یوسف لطیف‌پور/بی بی سی/۲۳ شهریور ۱۳۹۴

نگاهی به نمایش ‘در حضور باد’ و گفت‌وگو با نیلوفر بیضایی

شنبه شب، ۲۱ شهریور ماه، نمایش “در حضور باد”، نوشته بهرام بیضایی و به کارگردانی نیلوفر بیضایی به عنوان بخشی از سومین جشنواره تئاتر ایرانی در لندن در سالن آرتس دِپو در شمال این شهر روی صحنه رفت.

این نمایش، با عنوان‌ مکمل “یک مضحکه بی‌معنی”، هجویه‌ای است از فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران این سال‌ها.

نمایش بر اساس سه شخصیت (با بازی بهرخ بابایی، فرهنگ کسرایی و منوچهر رادین) بنا شده که بعد از “مرگ همه آدم‌ها” قصد دارند هم مصالحه کرده و هم مقصر نابودی بشریت را پیدا کنند. دادگاهی و محاکمه‌ای برای پیدا کردن مقصر تشکیل می‌دهند، اما خود این سیر آشتی‌طلبانه به نابودی این سه بازمانده می‌انجامد.

رقابت بین شخصیت‌ها، به خصوص دو شخصیت مرد نمایش‌نامه، فراز و فرودهای آشنای فرهنگ ایرانی را در خود دارد: از تعارف و شکسته‌نفسی تا حد مرگ تا خشونت مرگ‌بار، سیری که در آن دائماً یک صورتک برداشته می‌شود تا صورتک دیگری را آشکار کند، بدون این که چهره واقعی هرگز دیده ‌شود.

نیلوفر بیضایی علاقه‌اش را به شخصیت‌های کلیدی فرهنگ ایران که در زمان خودشان تک‌افتاده‌اند و در زمان حال مغضوب قدرت حاکم واقع شده‌اند را به دنیای نمایش‌هایش می‌آورد، آثاری که شامل اقتباسی از “بوف کور” صادق هدایت و کاری دربارۀ فروغ فرخ‌زاد می‌شوند.

اما حتی این نمایش، نوشته بهرام بیضایی، نویسنده و کارگردانی که تلاش‌هایش برای کار در ایران با موانع بی‌شمار روبرو شد و نهایتاً به بن‌بست خورد، نوعی رجوع به دنیای هنرمندان تک‌افتاده محسوب می‌شود.

نیلوفر بیضایی بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: “اگر به سراغ این آدم‌ها رفتم به این خاطر است که می‌بینیم بخشی از تاریخ سرزمین من در زمان حیاتم در حال حذف شدن است و من سعی می‌کنم آن را زنده نگه دارم. ولی این تنها دلیل نیست. این آدم‌هایی که در زمان خودشان حاشیه‌ای بودند، اما امروز همه برایشان احترام قائلند از این جهت برایم اهمیت دارند که از مرزها فراتر رفته‌اند. و به همین خاطر است که نگاه حاکم همیشه سعی کرده حذفشان کند.”

“در حضور باد” اثری است که سعی می‌کند با تمام پوچی محض موقعیت، از دل این بی‌معنایی نوعی منطق را آشکار کند. اثر بر اساس گذاره‌های منطقی‌ای شکل گرفته که هر تماشاگری می‌تواند به نوبۀ خود دریابد و مورد قضاوت قرار دهد. به همین خاطر از آن تأثیرات احساسی مستقیم که شاید عامه تماشاگران به دنبالش باشند در این جا چیزی یافت نمی‌شود.

“در همه کارهایم این فاصله‌گذاری را رعایت می‌کنم، برای این که ما به جامعه‌ای تعلق داریم که خیلی سریع درگیر احساساتی می‌شویم که به نظرمان عمیق می‌آیند، اما در واقع چنین نیستند. این نوعی گریز است از روبرو شدن با بحران. این فاصله‌گذاری کمک می‌کند تا تماشاگر بتواند خودِ امروزی‌اش را از یک زاویه دیگر نظاره کند. من می‌خواهم دریچه‌ای متفاوت از دریچه‌های معمول و روزمره‌ای که تماشاگر دارد برای او باز کنم.”

موفق‌ترین بخش نمایش ستیزش با آن زبان فرمایشی و متظاهرانه‌ای است که ادبیات سیاسی ایران را ساخته است. با وجود این که متن اثر در سال ۱۳۴۷ نوشته شده، هنوز چنان طنین معاصر و گزنده‌ای دارد که به نظر می‌رسد دارد ایران همین ماه‌های اخیر را به صحنه می‌کشد. ایرانی که در آن واژه‌های ادبیات سیاسی مثل “آشتی” (که بارها در طول نمایش تکرار می‌شود) به کلماتی عاری از معنی تبدیل شده‌اند که حتی معمولاً خلاف معنای فرهنگِ لغتی‌شان عمل می‌کنند.

به عبارت دیگر دنیایی نمایش دنیایی است که در آن پشتوانه‌های فرهنگی و اخلاقی زبان واژگون شده و به یک نمایش پوچ تنزل پیدا کرده‌اند. از خانم بیضایی می‌پرسم که چقدر از این اصطلاحات که احتمالاً در سال نوشته شدن متن (نزدیک به نیم قرن پیش) بار معنایی امروزشان را نداشته‌اند توسط خود او به متن اضافه شده‌اند.

