زندگی آثار و افكار “ كلاوس مَن“١ ، نويسندهی تبعيدی
از آنجا كه ساختار اصلی آثار“ كلاوس من “ بر پايه ی بيوگرافی شخصی وی استوار است ، پرداختن به زندگی اوبعنوان مبدا برای شناخت آثارش امری ضروری است . جستجوی الگوهای ادبی برای كلاوس من نتيجه ی نياز وافر وی به يافتن “خويش“ است. با اينهمه وی الگوهای ادبی خويش را بر اساس نيازها و گره های هر دوره از زندگی اش در مقاطع گوناگون جست و يافت.
در مرحله ی اول آثار كلاوس من ، عنصر اروتيك ـ مذهبی بر كنجكاوی نسبت به مسايل اجتماعی و سياسی مقدم است. در اين مرحله عشق ، مرگ ، اروس) (Eros ، اشتياق، تنهايی، راز و اندوه بصورت نوعی از نهيليسم (نفی گرايی) در افكار او تجلی می يابد . “عشق“ و “مرگ“ در حين اينكه زندگی بخش هستند ، آن را تخريب نيز می كنند (ارتباط آنتی تزيك) . در اين دوره موضوع فكری “من“ وقايع معاصر سياسی و فرهنگی نيست ، بلكه بيشتر به افكار انديشمندانی چون “هوفمن تال“ ٢، “گئورگه“٣ و “ريلكه“٤ نزديك است . همچنين جهان گريزی“ شوپنهاور“٥ و “خويش فرهنگی “ نيچه٦ بخش ديگری از باورهای اين دوره ی او را می سازند. از سوی ديگر “من“ در آثار “سقراط“ ٧ و “پلاتون“٨ كليد اصلی يكی از موتيف های تعيین كننده ی آثارش يعنی “اروس“ (Eros) بعنوان يك برچسب اخلاقی را می يابد و اين مثلث را بعدها با “هاينريش هاينه“ ٩ و ايده ی ضرورت پرداختن به سياست و نزديكی به ايده آلهای چپ تكميل می كند. بعبارت ديگر نگرش بدبينانه به تصوير تاريخ از يكسو و بهمان ميزان حضور فعال در مبارزه بر عليه فاشيسم هيتلری از سوی ديگر، بعنوان دو قطب متناقض همواره زندگی ، تفكر و آثار كلاوس من را همراهی می كنند.
در اينجا نگاهی به سالشمار زندگی وی می اندازيم و در قسمتهای بعدی اين مبحث به بررسی چند رمان تبعيدی وی می پردازيم:
ـ در ١٨ نوامبر ١٩٠٦ كلاوس من فرزند توماس من١٠ و كاتيا پرينگس هايم١١ در شهر مونيخ متولد می شود .
ـ در سال ١٩٢٤ به برلين می رود و بعنوان منتقد تئاتر به كار می پردازد. اولين داستانهای كوتاه و نوشته هايش در نشريات گوناگون به چاپ می رسد.
ـ در سال ١٩٢٥ كتاب “ رقص مومنانه “ ١٢ كه يكی از نخستين رمانهای همجنسگرا در ادبيات آلمان است را می نويسد. در همانسال “من“ با وجود جرم شناخته شدن همجنسگرايی در زمان دولت “وايمار“ ١٣ به همجنسگرا بودن خود معترف می شود. پدرش توماس من پس از اين اعتراف ، مقاله ای تحت عنوان “ متنی درباره ی زندگی زناشويی“١٤ تمايلات همجنسگرايانه را شديدا مورد حمله قرار می دهد . نمايشنامه ی “آنيا و استر“١٥ كلاوس من منتشر می شود . كلاوس همراه نامزدش (Pamela Wedekind)، خواهرش (Erika Mann) و نامزد خواهرش(Gustav Gründgens) در اجرای همان متن در هامبورگ بروی صحنه می روند. كلاوس من به چند كشور از جمله تونس ، فرانسه، انگليس و ايتاليا سفر می كند.
ـ در سال ١٩٢٧ تجربيات سفر خود را در كتاب بنام “ امروز و فردا. در باره ی وضعيت اروپای جوان “ بازگو می كند. نمايشنامه ی “اجرای چهار نفره“ به نوشته ی وی در شهر لايپزيگ ١٦بروی صحنه می رود. سپس همراه با خواهرش بمدت 8 ماه به يك سفر دور دنيا می رود و گزارشی طنز آميز تحت عنوان “ماجراجويی يك سفر دور دنيا“ به رشته ی تحرير در می آورد. در پاريس با ژان كوكتو ١٧و آندره ژيد١٨ آشنا می شود.
