گئورگ بوشنر١ و “مرگ دانتون“(١)
(چاپ شده در ويژه تئاتر، شماره ١)
بوشنر يكی از نمايندگان و آغازگران جنبشی جوان در تئاتر قرن نوزدهم (١٨٥٠ـ١٨٣٠) بنام “آلمان جوان“٢ يا “پيش از مارس“٣ بود. نويسندگان سازنده اين جنبش در اعتراض به جريانهای فرهنگی مد روز و رمانتيك آنزمان با نگاهی مردد به جهان و واقعيات اطراف و “مرگ گرايی“ يا حس غريبگی با آنچه در اطرافشان می گذشت ، عكس العمل نشان می دادند . كسانی كه زندگی و آثار بوشنر را می شناسند ، خواه نا خواه واژگانی چون “ژنی يا نبوغ“ ، “بيماری“ ، “انزوا يا تنهايی“، “مرگ زودرس“ و “فقر“را بياد می آورند. نگاه ناقد او نسبت به جامعه و فرد اين سوء تفاهم را در برخی بوجود آورده بود كه وی ديگران را به تمسخر می گيرد و يا خود بزرگ بين است. خود او در اينمورد می گويد: “ شايد اين ادعا درست باشد كه من به انسانها و آنچه هستند به ديده ی تمسخر می نگرم . اما من نه به آنها و اصل وجودی شان كه خود مسئولش نيستند ، بلكه به خودم می خندم كه سرنوشتی مشابه آنها دارم “.
بوشنر در سال ١٨١٣ در نزديكی شهر “دارمشتات“٤ آلمان بدنيا آمد و در سال ١٨٣٧ درحاليكه تنها ٢٤ سال داشت در اثر ابتلا به بيماری تيفوس از دنيا رقت . او با وجود عمر كوتاهش چند درام را كه جزو ماندنی ترينها در تاريخ تئاتر هستند، از جمله“مرگ دانتون“٥ (١٨٣٥)، “ويتسك“٦،“لئونس و لنا“٧ و پيترو آرتينو“٨ (هر سه در سال ١٨٣٦) را نوشت.
بوشنر از دوران نوجوانی و در مدرسه به مسايل سياسی علاقمند شد. وی دارای تمايلات جمهوريخواهانه بود، اما هيچگاه در گروههای اپوزيسيون عضو نشد. بوشنر پس از پايان مدرسه به شهر استراسبورگ رفت و به تحصيل در رشته ی پزشكی پرداخت. در دوران دانشجويی علاقه ی او به مسايل سياسی و اجتماعی بيشتر شد و اين باور در او قوت يافت كه ريشه ی ناهنجاريهای اجتماعی را می بايست نه صرفا در سلب حقوق از افراد بلكه و پيش از آن در عدم تقسيم عادلانه ی ثروت و در نتيجه فشارهای اقتصادی بر اقشار محروم كه اكثريت جامعه را تشكيل می دادند ، جستجو كرد. مثال زنده ی آن دوران برای وی منتهی شدن انقلاب فرانسه به ديكتاتوری بورژوازی بود. او در جلسات دانشجويی نظرات سياسی اش را كه به نظر بسياری راديكال می آمد به بحث می گذاشت . با وجود اين بوشنر ارتباط خود را با جمهوريخواهان چپ فرانسوی نيز حفظ كرده بود و همچنين با تئوريهای گروهی كه سوسياليستهای آرمانگرا نام داشتند (از جمله سن ـ سيمون)٩ آشنا شد.
