تجربه بوف کور بر صحنه؛ «هدایت ما را ول نخواهد کرد»
( رادیوفردا- مای ٢٠١١ )
نيلوفر بيضايی در گفت وگو با اميرمصدق کاتوزيان
از جمله مباحثی که در هفتههای گذشته به مناسبت شصتمین سالگرد خودکشی صادق هدایت، نویسنده بوف کور، مطرح شد یکی هم قابلیت آثار این نویسنده فقید معاصر برای بهروی صحنه رفتن بود. اینک وفا به وعده پیشین و گفتوگو با نیلوفر بیضایی، کارگردان تئاتر، از جمله نمایش بوف کور در فرانکفورت، آلمان.
رادیوفردا: خانم بیضایی، اول از کار خودتان شروع کنم. حاصل تجربهتان از بهنمایشدرآوردن بوف کور صادق هدایت را چگونه ارزیابی میکنید؟ در آنجا چهکار کردید که فکرمیکنید دستاوردی باشد که بشود در آن مسیر گام برداشت؟
نیلوفر بیضایی: برای اجرای صحنهای آن به عنوان یک اثر ادبی من باید یک مقدماتی را در کار با خودِ بازیگران فراهم میکردم. ازجمله، از آن متن ادبی تلاش کردم که یک متن نمایشی کوتاه شده، منتها با نگاه داشتنِ آن ساختارِ اصلیِ زبانِ خودِ هدایت در بوف کور و درعینحال تبدیل خیلی جاهایی که تصاویر در موردش صحبت میشود، تصاویر صحنهای. چیزی که مهم است، بوف کور یکی از معدود آثار ادبی است که اینقدر دربارهاش نقد نوشته شده و از زوایای مختلف به آن نگاه شده که بعضی وقتها شاید شهامت آدم را در کارکردن با متن بخواهد بگیرد، اگر آدم بخواهد به تک تک آن نوشتهها و نقطهنظرها نگاه کند و باتوجه به آن کار کند. ما در کار تئاتر به دلیل اینکه اصولاً کار هنری است، مسیر دیگری را پیش گرفتیم. من از بازیگرانم خواهش کردم هر نقدی را که تا به حال در مورد بوف کور خواندهاند اصلا نادیده بگیرند.
ولی نمیشود که افراد خالیالذهن شوند و کاری را اجرا کنند. به هرحال آن زمینه ذهنی وجود دارد، حتی اگر روی صحنه سعی کنند آنچیزی که شما میگویید اجرا کنند.
صد درصد. بله. مسئله این نبود که من میگویم آنطور که من میخواهم اجرا کنند. بلکه مسئله این بود که، تنهاییِ راویِ بوف کور نوعی مونولوگ درونی است. تمام متن بوف کور یک مونولوگ درونی است. بیرونی و رو به بیرون نیست. این خیلی مهم است که این درونی بودن مونولوگ حفظ شود، وگرنه یک حالت دیگری پیدا میکند. بازیگری که نقش راوی را بازی میکرد کسی است که اتفاقا خودش را با هدایت در تمام سالهای گذشته هم مشغول کرده بود و هدایت و آثارش را خیلی خوب میشناسد. در نتیجه مسلم است که آن پیشزمینههای ذهنی وجود دارد. ولی مهم این است که آن تجربه راوی و نه آنگونه که مثلا حضور راوی از زوایای مختلف در نقدهای ادبی بررسی شده. ما میخواستیم آن بررسیهای ادبی را کنار بگذاریم و جنبه هنریِِ حضورِ راوی را یعنی آن نقاش جلد قلمدانی که خودش را آدم کماستعدادی میداند در نقاشی، ولی درعینحال تمام مدت درگیریهای فکری دارد که در موردشان صحبت میکند، سفر میکند به جاهای مختلف، ازعمویش میگوید، از پدرش میگوید، من نمیخواهم بوف کور را، داستانش را تکرار کنم، تمام این مسیر را همراهی کردن با شخصیت یک داستان فرق میکند تا اینکه با پیشداوری بخواهید در مورد آن قضاوت کنید. ما سعی کردیم پیشداوریها را کنار بگذاریم فقط. ولی مسلم است که آن چیزهایی که خواندیم بهکل که از بین نمیرود در اذهان. ولی سعی کردیم که تحلیل نکنیم بوف کور را، سعی کردیم بوف کور را زندگی کنیم. این کاری است که در تئاتر تنها از این طریق است که میتوانید به یک متن نزدیک شوید و تماشاگر را به آن متن یا آن اتفاقی که میافتد در درون متن نزدیک کنید.
