چرا اهدای جايزهی صلح نوبل به خانم شيرين عبادی را مثبت ارزيابی میكنم
نيلوفر بيضايی
دوست ناديدهی گرامی، آشنايان و عزيزان،
برايم بسيار جالب است كه بطور همزمان ازسوی شما و چند تن ديگر كه برايشان احترام خاص قائلم، در ارتباط با حمايت من از اهدای جايزهی صلح نوبل به خانم عبادی، اعتراض شد. همانطور كه شما نوشتهايد و همانطور كه آن عزيزان ديگر آگاهند، من در اين سالها و همچنين در اوج “ذوقزدگی عمومی“ و توهّم “ دو خرداد“، به اصلاحناپذير بودن اين حكومت، به غيرانسانی بودن قوانين آن، به تناقض جدی قانون اساسی موجود با اعلاميهی جهانی حقوق بشر، مكرراً اشاره كردهام و در اين مورد نوشتهام.
در آن روزهای سخت كه نظر من و امثال من، در موضع “اقليت“ قرار داشت و آن “شور“ عمومی كه كمتر از “شعور عموم“ نشان داشت و اميد بستن به يك “ سراب “ بود، در اوج خود قرار داشت، من جزو كسانی بودم كه حركت “روشنفكران“ دنبالهرو را نقد كردم و تلاش كردم تا به آنها يادآوری كنم كه همانند كه در سال ٥٧ بودند.
بارها و بارها در مطالبم اشاره كردم كه نيروهای سكولار و دمكراسیخواه، بجای دنبالهروی از“اصلاحطلبان “حكومتی، میبايست با حفظ استقلال به روشنگری و طرح خواستههای دمكراتيك بپردازند و در عين حال نيروهای خود را در جهت بركناری حكومت اسلامی با همهی جناحهايش بكارگيرند.
باور من همواره اين بوده كه “اسلام سياسی“، همواره در اين تاريخ صد ساله، از نيروهای آزاديخواه بعنوان ابزاری برای اثبات “دمكرات“ بودن خويش بهره جسته و به محض اينكه قوايی يافته، سركوب آزاديخواهان را در صدر امور خود قرار داده است و “دوم خرداد“ آقای خاتمی نيز از اين قاعده مستثنی نيست. تلاش كردم تا تشريح كنم كه بازی “دوگانگی“ ميان اسلاميون سياسی، حربهی جديدی نيست كه ما نشناسيم و اين اشتباه تاريخی كه ما “اسلاميون ترقيخواه“ نيز داريم، نتيجهی نا آگاهیهای تاريخی ماست و عدم شناخت از نقش تاريخی روحانيت و پرچمداران اسلام سياسی است، بخصوص در صد سال اخير.
اعتراض من به مطلب خانم كار نيز با وجود تمام احترامی كه برای تلاشهای ايشان در جهت حقوق زنان قائل هستم، از اين زاويه بوده است. خانم كار يك روشنفكر سكولار است كه در بازيهای جناحی حكومت اسلامی در دام “اصلاحطلبان“ افتاد و وارد يك بازی شد كه در آن از قواعد بازی حريف، بيخبر بود. اصلاحطلبان حكومتی، برای حقوق زنان، نه تنها اهميتی قائل نيستند، بلكه آن را بلافاصله پس از پيروزی در آن “انتخابات“ كذايی از دستور كار خود حذف كردند، چون نمیشود به مسئلهی زنان پرداخت و به اجباریبودن حجاب اشاره نكرد يا به سنگسار اعتراض نداشت يا افزايش حقوق زنان را نخواست. اصلاحطلبان میدانستند كه از اين بازی سرفراز بيرون نخواهند آمد، پس بجای تن دادن به اين موضوع، تلاش كردند تا حمايت سكولارها را به خود جلب كنند، تا تلاشهای آنان را بنام خويش بنويسند، بدون اينكه كوچكترين اعتقادی به مبانی فكری دمكراتيك در زمينهی حقوق اجتماعی، مدنی و سياسی برای تمام انسانها، صرف نظر از جنسيت و باور آنها داشته باشند. در حقيقت حكومت اسلامی در چند سال گذشته پُزِ “مدرن“ بودن را از طريق روشنفكران سكولار به جهان میداد تا نشان دهد كه در ايران“آزادی“هست. سكولارها هم پذيرفتند كه با پذيرفتن چارچوبها، تا حدی كه به “نظام“ برنخورد، انتقاد كنند و يا برای اصلاحطلبان تبليغ، اما نه تا حدی كه به عبای“ملايان“ بربخورد و بقول آقای مهاجرانی احساسات دينی“مردم“ تحريك شود!
سوی ديگر ماجرا، حمايتهای بيدريغ دولتهای اروپايی از جناح“اصلاحطلب“حكومت بود كه بدليل سرمايهگذاريها و قراردادهای كلان كه با جمهوری اسلامی بسته بودند يا میخواستند ببندند، برای اروپا از اهميت خاصی برخوردار بود. بعبارت ديگر، اروپا ترجيح میداد كه اين حكومت بماند، منتها با تغيیراتی كه به ثبات وضعيت ياری برساند تا آنها با خيال راحت به كار خود ادامه دهند.
