم كه من نيز در اين مورد بهيچوجه قصد بازی با زبان ندارم، میروم سر اصل موضوع. اگر در دوران انقلاب مشروطه تبعيد آزاديخواهان به كشورهای همجوار،عليرغم جغرافيايی بودن، همچنان امكان حفظ نوعی نزديكی فرهنگی و زبانی را بهآنها میداد، در مورد ما اين تبعيد نه تنها جغرافيايی، بلكه زبانی و فرهنگی نيز هست. دوربودن از میهن یعنی دوربودن از مخاطبی كه سرنوشتش، تاريخش و آيندهاش به جانت بستهاست، بخشی از خود تست. تنها كسی كه در تبعيد زندگی كرده میتواند مفهوم اين دوری جغرافيايی را دریابد. ما دو نويسندهی مهاجر و تبعيدی داريم كه بخش مهمی از عمر خود را در خارج از ايران زيستهاند، یكی جمالزادهاست و ديگری مهشيد اميرشاهی. اتفاقا همين دو نفرند كه در آثار ادبیشان دقت عجيبی در وصف جزئيات به چشم میخورد. جزئياتی كهاين دوریِ زمانی و جغرافيايی قاعدتاً نمیبايست در آثارشان اينچنين ملموس میشد. در آثار هر دو نفر وسواس عجيب در اين مورد نشان از آن دارد كه گاه اين دوری جغرافيايی باعث نگاه دقيقتر به جزئياتی میشود كه در حقيقت سازندهی همان كل هستند و در وهلهی نخست ممكن است پيشپا افتاده و قابل چشمپوشی بنظر بيايد. گاه همين فاصله به دقيقتر ديدن ياری میرساند. با فاصله خويش را نگريستن. از بيرون به درون نگاه كردن گاه میتواند به غنای ادبيات ياری ببخشد. اما مسلما نوع ديگری از تبعيد نيز هست. تبعيد درونی. يعنی در محدودهی جغرافيايی كه زندگی میكنی، حذف شده باشی يا كسانی در جهت حذف شدنت بكوشند.
4 – به نظر شما تبعيد، مهاجرت، پناهندگی و مسائلی از ايندست، بزرگترين تاثيراتش را بر روی كداميك از ويژگیها و مشخصههای آثار ادبی گذاشته و نشان میدهد؟
در جستجوی فرم و زبانی جديد برای بيان شرايطی ناماًنوس. در مورد آثار خودم يعنی در ادبيات نمايشی كه مورد بیمهری منتقدين قرار دارد و شايد هم به عدم تخصص اكثر آنها در اين زمينه برگردد، اين دچار شدن به درد “بی زبانی“ را با تقليل متن و بيان تصويری، بصورت كلاژهای نمايشی یا برشهايی از وقايع و تصاوير كه در ارتباط مستمر با یكديگر اين مجموعه را میسازد، در نمايش آبستراكسيون و از طريق ابزارهايی كه هنر نمايش در اختيارم مینهد میجويم. در زمينهی ادبيات هم شاهد تجربياتی از اين دست بودهايم و در زمينهی سينما يكی از موفقترين نمونههايش را در فيلمهای فاتح آكين فيلمساز ترك تبار آلمانی میتوان ديد.
5 – تاثيرپذيری يا تاثيرگذاری، كداميك از اين پديدهها بيشترين سهم ساختارشناسی ادبيات مهاجرت و تبعيد را معلوم میسازند؟
از آنجا كه در كشورهايی كه ما زندگی میكنيم درخشانترين نمونههای ادبيات و هنر تبعيد سالها پيشاز ما و در مورد كشوری كه من در آن زندگی میكنم یعنی آلمان، با ادبيات و هنرهای نمايشی دوران فاشيسم هيتلری كه هنوز هم حرفی برای گفتن دارند روبروييم، مسلما تاثير پذيری.
6 – زبان گفتاری و نوشتاری به عنوان اركان اصلی ارتباطات بينازبانی و بينافرهنگی مطرحند. به نظر شما در ادبيات مهاجرت و تبعيد ايران اين عناصر چگونه به حيات خود ادامه میدهند؟
ما در زمينهی زبان گفتاری و نوشتاری نمونههای درخشانی در خارج از كشور داريم كه دو موردش را در پاسخ یكی از سوالهايتان مثال زدم. هر چند كه ممكن است زبان گفتاری كه در ايران امروز رايج شده در ادبيات خارج كمتر ديده شود. اما بهرصورت در موارد ديگری نيز میبينيم كه دوری زبانی بهاين زبان لطمه زدهاست، هر چند كه ما دربخشی از ادبيات توليد شده در داخل نيز با زبان نوشتاری بسيار الكنی روبروييم.