قبلا جایی نوشتید که قصد داشتید از میان کارهای رئالیستی هدایت، «حاجیآقا» را روی صحنه ببرید، اما نبردید. مشکلی در کار بود؟
نه. اصلا فکر نکردم که چه فرمی از متن هدایت را کار کنم. حتما روی رئالیستی بودن یا نبودن متن تاکید نداشتم. بلکه حاجیآقا را بهلحاظ محتوا و آنچیزی که در او میگذرد، شخصیت خود حاجی آقا، آدمهای اطراف، مونولوگهای او، که به شکل گفتوگو با کسانی که میآیند و میروند انجام میشود و از این زاویه ما هِی شخصیت حاجیآقا و حاجیآقاها را بیشتر میشناسیم، در وهلهی اول آن متن در ذهن من بود به دلیل اینکه متنی بود که من فکرمیکردم خیلی، به یک نوعی فضای امروزی ما را هم تاحدودی بازگو میکند.از ایننظر برای من مهم است که متنی که کارمیکنم با امروزِ من، با زندگی امروز من سروکار داشته باشد، نه منِ شخصی، بلکه من جمعی در آن دورهای که دارم زندگی میکنم. ولی حاجیآقا را میشود روی صحنه برد، به عنوان تئاتر کار کرد. این گونه نیست که امکان اجرایی نداشته باشد. تمام کسانی که میآیند و میروند بهانهای هستند برای اینکه حاجی ابوتراب در مورد مسائلی اظهارنظر کند و ما از این طریق بدانیم که او چگونه از اعتقادات دینیاش استفاده میکند، از همهچیز استفاده میکند، برای اینکه همهی شرایط را به سود شخص خودش و زندگی شخصی خودش تمام کند. این بههرحال در تئاتر قابل پرداخت است. منتها لازمهی این استفاده از آن، فرم کاملا رئالیستی بود و زبان بسیار مستقیم و رُکّی دارد. یعنی شاید از رکترین متنهای هدایت است که در آن وجه اجتماعی- سیاسی هم برجسته میشود. منتها حاجیآقا جزء برجستهترین آثار هدایت نیست.
همانطور که این را گفتم، گفتم که هرچه بیشتر با متن حاجیآقا شروع کردم به کارکردن، هی بوف کور در ذهنم میآمد. چون بوف کور بدون اینکه این شکلهای مستقیمگویی و این شکل پرداخت رئالیستی را داشته باشد، بهیکشکلِ دیگری دارد همین فضای امروزی ما را بازگو میکند، منتها شاید بسیار عمیقتر و به همین دلیل بود که در وسط راه متوجه شدم که شاید حاجیآقا را کس دیگری کار کند، نه من. نه به دلیل اینکه من کار عمیقتری میکنم، بلکه به دلیل اینکه تمایل خود من در اجرای تئاتر اصولا به سمت کارهای آبسترهتر است. یعنی موضوعات بسیار آشنا، ولی با فرمهای اجرایی آبسترهتر.
من اگر حاجیآقا را هم کار میکردم، صد درصد به آن شکل رئالیستی کار نمیکردم. منتها میگویم. چون بوف کور خودش را برجستهتر نشان داد در طول کار، دیدم که نه، من مثل اینکه قرار است بوف کور را کار کنم، نه حاجیآقا را. در نتیجه آن متن را کنار گذاشتم. ولی به هرحال متنی است که قابلیتِ کارِ صحنهای دارد و صد درصد کسانی هم آنرا کار خواهند کرد.
