اختر قاسمی، کیهان لندن/۱۱ آبان ۱۳۹۶
ما هم «در این مکان و در این زمان» بودیم و هستیم
به فرانکفورت میروم تا برای نخستین بار شاهد نمایش صحنهای داستانهای نویسندهای باشم که نه تنها نثر روان او بلکه نگاه تیز منتقدش به تاریخ اجتماعی سیاسی جامعهمان مرا همیشه جذب خود کرده است.
نیلوفر بیضایی نویسنده و کارگردان موفق تئاتر خارج از کشور برای اولین بار مجموعهای از شش داستان کوتاه و بلند مهشید امیرشاهی، نویسندهی بنام و بزرگ ایرانی را پس از نزدیک به یک سال کار با حضور نویسنده به روی صحنه برد. بازیگران ژاله شعاری، مرتضی مجتهدی و هرمین عشقی با همراهی موسیقی توسط آزاده بهرامی بودند.
«در این مکان و در این زمان» نام نمایشی برگرفته از یکی از داستانهای کوتاه مهشید امیرشاهی است که این نمایش شامل شش اپیزود از آن بهره برده است. داستانهای دیگر «مه درّه و گرد راه»، «اسمگذاری بچه سیمین»، «لابیرنت»، «اینترویو» و رمان «در حضر» بودند که اپیزودهای نمایش را تشکیل دادند.
سالن تئاتر اینترناسیونال فرانکفورت پر از جمعیت است. در چهرهی دوستداران نمایش نیلوفر بیضایی این بار شوق دیدار نویسنده نمایش، مهشید امیرشاهی را نیز میبینم که حتی در پایان نمایش و پس از انجام پرسش و پاسخ حاضر به ترک سالن نبودند.
محور اصلی هر شش اپیزود زن هستند؛ پنج داستان کوتاه با اینکه همگی در دهه چهل خورشیدی نوشته شدهاند اما گویی نویسنده آنها را همین امروز نوشته است. مسائل و مشکلات رابطهی یک زن در خانواده و اجتماع که حرف امروز فعالین زن نیز هست. نیلوفر بیضایی خود معتقد است که داستانها و اپیزودها را طوری انتخاب کرده که میتوان زندگی نویسنده را نیز از نوجوانی تا جوانی و دوران انقلاب و اجبار به تبعیدی ناخواسته در روند داستانها و اپیزودها دید.
صحنه ی تئاتر همانند دیگر نمایشهای نیلوفر بیضایی مینیمال است. یک میز و دو صندلی در وسط صحنه و زن جوان نوازندهی سهتار در نقش راوی در سمت چپ صحنه نشسته تا در پیچ و خمهای تراژیک نمایش با ساز و آوازش به کمک بیان شخصیتهای داستان بشتابد. او با نوای سهتار آغاز می کند و میخواند و به ما از زن و مردی میگوید که در یک اتومبیل عازم سفر هستند. داستان «مه درّه و گرد راه» اولین اپیزود نمایش، داستان زن و شوهریست که گرچه ظاهرا در کنار هم هستند اما به لحاظ عاطفی از یکدیگر دورند. زن احساساتی و رمانیتک خود را با مناظر طبیعت و بچههایی که از پشت شیشهی اتومبیل میبیند مشغول میکند و دست تکان میدهد در حالی که در دلش آرزو دارد همسرش با او عاشقانه گفتگو کند و کلمات زیبا رد و بدل کنند. او دوست دارد که مرد مانند گذشته به او عشق بورزد اما مرد در خیالات خود به این میاندیشد که حتما زنش به مردان دیگر فکر میکند. حسادت و بی توجهی مرد به زن، دوری و جدایی در پی دارد.
نمیتوان در بارهی این نمایش نیلوفر بیضایی نوشت اما از مهشید امیرشاهی نویسندهی این داستانها ننوشت. نگاه تیز و هوشیار نویسنده را میتوان در همهی ایپزودها دید.
اپیزود «اسمگذاری بچهی سیمین» به پارادوکس مدرنتیه و مذهب در خانوادهها میپردازد. در اپیزود «اینترویو» دخالت خانواده و تعیین تلکیف کردنها برای دختران را میبینیم. دختر جوان با سفارش خاندایی نزد دوست صاحب شرکتی برای کار میرود اما نگاه سکسیست جامعه مردسالار به زن مانع کار کردن او میشود. اپیزود «لابیرنت» زنی را نشان میدهد که از شوهرش کتک خورده اما شرم دارد به کسی بگوید و یا کسی او را ببینید و در تنهایی به زندگی و گذشتهی خود میاندیشد. به گذشتهای فکر میکند که برای تحصیل به خارج رفته و چقدر دلتنگ بود و به روزی فکر میکرد که دزدی به او حمله کرد و کیفاش را دزدید. این اپیزود به تنهایی، دلتنگی و سرخوردگی زن میپردازد.
نیلوفر بیضایی بدون دست بردن در متن و بدون استفاده از دکورهای مختلف با بهرهگیری بهجا از موسیقی و نور و بازی خوب بازیگران توانست صحنههایی واقعی را به تماشاگر نشان دهد.