ـ در سال ١٩٣٢ در كتاب “فرزند اين دوران“ اولين اتوبيوگرافی خود را می نويسد . در رمانی كه در همين سال تحت عنوان “قرار ملاقات در ابديت“ می نويسد، به سه مورد از تجربيات خود ،مواد مخدر، خودكشی و عشق می پردازد.
ـ در سال ١٩٣٣ پس از بقدرت رسيدن هيتلر از آلمان فرار می كند و پس از اقامتهای كوتاه در آمستردام ، زوريخ و پراگ در پاريس كه مركز مهمترين نويسندگان تبعيدی بود مستقر می شود و خود يكی از مهمترين نمايندگان نويسندگان تبعيدی می شود.
ـ از سال ١٩٣٣ تقريبا تمام افراد خانواده ی “من“ در تبعيد بسر می برند و اقامتگاه پدر و مادر در جنوب فرانسه به محل ملاقات افراد خانواده تبديل می شود.
ـ از سال ١٩٣٣ تا ١٩٣٥ انتشارات كووريدو ١٩در آمستردام نشريه ی بنام مجموعه اسناد٢٠ را تحت نظارت هاينريش من (عموی كلاوس من) ، آندره ژيد و آلدوس هوكسلی ٢١ و به سردبيری كلاوس من به چاپ می رساند. وی در اين سالها تمام تلاش خود را می كند تا نويسندگان و روشنفكران ضد فاشيسم را با هر انديشه و جهت سياسی در يك جبهه ی متحد ضد فاشيستی گرد هم آورد و موفق شد همكاری نويسندگانی چون ارنست بلخ ، لئو تروتسكی ، ارنست همينگوی ، آلبرت اينشتاين ، برتولت برشت ، بوريس پاسترناك، والتر مرينگ ، ژوزف روت ٢٢ را به خود جلب كند . با اينهمه اين نشريه بدليل مشكلات مالی متوقف شد.
ـ در سال ١٩٣٤ دولت آلمان بطور غيابی مليت آلمانی كلاوس مردود اعلام می كند . وی بعنوان مدعو در كنگره ی نويسندگان روسی شركت می كند و به نوعی از سوسياليسم هومانيستی كه متضمن آزاديهای فردی باشد، متمايل می شود.
ـ در سال ١٩٣٥ كلاوس من در رمانی درباره ی آهنگساز معروف “چايكوفسكی“ (١٨٩٣-١٨٤٠) بنام “سمفونی پاتتيك“ مسئله ی تنهايی هنرمند را طرح می كند . در اين رمان نيز تجربه ی همجنسگرايی و مرگ گرايی بازگو می شود(چاكوفسكی نيز همجنسگرا بود).
ـ در سال كلاوس من بمدت چهار ماه به آمريكا سفر می كند و در يك سلسله سخنرانی به حمايت از تشكيل “جبهه ملی آلمان“ كه بناست جبهه ی آلمانهای تبعيدی باشد، می پردازد. در همين سال رمان “مفيستو “ را در مورد همراهی و همكاری گروه عظيمی از روشنفكران و نويسندگان آلمانی با فاشيسم هيتلری می نويسد. شخصيت اصلی رمان شباهت زيادی به شوهر سابق خواهرش يعنی گوستاو گروندگنز ، بازيگر معروف آلمانی دارد.
ـ در سال ١٩١٧ كلاوس من مليت چكسلواكی (چك) را می پذيرد. در همين سال برای اولين بار برای ترك اعتياد به هرويین به درمانگاه منتقل می شود. پس از آن چنديدن سفر به آمريكا می كند.
ـ در سال ١٩٣٨ دومين تلاش برای ترك اعتياد در زوريخ . بهمراه خواهرش برای تهيه ی خبر در مورد جنگهای داخلی اسپانيا به آن كشور سفر می كند. با وجود روحيه ی ضد جنگ ، و ی در اين دوره به مبارزات مسلحانه ی جمهويخواهان سمپاتی دارد. بنا بر قرارداد مونيخ ، من و همچنين خانواده اش به آمريكا می روند .