حدود بیست سال پیش، در اولین کنفرانس بینالمللی ویژه بررسی کار و زندگی صادق هدایت در آستینِ تکزاس، داریوش دولتشاهی، موزیسین، دستاندرکار موسیقی الکترونیک کامپیوتری و همزمان تارنواز که در ضمن خواهرزادهی صادق هدایت هم هست یکی از نوشتههای طنزآمیز صادق هدایت را با بازیگری دانشجویان آن دانشگاه بهروی صحنه برد. با این پرسش که، اگر قرار بود صادق هدایت برای نوشتههای طنزآلودش از نوع «وغ وغ ساهاب» موسیقی انتخاب کند، چه نوع موسیقی را برمیگزید و بعداز امتحان کردن انواع مختلف موسیقی درآن صحنهی نمایش نتیجه میگرفت موسیقی روحوضی را صادق هدایت برمیگزید. نمایش طنزآمیزی بود. فارغ ازاین تجربه نظرتان دربارهی به نمایش درآوردن طنز یا طنزینههای صادق هدایت چیست؟ فارغ از نوشتههای نوع رئالیسم انتقادیاش یا روان داستانهایش یا آن نوع نوشتههای باستانگرایانهاش که همان زمان نمایش داده شد و میگفتند از بهترین نمونههای کارهایش هم نبوده مثلا پروین دختر ساسان؟
تجربهای که گفتید آقای دولتشاهی انجام دادند به نظر من خیلی جالب است. آثار هدایت بسیار جا دارد، برای اینکه در زمینههای مختلف بهاش پرداخته شود. در همین بوف کور هم برای صحنه به صحنهاش موسیقی ساخته شد. موسیقیها بر اساس فضاهای تصویری ساخته شده. در مورد آثاری که طنز دارد، بعضی آثار هدایت واقعا طنز بسیار قوی و بسیار فوقالعادهای دارد، صد درصد دراین آثار شما هرکدام اینها را میشود به نوعی تجربههایی در موردش انجام داد. اینکه آیا همه این آثار طنز هدایت را در امروزِ ما میشود به روی صحنه برد یا نه، برای من کمی سوال است. ولی مثلا حتی آن نمایشنامهای که نسبتا کوتاه است و بسیار طنز قوی دارد، افسانهی آفرینش است. من یکی از متنهای دیگر که در ذهنم بود همیشه، که شاید یک موقع بخواهم کارکنم و فکرمیکنم متن خوبی است، افسانهی آفرینش است، که شاید از آن زبان روزمره یا دیالکت که در بسیاری از آثار دیگرش در آنها از طنز استفاده کرده، این زبان دیالکت استفاده نشده. ولی خود متن طنز بسیار سیاه و درعینحال قوی دارد. و هدایت در زمینههای مختلف تجربه کرده در کارهای نوشتنش. در هرکدام از این زمینهها چیزی برای یاد دادن به نسلهای بعدش دارد و فکرمیکنم که در مورد کارهایش خیلی جای کار شدن دارد. اصلا تعداد آثارش هم نسبت به زمانی که هدایت زندگی کرده، که زندگی نسبتا کوتاهی بوده، تعداد این آثار کم نیست و امیدوارم که هرچه بیشتر بهاین آثار پرداخته شود در هنرهای مختلف. نه فقط تئاتر و نه فقط سینما.
در شاخههای هنری مختلف و تجربهای که گفتید به نظر من خیلی کار جالبی است. یعنی از این ابتکارها صد درصد خواهد آمد. چون فکرمیکنم هدایت ما را حالا حالاها ول نخواهد کرد. حضور هدایت، سایه هدایت بر ادبیات و هنر ایران هنوز همچنان باقی خواهد ماند و هنوز نسلها را با خودش مشغول خواهد کرد.