“به دیالوگ‌های متن دست نزده‌ام. این دقیقاً قدرت متن است که وقتی می‌خواندم با خودم گفتم آن موقع هم نویسنده داشته فرهنگ چاپلوسی را به نقد می‌کشیده است. این معاصر بودن متن بود که باعث شد به خودم بگویم که باید حتماً آن را روی صحنه ببرم. این کار در آثار کلاسیک اتفاق می‌افتد که متن در یک دوره‌ای نوشته شده، اما نویسنده در ناخودآگاه خودش خیلی جلوتر از عصر خودش را دیده و تصویر کرده. این متن یکی از آن‌هاست.”

یکی از مضامین اصلی کارهای نیلوفر بیضایی مطالعه زنان تحت فشارهای اجتماعی و سیاسی است. در این کار با آن که هر سه شخصیت کمابیش سهم یکسانی در دورویی، خودگول‌زنی، تظاهر و تزویر دارند، اما شخصیت زن به مراتب سمپاتیک‌تر و حتی در لحظاتی منطقی‌تر از شخصیت‌های مرد به نظر می‌رسد. از او می‌پرسم که آیا این تصویر، حاصل تصمیمی آگاهانه بوده است؟

“امیدوارم آقای بیضایی من را برای این کاری که کرده‌ام ببخشند چون در متن ایشان هر سه شخصیت مرد هستند! بنابراین وقتی از ایشان اجازه گرفتم که این تغییر را اعمال کنم به شوخی گفتند ‘یک دفعه کار را فمینیستی نکنی‌ها!’ اما برای من راه دیگری وجود نداشت. البته آقای بیضایی هنوز کار را ندیده‌اند و نمی‌دانند نتیجه این تغییر چیست. من هرچه بیش‌تر فکر کردم دیدم این شخصیت میانجی یک شخصیت زنانه است. حتی در زندگی واقعی نگاه کنید و ببینید زنان چقدر به عنوان میانجی‌ در جامعه‌ای مردسالار ظاهر می‌شوند.”

این اثر را کسی نوشته که به همان اندازه که برای کارهای نمایشی و ادبی‌اش شناخته می‌شود، به عنوان یک سینماگر هم اعتبار دارد. کارگردانی بخش‌هایی از نمایش طنین ناخودآگاهی از آثار سینمایی دارد، مثل رقص تانگوی دو مرد با یکدیگر که کمی کلاسیک “بعضی‌ها داغشو دوست دارند” را به خاطر می‌آورد، یا پرده آخر نمایش که کلیشه‌های فرهنگ مردسالارانه فیلمفارسی را با دنیای ویرانگر و سوررئالیستی کمدی‌های برادران مارکس تلفیق می‌کند.

خود نیلوفر بیضایی هم تعلقات خاطر سینمایی آشکاری دارد.

“این کار مثل چیزی است که سرگئی آیزنشتاین [کارگردان سینما و نظریه‌پرداز روس] ‘مونتاژ آتراکسیون’ خوانده است. منظورم ایجاد نوعی مونتاژ آنی در صحنه و استفاده از قالب‌های کولاژی است. این روش پوچی و بیهودگی تکرارها را نشان می‌دهد که در این نمایش عنصری کلیدی است. در کارهای دیگرم حتی از فیلم و نمایش آن روی صحنه – به موازات اجرای تئاتری – استفاده کرده‌ام.”

میزانسن نمایش یادآور هزاران میزگرد و گردهمایی و گفتگوی روی صحنه و یا مقابل دوربین بین اپوزسیون‌های ایرانی خارج از کشور است، وقتی که برنامه برای “حل مشکلات کشور” یا تحلیل آن‌ها به موقعیتی کمیک، غیرواقعی و عاری از هرگونه معنا می‌انجامد.

“من دقیقاً چون همین وضعیت مضحک امروزی در ذهنم بوده، به همین خاطر در کارگردانی‌ام از متن آن را می‌بینید؛ و نه فقط اپوزسیون سیاسی، بلکه همان مردمی که ادعا می‌کنند به مفاهیمی مثل انسانیت و بشردوستی رسیده‌اند، اما هیچ پشتوانه فکری برای این ادعاها ندارند. آن فرهنگ چاکرم نوکرم هم در قدرت حاکمه وجود دارد و هم بین مردم عادی.”

این نمایش که قرار است در فرانکفورت (۳ و ۴ اکتبر) نیز به اجرا دربیاید و آخر ماه نوامبر به جشنواره‌ای در شهر کلن می‌رود به درگیر کردن مستقیم تماشاگر با مضمون اثر می‌انجامد، به خصوص در طولانی‌ترین پرده‌اش که یک محاکمه را تصویر می‌کند. تماشاگران هیأت منصفه این محاکمه‌اند.

نیلوفر بیضایی می‌گوید “این کاری ابزورد است، کاری برآمده از شرایط سیاسی و اجتماعی محیط‌اش، یا در واقع در واکنش به آن، کاری که پوچی و گروتسک بودن آن مناسبات اجتماعی را به پرسش می‌کشد.”