«اسمگذاری بچهی سیمین» یکی از اپیزودهایی است که عمق درک مضحک و وارونهی مدرن بودن را در خانوادهای اشرافی نشان میدهد. قرار است برای فرزند سیمین اسم انتخاب کنند. خاندایی از فرنگ برگشته اسمهای غربی پیشنهاد میکند و عمو اسمهای شاهنامهای. کار به جرّ و بحث و دعوا میکشد و در پایان به قرآن پناه میبرند تا نام انتخاب کنند. عدم توازن فرهنگی و جنگ بین سنت و مدرنتیه و بیان مناسبات اقشار مختلف جامعهای که از سنت و مذهب در حال پرش به مدرنتیه است ولی حتی قشر روشنفکر و فرنگرفتهاش هم به نوعی عقبمانده است، گاهی برخوردهای مضحکی را به وجود میآورند که باعث خنده تماشاگران میشود. کاراکترهای داستانهای مهشید امیرشاهی را بیشک هنوز میتوان در اطراف خود دید. این نگاه تیزبین مهشید امیرشاهی را نشان میدهد که شناخت عمیق از جامعهای داشت و دارد که تناقصات فاحشاش و تمدن روبناییاش او را به سقوط انقلاب اسلامی کشاند.
اپیزود «در این مکان و در این زمان» سالهای قبل از انقلاب را نشان میدهد که زن ترس از رویدادهای جامعه دارد. او شاهد رشد اسلامگرایی و فرصتطلبی حتی در بین روشنفکران غیرمذهبی است.
در اپیزود آخر، زن در تنگاست و خشمگین! نمیتواند باور کند که مردم و حتی روشنفکران، هنرمندان و ادیبان اینگونه در خیابانها فریاد میزنند و شعار میدهند و به دنبال خمینی به راه افتادهاند. نیلوفر بیضایی در صحنهای بسیار تاثربرانگیز و تاثیرگذار با انتخاب جملات کلیدی از راوی کتاب، زمانی که زن ناامید چمداناش را برمیدارد و کشورش را ناخواسته ترک میکند نمایش را به پایان میبرد. زن با چشمانی گریان میگوید: «من این مردم را نمیشناسم– مردمی که در چشمهایشان به جای حیای آشنا، بیشرمی بیگانه جا دارد. زبانشان را نمیفهمم– زبانی که در عوض سخن شیرین، بار تلخ شعار گرفته است… این مردمی که دستشان چنگ است و دلشان از سنگ، با من نیستند. من این مردمان را نمیشناسم، زبانشان را نمیدانم.»
در اینجا نوای غمانگیز سه تار با صدای زیبا و نالان آزاده بهرامی به کمک تراژدی در حال وقوع میآید. آوازی که همانند سوگوارههای محلی بختیاری و کردی به هنگام مصیبت و ماتم مینوازند و میخوانند. نواهایی که در کوهسارها دل سنگ را هم به درد میآورد. حزن آواز و ساز چنان به زیر پوست تماشاگر نفوذ میکند که شاید کمتر کسی با دیدن صحنهی رفتن زن از کشورش و نوای نالان ساز و آواز در سکوت تاریک سالن اشکی نریخته باشد.
در پایان، سکوت سنگینی بر سالن حاکم سایه میاندازد تا زمانی که چراغها روشن میشود و دست زدنهای مکرر مردم برای بازیگران، کارگردان و نویسنده فضا را پر میکند. پس از استراحتی کوتاه، نیلوفر بیضایی به همراه مهشید امیرشاهی ساعتی به پرسشهای تماشاگران پاسخ دادند.
این نمایش نیلوفر بیضایی نقطهی عطفی در تاریخ کارهای نمایشی اوست. گرچه خیلی دیر هنرمندی به سراغ کارهای این نویسندهی بنام و صاحب سبک رفت اما چه خوب که این کار از جانب یک زن هنرمند آغاز شد. باید از نیلوفر بیضایی برای این کار بجا و شایسته قدردانی کرد. شاید اگر مهشید امیرشاهی یک نویسنده مرد میبود و یا به یکی از جریانات سیاسی وابسته میبود تا حال ما چندین فیلم و تئاتر و نمایش از کارهای او میداشتیم. گرچه مهشید امیرشاهی هیچگاه خود را در چهارچوبهای جنسیتی معرفی نکرد و در گفتگوهایش همواره از نویسنده حرف میزند و معتقد است نویسنده تفکیک جنسیتی ندارد، اما این سبب نمیشود که به خود وی از زاویهی جنسیتی نگاه نشده باشد. در جامعهی سنتی ما و فرهنگ مذهبی حاکم، معمولا زنان یا دیده نمیشوند و یا خیلی دیر دیده میشوند!
نمایش «در این مکان و در این زمان» پس از دو اجرای اول، در روزهای ۲۵ نوامبر برای سومین بار در فرانکفورت و سپس در ۲۴امین فستیوال تئاتر کلن در روز ۲۶ نوامبر به روی صحنه میرود. این نمایش روز شنبه ۲۹ ژانویه ۲۰۱۸ در برلین هم به روی صحنه خواهد رفت.