7 – اگر بپذيريم كه محدوديت زبان و یادگيری آن در مخاطبپذيری آثار ادبی ايرانيان مؤثر است آيا زبان فارسی توانستهاست با رويكردهای فراگير در فرهنگهای ميزبان به مخاطب جهانی برسد؟
نه نتوانسته و اصولا اين انتظار بيهودهای است. ما چه در داخل ايران و چه در خارج ايران هنوز و همچنان با رسيدن بهاين زبان جهانی فاصله زيادی داريم. من نمیفهمم اين توهم جهانی شدن را چه كسی در سرِ ما كرد و اصلا سودش برای ما و برای جهان در كجاست. ما كه برای خود چيزی جز كژی و عقبماندگی به ارمغان نياورديم چه چيزی برای عرضه كردن به جهان داريم.
8 – به نظر شما عمدهترين موضوعات آثار ادبی نويسندگان مهاجر ايرانی در قلمروهای فرهنگ امريكايی و اروپايی چيست؟
ايران پس از انقلاب، فرديت از دست رفته، جنسيت، بیبهايی جان انسان در تب و تاب ايدئولوژی یكسانخواه، انسانيت گم شده، خلاء پرتابشدگی از جهانی به جهان ديگر، شوك، شوك، باز هم شوك. شوكِ به چشم ديدن غيرانسانیترين شكنجههايی كه انسان ايدئولوژیزده میتواند بر انسان ديگر وارد كند، شوك فرهنگی، انسان استبدادزده، زن بودن و زنانگی، فرار از ايران …
9 – آيا كشورهای میزبان ادبيات مهاجر و در تبعيدِ ايران توجهی به توليدات انديشهای ايرانيان در قالب آثار ادبی دارند؟ چگونه اين توجهات خود را نشان میدهد و در قالب چه رفتارهايی ابراز میشوند ؟
البته آنبخش از ادبيات ما كه به زبان كشور میزبان نوشته شده باشد، تا حدودی مورد توجه قرار میگيرد. يكی از نمونههای موفق آن در آلمان آثار “سعيد“ است. مسلما توجه منتقدين بهاين آثار نقش بسيار مهمی در جلب توجه عموم نسبت به آنها بازی میكند.
10 – آثار كدام طيف از نويسندگان و خلاقان ادبی ايرانيان خارج از كشور دارای مخاطبپذيری بيشتری است، نويسندگان زن يا مرد؟ (پرسش حاضر تنها یك فرض است و به معنی اين نيست كه چنين حكمی وجود دارد، اما برای گسترده ساختن بحث پيرامون موضوع ادبيات، به ناچار بايستی در يك نقطه اين تفكيك را انجام داد، لذا اين نقطه توجه صرفاً نقطه توجه بررسی آماری و مقادير عددی است و مفهومی ديگر ندارد. بنابراين برای انجام اين بررسی میبايستی ما به آماری تفكيكی – انتقادی دسترسی داشته باشيم و اين آمار تنها از اين طريق میتواند به گويايی خود برسد.)
به باور من در میان آثاری كه بزبان كشورهای میزبان نوشته شدهاست، آثار زنان بيشتر مورد توجه قرار گرفته، چون تجربيات و نگاه آنها باتوجه به مشكلات اساسی زنان در ايران از سوی بسياری دنبال میشود. تجربهی تبعيد و مهاجرت عموماً برای زنان بسيار متفاوت با مردان بودهاست. زنان از درون محدوديتهای بيشمار و محيطی زنستيز با همهی قوانين نوشته و نانوشته كه به انكار حضور اجتماعیشان برخاسته به فضايی آمدهاند كه امكانات بيشماری در اختيارشان قرار دادهاست. نوعی شناخت دوبارهی خود و مهمتر از همه تواناييها و قدرتهای مهارشدهشان بصورت انرژی مثبت، خلاق و پويا آزاد میشود. در مورد مردان بگونهی ديگری است. بسياری از آنها نتوانستهاند در تبعيد موقعيت از دست رفتهی خود را بازيابند. بازتاب چنين شرايطی در آثار هنری زنان نيز ديده میشود كه با مخاطب ارتباط بيشتری برقرار میكنند. البته من آماری در اين مورد ندارم، اما دريافت من اينگونهاست كه آثار زنان چه در حيطهی زبان فارسی و چه در آثاری كه بزبان كشورهای ميزبان توليد كردهاند، پرمخاطبتر بودهاست.
