كاربرد تئاتر امروز و ضرورت تجديدنظر در
فعاليتهای نمايشی خارج از كشور
(چاپ شده در بولتن فستيوال تئاتر ايرانی در كلن ، ١٩٩٦)
نيلوفر بيضايی
اگر بپذيريم كه تئاتر بعنوان يكی از مهمترين شاخههای خلاقيت بشر در طول تاريخ نقش بسزايی در زندگی انسان بر عهده داشته است. اگر بدين ادعا باور داشته باشيم كه تئاتر در عين حال يك علم است و بهمين دليل مرتب در حال تغيیر و تحول و پويش و كاوش در زندگی انسان و در جستجوی امكانات جديد برای روبرو شدن با معضلات زندگی امروز است، می بايست بپذيريم كه علم تئاتر، علم زندگيست و يا بعبارت ديگر “تئاتر زندگيست“. تماشاگر به تئاتر می رود تا زندگی را در آنجا باز يابد. ولی آيا براستی هيچ تفاوتی ميان تئاتر و زندگی وجود ندارد؟ اما اگر زندگی روزمره به زندگیِ صحنهای هيچ تفاوتی نداشته باشد، آيا تئاتر معنای وجودی خود را از دست نمی دهد؟ اگر بخواهيم تعريف دقيقتری از تئاتر بدهيم، می توانيم بگويیم كه در تئاتر زندگی روزمره ملموستر میشود، بزير ذره بين برده میشود. پس تئاتر در حين اينكه زندگيست، با زندگی روزمره متفاوت است. تئاتر امروز بايد به نبض زمان خود نزديك شود و همزمان به داستان زندگی امروز بپردازد، چرا كه انسان قبلازهرچيز در تئاتر بدنبال جای پای خود می گردد.
هر هنرمندی تلاش می كند تا جوانب مختلف زندگی انسان را بنوعی در كار خلاقانهاش منعكس كند. در فرم تئاتری در طول ساليان شيوهها و ژانرهای مختلف پديد آمدهاند. پس هر هنرمندی تلاش می كند تا با انتخاب يك فرم و يا شايد امتحان فرمهای ديگر به عنصر زندگی نزديك شود. فرمها مانند كلماتند، يعنی تنها زمانی معنا پيدا می كنند كه از آنها بجا و درست استفاده شود. تئاتر تنها زمانی می تواند معنا پيدا كند كه در درگيرشدنش با سرچشمههای غير قابلرؤيتِ زندگی از مرزهای تعيین شده بگذرد، آنها را بگشايد. آنچه در تئاتر فارسیزبان امروز خارج از كشور كمتر به چشم می خورد، شهامت در شكستن چارچوبها و فراتر رفتن از همين مرزهاست، چه در انديشه و چه در فرم اجرايی.
بهمين دليل است كه تئاتر خارج از كشور يا تبديل به بيانيهای سياسی می شود و يا با استفاده از شمّ اقتصادی به تايید افكار عقب ماندهی ساليان می پردازد. اگر نويسنده و كارگردان تئاتر در بيان انديشهاش خود را مقيد به رعايت اخلاقيات اطرافيانش بداند، اگر بجای تحريك اذهان عمومی و بزير سؤال بردن نورمهای از پيش تعيین شده، به تايید آنها دست بزند، اگر در استفاده از فرمهای اجرايی و زبان نمايشی با زمان خود همگام پيش نرود، شايد بهتر باشد در انتخاب حرفهاش تجديد نظر كند. آنچه در تئاتر فارسی زبان خارج از كشور ديده نمیشود، استفاده از امكانات مختلف تئاتر برای بيان معضلات هستی انسان امروز است. بر خلاف تلقی بسياری از تئاتريهای ايرانی، در تئاتر كلمات بخودی خود اهميت ندارند، بلكه تنها زمانی معنا می يابند كه با استفاده از زبان بدن، زبان تصوير، زبان صدا، ريتم، رنگ و… معنايشان گسترش يابد و ابعاد همگانی بيابد. بيان هر انديشه در تئاتر محتاج توانايی هنری است و محتاج خلاقيت، تسلط بر تكنيك، در نظر گرفتن ادراك زيبايیشناسانه و استتيك صحنهای، كه بدون اينها شايد بهتر باشد كه به نوشتن يك مقاله ی انتقادی بسنده نمود.