اما امروز وضعيت چگونه است. پس از سركوب جنبش دانشجويی در سال ٧٨ و تداوم سركوبهای داخلی، بخش عظيمی از نيروهای“مولد“جامعهی ايران، يعنی جوانان، به حكومت پشت كردند. در حقيقت آنها جزو نخستين نيروهايی بودند كه بسيار سريع دريافتند، اين يك بازی خطرناك است و تنها نتيجهاش تداوم حيات حكومتِ حذف و سركوب. بمرور زمان مردم ايران متوجه اين كوچهی بنبست و اين هدررفتن نيروها و تلفكردن زمان از سوی حكومتيان شدند. امروز نظر ما ديگر در موضع“اقليت“ قرار ندارد. امروز بخش كثيری از مردم ايران خواهان يك حكومت سكولار و دمكراتيك هستند و به اين حكومت با همهی جناحهايش بیاعتماد هستند. امروز باور به جدايی “دين“ از“حكومت“، برای نخستينبار در تاريخ ايران، به يك خواست عمومی بدل شده است.
از سوی ديگر، پس از وقايع ١١ سپتامبر، باز افكار عمومی جهان متوجه“ فناتيسم اسلامی“شد و “گفتگوی تمدنها“ ی آقای خاتمی و دولتهای اروپایی، جذابيت خود را از دست داد. در منطقه، روندی آغاز شد كه برای حكومت اسلامی كاملا ناخوشايند هستند. شكست طرحی كه حكومت اسلامی پیريزی كرده بود، يعنی تقويت اين باور كه از حكومت ترور و وحشت، میتوان حكومت “لبخند مدنی“ ساخت، بسيار مفتضحانه بود. مردم ايران، خواهان دمكراسی هستند، آنگونه كه در معيارهای جهانی تعريف میشود و مبانی آن در اعلاميه حقوق بشر و برای همهی مردم جهان تعريف شده است و نه “مردمسالاری دينی“ كه میخواهد “دمكراسی“ را بر اساس اصول دينی تعريف كند و بخوردشان بدهد. چنين پديدهای، از همان آغاز و ابتدا ناقصالخلقه و ناممكن بوده است. “دين“ از “خدا“ دستور میگيرد و دمكراسی از ملت و هر نوع تلفيق اين دو مقوله با يكديگر، به شكست “ملت” در برابر “قدرت لايتناهی“ خدا و“نمايندگان زمينیاش“منجر خواهد شد. مردم ايران اين نكته را دريافتهاند و برای همين هم خواستههايشان بسيار فراتر از آن چيزی است كه اين يا آن جناحِ حكومتی بخواهد به آنها قالب كند.
پس میبينيم كه شكست“اصلاحطلبان“، نه تنها بدليل مقاومت جناح ديگر، بلكه بدليل بیاساسی و “مندرآوردی“ بودنِ طرح حكومتیشان است كه نتيجهاش چيزی جز همان كه هست، نمیتوانست باشد.
بازگرديم به نوبل و خانم عبادی. حتما اطلاع داريد كه در حقيقت كانديدای مورد حمايت“اصلاحطلبان“حكومتی برای دريافت جايزهی نوبل، نه خانم شيرين عبادی، بلكه آقای هاشم آغاجری بوده است. در مورد عدم صلاحيت آقای آغاجری، همين بس كه اگر میخواستند پس از اهدای فرضی نوبل به ايشان، از بيوگرافيشان برای جهان بگويند، همانگونه كه رسم نوبل است، تنها و تنها مايهی شرمساری برای اروپا میبود. آخر نمیشد جايزه صلح نوبل را كه برای تلاشهای شخصيتها در جهت صلح و حقوق بشر است، به كسی داد كه از گروگانگيری آمريكايیها گرفته تا تئوريزه كردن حكومت فقيهان و همراهی ساليان با “رفسنجانی“، آنچه ديده نمیشود، فعاليت برای صلح و حقوق بشر است! اينكه ايشان در آخرين سخنرانی خود گفته است “پروتستانتيسم اسلامی“ ممكن است (كه البته حرف بیربطی است) و از نظر آخوندها كار ايشان “بدعت “ آمده كه برای دادن جايزهی نوبل كه به حاصل تلاش ساليان برای يك هدف انساندوستانه داده میشود، كافی نمیبود.
از سوی ديگر، دادن اين جايزه به آغاجری، دقيقا به مفهوم تايید دوبارهی“اصلاحطلبان“حكومتی كه همگی بيوگرافيهای مشابه ايشان دارند و بدجوری در نظر مردم ايران بیاعتبار شدهاند، میبود. هيئت انتخاب نوبل در برابر دو گزينه قرار داشت. يا تايید مشی اصلاحطلبان حكومتی و يا تايید خواستههای دمكراتيك مردم ايران.