11 – بيشترين بالندگی ادبيات مهاجرت و در تبعيد ايران را به ترتيب در كدام رشته میدانيد، ادبيات داستانی، ادبيات منظوم، نمايشنامه نويسی، نقد ادبی و یا مباحث تئوريك ادبی؟
در زمينهی ادبيات داستانی و ادبيات منظوم از آنجا كه بيشتر نقد و نوشته شده مسلم است كه بيشتر به چشم میآيد. اما بهرحال در زمينهی ادبيات داستانی فكر میكنم پيشرفتهای مثبتی حاصل شده. در زمينهی نمايشنامهنويسی همانطور كه گفتم تشخيص اين امر بدون نقد جدی ناممكن است. ما منتقدان جدی در اين زمينه نداريم و عجبا كه برخی از منتقدين ادبی ما با وجود اينكه خودشان هم ممكن است یكی دو نمايشنامه نوشته باشند، هرگز توجه جدی بهاين امر نشدهاست. بسياری از دوستان اهل نقد ما اصولا بديدن تئاتر هم نمیروند. اين یكی از معضلات جدی است. نمیدانم چه بلايی است به جان هنر نمايش ما افتادهاست كه قضاوت در موردش از روی شنيدهها انجام میشود بدون اينكه خوانده یا ديده شود. البته من جزو خوشبختها بودهام كه تقريبا در مورد همهی آثارم حداقل يكی دو نقد چه مثبت و چه منفی انجام شدهاست. اما اينكه كسی بيايد و در مجموع به نمايشنامههايی كه در اين سالهای تبعيد توسط افراد گوناگون نوشته شدهاست بپردازد، چنين اتفاقی نيفتاده و منتقدين ما براحتی از اين مقوله درگذشتهاند. اخيراً یك آقايی كه خودش هم اهل تئاتر است در مطلبی نوشته بود كه در زمينهی ادبيات نمايشی كار چندانی نشدهاست! جالب است. مگر در داخل خود ايران در اين زمينه چقدر كار میشود و آيا اين میتواند بمعنی ناديده گرفتن كارهايی باشد كه تا بحال انجام شدهاست؟
12 – مطبوعات ايرانيان خارج از كشور در حوزه ادبيات را از نظر برخورداری از انسجام و روشمندی در انتشار و موضوعیابی و ساير مباحث ژورناليستی در چه مرتبهای میبينيد؟
در اين زمينه چه بلحاظ فرم و چهاز نظر محتوا تحولات مثبتی صورت گرفتهاست. اما معضلی كه اصولا وجود دارد برنتابيدن كسانی است كه عضو هيچ گروه و محفلی نيستند. متاسفانه بخش عظيمی ازاين نشريات بر اساس آشنايیهای ديرينهی صاحبان آن با نويسندگان خاصی شكل میگيرد و بصورتی همچنان گذشتههای مشترك سياسی، نزديكیهای سنی و نسلی و روابط شخصی و نگاههای خاص سياسی در آنها تعيينكنندهتر از اصل قضيهی یعنی كيفيت و درنورديدن مرزهای “خودی“ و “غير خودی“ است. همچنين بیتوجهی كامل آنها به ادبيات نمايشی و اصولا مطالب پژوهشی در زمينهی تئاتر بشدت آزار دهندهاست. من چندين سال با “كتاب نمايش” همكاری مداوم داشتم و مطالب تئاتریام در آنجا انتشار میيافت. اما از زمانی كه كتاب نمايش ديگر منتشر نمیشود، واقعا نمیدانم اينهمه مطلب تئاتریام كه دارد در كشوی ميزم خاك میخورد را در كجا میتوانم منتشر كنم. معضل ديگر هم مشكل چاپ نمايشنامهاست كه هيچ ناشری رغبتی بهآن نشان نمیدهد. اينچنين است كه در مهد آزادی و با توجه بهامكانات نسبی كه ناشران ما دارند یك شاخهی مهم از ادبيات كشورمان بمرور زمان دارد توسط خود اهل ادب حذف میشود. نمیدانم چه نامی بايد بر اين پديده نهاد.