با اينهمه وی بر اين باور بود كه برای وقوع انقلاب در آلمان شرايط مساعد نيست و بهمين دليل خود را وقف علايق ادبی اش نمود. در سال ١٨٣٣ برای گذراندن دوران پايانی تحصيل به شهری در نزديكی زتدگاهش بازگشت. فشارهای سياسی و اجتماعی آن دوره و همچنين دوری از دختری كه به او عاشق بود باعث تشديد دپرسيون در او شد . با اينهمه به ترجمه ی آثار ويكتور هوگو پرداخت و علايق ادبی خود را بيش از پيش و با آرزوی اينكه روزی بتوان از راه نويسندگی زندگی كند، دنبال كرد. آشنايی او با كارل گوتسكو ١٠ كه يكی از سران جنبش آلمان جوان بود، آغاز دوران جديدی در كار و تفكر بوشنر بود. پس از اين آشنايی وی “مرگ دانتون“ را كه بازتاب دهنده ی شناخت همه جانبه ی وی از انقلاب فرانسه بود برای گوتسكو فرستاد . وی اين درام را بسيار پسنديد و آن را برای چاپ در اختيار مجله ی ادبی “فونيكس“١١ گذاشت. اما بد ليل سانسور شديد آن دوره اين نمايشنامه بصورت سانسور شده در همان نشريه چاپ شد.بحران سياسی ، كنترل ،سانسور و احضار انقلابيون روز بروز شدت يافت تا جايی كه بوشنر نيز چندين بار احضار شد . وی از آنجا كه می دانست تحمل روانی لطمه به آزادی فردی و سياسی برايش ناممكن است ، به استراسبورگ فرار كرد و با نام مستعار ژاك لوتسيوس ١٢ خود را معرفی نمود. فرار بوشنر هرگز باعث اعتراض همفكرانش نشد ، چرا كه در آن شرياط عاقلانه ترين راه بنظر می رسيد. كما اينكه بسيار از همنظران او در طی مدت كوتاهی زندانی و شكنجه شدند يا به قتل رسيدند.
در استراسبورگ بوشنر دچار مشكلات اقامتی شد ، اما با مداخله افراد با نفوذ سرانجام توانست اجازه اقامت موقتی بگيرد كه بدليل “فراری“ بودن حق دخالت در امور سياسی را از او می گرفت. در اين دوره وی از يكسو مطالعات و تحقيقات پزشكی خود را ادامه داد و علاوه بر آن به تحصيل فلسفه نيز پرداخت و از سوی ديگر نمايشنامه نويسی را ادامه داد. در همين دوره وی “لئونس و لنا “ و در همانسال “ويتسك“ را نوشت كه در دومی باز مانند مرگ دانتون با تكيه بر فاكتهای واقعی موجود درباره ی مردی بهمين نام كه معشوقه ی خود را به قتل رسانده بود ، به نوشتن متن دست زد. با اينهمه بوشنر هرگز در حد بازنويسی واقعه نماند بلكه با گسترش زوايای روانشناسانه و اجتماعی به بازسازی عريا ن گره ها و فشارهای موجود اجتماعی بر انسانها پرداخت.
درام “پيترو آرتينو“ كه درباره ی يك شاعر عهد رنسانس بهمين نام است را بوشنر باز در همان سال (١٨٣٦) نوشت كه در آن به طرح سكسواليته در اشعار وی پرداخته است. وجود اين درام هرگز مورد اثبات قرار نگرفت، چرا كه معشوقه و همراه زندگی اش (ويلهلمينه١٣ كه بوشنر او را مينا صدا می زد) برای حفاظت بوشنر از “بدنامی“ آن را ازبين برد. با اينهمه ويلهلمينه پس از مرگ بوشنر برای چاپ و نشر آثار او همراه با گوتسكو بسيار تلاش كرد و در دوران حيات بوشنر نيز همواره همراه و مشوق او بود. در كنار او بود كه بوشنر توانست سالهای تبعيد را تحمل كند و استراسبورگ را بعنوان وطن دوم بپذيرد. بوشنر در اكتبر سال ١٨٣٦ به سويیس رفت و رد همانجا پس از دفاع از تز پايانی بعنوا استاد در يك كالج خصوصی به تدريس “اعصاب داخلی“ پرداخت و در ١٩ فوريه ١٨٣٧ پس از ابتلا به تيفوس از دنيا رفت.
از آنجا كه “مرگ دانتون“ مهمترين و شايد شناخته شده ترين اثر بوشنر است ، در شماره ی آينده به تحليل و بررسی اين اثر نمايشی خواهم پرداخت.
نيلوفر بيضايی