ـ در سال ١٩١٩ رمان “آتشفشان . رمانی برای تبعيديها“ را می نويسد كه يكی از مهمترين رمانهايی است كه به ترسيم سرنوشتهای تبعيديها می پردازد. در اينجا وی به ايده ی سوسياليسم بشردوستانه و آروزی جهانی كه در آن معتادين ، آنارشيستها و همجنسگرايان نيز شانس زندگی دارند ، نزديكتر می شود.
در همين سال همراه با خواهرش ، اريكا ، كتابی بنام “فضای زندگی“ را می نويسد كه در آن علاوه بر خانواده ی خودش , و برشت و اينشتاين، در مورد كارل تسوك ماير ، ارنست تولر ، ماكس راينهارد٢٣ نيز می نويسد. اين كتاب يكی از موفقترين كتابهای او می شود.
ـ در سالهای ١٩٤١ تا ٤٢ مديريت يك نشريه ی بين المللی تحت عنوان “ تصميم . نگرشی به فرهنگ آزاد“ را بعهده می گيرد كه در آن مقالات سياسی ، ادبی و فرهنگی به چاپ می رسد . هدف اين نشريه نزديك ساختن نويسندگان اروپايی و آمريكايی به يكديگر است .
ـ در سال ١٩٤٢ وی ادامه ی اتوبيوگرافی خود را تحت عنوان “نقطه عطف“ به زبان انگليسی به نگارش در می آورد . در همين سال بعنوان سرباز داوطلب خود را به ارتش آمريكا معرفی می كند تا به جنگ آلمان هيتلری برود . بدليل نداشتن مليت آمريكايی پذيرش او با مشكلاتی روبرو می شود ، اما وی سر انجام و پس از اصرار مكرر پذيرفته می شود.
ـ در سال ١٩٤٤ وارد ارتش آمريكا می شود . از آنجا كه همجنسگرايان در ارتش آمريكا پذيرفته نمی شوند ، وی ناچار می شود همجنسگرا بودن خود را مخفی نگاه دارد. از سوی ديگر تمايلات ضد سياهپوستی و همچنين بی اطلاعی سربازان سفيد پوست آمريكايی در مورد رژيم فاشيستی آلمان ، او را دچار ياس می كند. دولت آمريكا از دادن مليت آمريكايی و در نتيجه فرستادن او به جنگ خودداری می كند ، چرا كه در تحقيقات اف بی آی ، نام وی بعنوان همجنسگرا و همچنين بعنوان “كمونيست“ ثبت شده است. پس از سقوط رژيم هيتلر وی بعنوان خبرنگار آمريكايی به آلمان باز می گردد و در محاكمه ی هرمان گورينگ (يكی از نزديكان هيتلر) حضور پيدا می كند.
ـ از سال ١٩٤٦ كلاوس من مرتب محل زندگی خود را عوض می كند
ـ در سال ١٩٤٨ بدلايل گوناگون از جمله عدم موفقيت در شغل نويسندگی (او احساس می كند كه ديگر نمی تواند مثل گذشته بنويسد) و مشكلات مالی دست به خودكشی می زند، اما زنده می ماند.
ـ در سال ١٩٤٩ در شهر كان در فرانسه بار ديگر دست به خودكشی می زند و به زندگی خود خاتمه می دهد.
ـ در سال ١٩٥٦ رمان “مفيستو“ ی او در آلمان شرقی چاپ می شود.
ـ در سال ١٩٦٤ در حاليكه ناشری قصد داشت مجموعه آثار كلاوس من را به چاپ برساند ، خانواده ی گروندگنز با اين ادعا كه در رمان مفيستو به شخصيت گروندگنز توهين شده است ، بر عليه چاپ اين كتاب شكايت كردند
ـ از سال ١٩٦٥ تا ١٩٦٨ پس از دادگاههای مكرر ، رمان “مفيستو“ ممنوع اعلام شد.
ـ در سال ١٩٨١ انتشارات روولت ٢٤ سرانجام موفق به چاپ اين رمان كه مشهورترين رمان كلاوس من است ، شد.
پس از اين نگاه جامع به زندگی و آثار كلاوس من و در شماره ی بعد به تحليل چند اثر از كلاوس من خواهم پرداخت تا از طريق آثار او با موقعيت زندگی تبعيدهای آن دوران نيز آشناتر شويم .
نيلوفر بيضايی
ادامه دارد
٢٣ Carl Zuckmayer, Ernst Toller, Max Reinhardt