13 – آيا به نظر شما نويسندگانمان در مهاجرت و يا تبعيد با سانسور مواجه میشوند؟ خودسانسوری چطور؟
فكر میكنم در پاسخ سوال پيشين بطور ناخودآگاه پاسخ اين سوال شما را داده باشم. اين هم نوعی سانسور است. چه آگاهانه انجام شود و چهاز روی ناآگاهی كه البته دومی گناه بمراتب بزرگتری است.
14 – آيا میتوان تابوهای ذهنی ايرانيان در تبعيد و مهاجران را تابوهایی خاص و كاملا ايرانی دانست؟
بسياری از تابوهای ذهنی ايرانيان دارای ريشههای مشترك با فرهنگ كشورهای مسلمان است. در مورد رابطهی زن و مرد، در مورد همجنسگرايی، درمورد مقولهی آزادی، در مورد غرب، در مورد سنتها، در مورد “غيرت“ و مردانگی، در مورد تربيت فرزندان و در بسياری موارد ديگر. البته باتوجه بهاينكه بسياری از ايرانيان خارج از كشور تحصيلكرده هستند، مايهی تعجب است كه در بسياری موارد مانند كسانی میانديشند كه كمتر امكان رشد فرهنگی داشتهاند و نامش را هم گذاشتهاند “اصالت ايرانی“ !
15 – تاثير قلمروهای جغرافيايی و فرهنگی خارج از كشور را بر روند توليد آثار ادبی ايرانيان چگونه ارزيابی میكنيد ؟
مسلما هر اثری بسته بهاينكه در كدام كشور توليد شود، تا حدود زيادی بازتاب دهندهی فضای همان كشور و محيط است.
16 – چه بخشی از مواهب انديشهای دنيای مدرن را در آثار ادبيات در تبعيد ايران میتوان ديد؟
تابو شكنی، ناديده نگرفتن آنچه واقعا اتفاق افتاده به نفع “ واقعيت“ رسمی، زبان مستقيم و بدون حاشيهروی، نگاه نقادانه به قدرت و به مقولهی ”تقدس“.
17 – ادبيات مهاجرت و در تبعيد ايران چه طيف از مخاطبان را پوشش میدهد؟
كسانی را كه اهل كتاب خواندن هستند و حاضرند برای خريدن كتاب پول بپردازند كه نسبت به جمعيت تحصيلكردهی ايرانيان ساكن خارج متاسفانه اندكند.
18 – خاطرهنويسی چه سهمی در شکلگيری ادبيات در تبعيد و مهاجرت ايران دارد ؟
خاطره نويسی بخصوص خاطرات زندان در حال حاضر يكی از بخشهای غيرقابل انكار در ادبيات تبعيد و مهاجرت است.
19 – تجربه جابجايی جغرافيايی و تاثيرش را بر آثار خلاقه خود چگونه میبينيد؟
من تجربهی ديگری بجز همين جابجايی جغرافيايی ندارم كه بتوانم تاثيرش را بر آثارم با پيشاز آن مقايسه كنم، چون همانگونه كه اشاره كردم، هنگام خروج از ايران هجده ساله بودم. اما آنچه مسلم است اينكه وابستگی شديد من به زبان فارسی و نياز به ايجاد ارتباط با مخاطب همزبان و همسرنوشت، نتيجهی همين جابجايی است. شايد تلاشی است برای حفظ میهن در سرزمينی كه ديگر پساز بيست و سه سال اقامت ديگر چندانهم بيگانه نيست.
20 – از تجربه نوشتن در سرزمين ديگران بگوييد.
تجربهای است منحصربهفرد كه فكر میكنم غيرقابل انتقال است چون هركس راهها و روشهای خود را بايد بجويد و بيابد. من زمانی كه برای مخاطب ايرانی مینويسم، از اين پيشفرض حركت میكنم كه او بسياری از وقايع و پيشزمينههای مربوط به موضوع را میشناسد. در نتيجه مجبور نيستم وارد توضيح واضحات شوم. اما زمانيكه برای مخاطب غيرايرانی مینويسم، ناچارم بسياری از نكاتی را كه میدانم با آن آشنا نيست بنوعی بازگو كنم. بهرحال شايد من اين بخت را داشتهام كه نمايشنامههايی كه نوشتهام را خودم كارگردانی كردهام و در اجرا از طريق عكسالعمل تماشاگران (چه ايرانی و چه غيرايرانی) و در صحنه توانستهام میزان تاثيرگذاری ايجاد ارتباط مخاطب با آثارم را درعمل بسنجم. در مورد كسانی كه داستان و رمان مینويسند، شايد اين امكان بهاين صورتی كه ما اهل تئاتر تجربه میكنيم، وجود نداشته باشد.
21 – آيا ادبيات مهاجرت و تبعيد ايران را میتوان بخشی از تجربهی روشنفکری ايران دانست؟
صد در صد. ادبيات تبعيد و مهاجرت بازتابی است ازآنچه در متن جامعه، افكار و انديشههای دوران جاريست. درعينحال هر اثر تجربهای كاملا شخصی برای سازندهاش نيز هست و بنوعی تلاشی برای پرسيدن، فهميدن و فهميده شدن.
22 – با توجه به شناختی که از فضای کنونی کشور داريد ادبيات و روشنفکری ما چه سنخيتی با روشنفکری و ادبيات امروز جهان خاصه اروپا دارد؟
دو دنيای متفاوت و با فاصلهی بسيار زياد. دغدغههای امروز ما دغدغههای دههها و گاه سدههای پيش آنهاست. نمیخواهم ارزشگذاری كنم. بلكه میخواهم بهاين نكته اشاره كنم كه در اينجا با وجود تنوع سبكها و شاخهها و ژانرها شما میتوانيد هنجارهای معينی بيابيد كه با زمان و مكان، با گذشته و امروز و آينده در یك تناسب و تجانس قرار دارد. فرم ضرورتی است كه از نياز محتوا برمیآيد. ادبيات و هنر مانند اركستری میماند كه هركس ساز خود را میزند، اما میان تمام آنها نوعی هارمونی برقرار است. در مورد ايران بايد بگويم كه در كنار تلاشهای جدی، نوعی ناهنجاری بر فضای ادبی و روشنفكری ما حكمفرماست كه البته از اوضاع اجتماعی و سياسی ما بیتاثير نيست. فرم تقليد است و محتوا اخته شده . بنظر میآيد كه همه چيز كپی شدهاست منتها ناشيانه. مدرنيست ما در جايی بشدت سنتپرست میشود، سنتگرا در جايی بشدت پست مدرن میشود بدون اينكه مشخص باشد آيا اين واژهها بقدر كافی برای صاحب سخن شناخته شده هستند یا نه. هيچ چيز در جای خودش نيست. نوعی تمايل به پيچيدهگويی كه بيشتر بنظر میرسد قصدش هيچ نگفتن است. نوعی درهمريختگی ناهنجار، بیشكل و گاه بشدت بیهويت ! نوعی گمگشتگی و درعينحال نشانههايی از جستجوی دوباره نيز به چشم میآيد. سرانجام از میان اين بینظمی و ناهمزمانی و ناهنجاری شايد نظم جديدی بوجود آيد. مثل اينكه همه چيز از نقطهی صفر آغاز شدهاست. شايد دريافت من درست نباشد. اصراری هم در اثباتش ندارم. اين حسی است كه مواجهه با آثار بسياری از روشنفكران امروز ايران در من بوجود میآيد.
23 – آيا در مجامع ادبی و آکادميک سرزمين ميزبان تصويری از ادبيات امروز ايران وجود دارد؟
بله و كسانی هم هستند كه این آثار را دنبال میكنند بزبانهای اروپايی ترجمه میكنند و به اينجاييها معرفی میكنند. مثلا در آلمان اخيرا مجموعهای از داستانهای كوتاه چند نويسندهی زن ايرانی بزبان آلمانی چاپ شدهاست.
24 – دور نمای اين ادبيات را چگونه میبينيد؟
مطمئنم كه نمونههای درخشانی از میان انبوه تودهوار توليدات ادبی بيرون خواهد آمد، همچنان كه بارقههای آن از همينحالا به چشم میخورد. میدانم كه اين بیهويتی و آشفتگی وناهنجاری زمانی شكل خواهد یافت. آن روز نمیدانم كی خواهد بود، اما مسلما با اين ملغمهی فرهنگی، سياسی، ايدئولوژيك تحميلی و تزريقی، زمان رسيدن آن روز كمیدور مینمايد.