خانم عبادی، عليرغم اينكه خود را يك زن مسلمان میداند و معتقد است كه “اسلام“ با “حقوق بشر“ سازگار است ( كه من بهيچوجه با اين نظر موافق نيستم)، زنی است كه در تمام اين بيست و چهار سال، وابستهی حكومتی نبوده است و بعنوان يك فرد مستقل، بعنوان وكيل در دفاع از حقوق زنان كه قوانين اسلامی، آنها را از هر حقی محروم كرده است، تلاش كرده تا از همان حداقلها برای بهبود وضعيت اسفبار و عاجل بسياری از زنان ايرانی استفاده كند و در مورد حق طلاق، حق حضانت، خشونت در خانواده، تجاوز… با قوانين اسلامی، بسيار جسورانه درافتاده است. در جايی كه اين زنان و كودكان، هيچ پناهی ندارند، وجود كسی چون ايشان، مايهی دلگرمی است، هر چند كه نتيجهی مطلوب بدست نيايد.
پس خواستههای ايشان، خواه ناخواه به ما سكولارها نزديك است، اما شيوهی ايشان شايد با من و شما فرق كند. در جايی كه فقها حاكمند و قوانين اسلامی، بیعدالتی محض، راهی كه ايشان دانسته يا رفته، اين بوده است كه با اتكاء به“تفسير“ديگری از اسلام، ثابت كند كه اين قوانين ناعادلانه است. كسانی چون فاطمه مرنيسی در مراكش نيز كه يك فمينيست مسلمان (و نه اسلامی) است، در كشورهای خودشان از همين نقطهنظر حركت میكنند.
خانم عبادی، اما با كسانی چون جميله كديور يا طالقانی (زنان اسلامی– حكومتی)…، قابل مقايسه نيستند. ايشان يك وكيل مستقلِ غيرحكومتی مسلمان هستند كه در عملِ اجتماعی، به سكولارها نزديكند، اما از امكانات موجود برای تغيیرات كوچك استفاده میكنند كه به مذاق هيچيك از جناحهای حكومتی نيز خوش نمیآيد.
از سوی ديگر، هر كجا كه نقض حقوق بشر در ايران انجام شده يا لااقل در اكثر موارد، میبينيم كه شيرين عبادی بعنوان وكيل قربانيان حضور داشته و با وجود همهی تهديدها، از تلاش خود برای دفاع از حقوق آنها كوتاهی نكرده است.
من با بسياری از نظرات خانم عبادی موافق نيستم، اما دادن جايزه نوبل به ايشان را نشانهی اين میدانم كه اروپا ميان“اصلاحطلبان“ ( آغاجری) و مردم ايران ( كه شيرين عبادی بعنوان يك زن و بعنوان يك فعال حقوق بشر كه از ارگانها دولتی مستقل است و وارد بازیهای جناحی نيز نشده است)، مردم ايران را انتخاب كردهاند. بعبارت ديگر، پيام اروپا به ايرانيان اين است : “ ما صدای شما و جنبش دمكراسی خواهی شما را شنيدهايم و به آن احترام میگذاريم“
كسانيكه گمان میكنند، اين جايزه، اصلاحطلبان را تقويت میكند، سخت در اشتباهند.
جايزهی صلح نوبل، ابعاد جهانی دارد و بررسی اهميت آن نيز تنها از اين زاويه ممكن است. خانم عبادی، در مقابل مطبوعات جهان در اروپا، بی حجاب ظاهر شد و اولين پيام خود مبنی بر اينكه “حجاب اسلامی“ در ايران يك اجبار است و نه يك انتخاب داوطلبانه، به گوش جهانيان رساند. ايشان همچنين خواهان آزادی زندانيان سياسی شد و اين پيام دوم ايشان است مبنی بر اينكه در ايران، حقوق بشر رعايت نمیشود.
من در مطلبی كه نوشتهام، به اين نكات اشاره كردهام كه اهدای جايزهی صلح نوبل به يك ايرانی و بخصوص، باز هم تاكيد میكنم، بخصوص به يك زن ايرانی، جهان را متوجه نقض حقوق زنان و حقوق بشر در ايران میكند. در همانجا نيز نوشتهام كه با دريافت اين جايزه، خانم عبادی وظيفهی بسيار سنگينی را برعهده دارد : رساندن صدای مردم ايران به جهان. من اظهار اميدواری كردهام كه ايشان به اين مسئوليت عظيم واقف باشند. اما اين امكان كه بخشهايی از اصلاحطلبان بخواهند برای اثبات“دمكرات“بودن خود و نه در تايید اين جايزه، از اين تصميم نوبل ابراز رضايت كنند، همانطور كه شما نيز اشاره كرديد، وجود دارد. اما اين شيوهی اصلاحطلبان، ديگر كارساز نخواهد بود. تا جايی كه من میدانم، اكنون پس از گذشت بيست و چهار ساعت، هنوز آقای خاتمیعكسالعملی در اين ارتباط نشان نداده است و اين تايیدی است بر همان صحبت من. اجازه بدهيد از خبرگزاری“ايرنا“ نيز نقلقولی بياورم و خواهش كنم كه به آن توجه بفرمايید.
امير محبيان نايب ريیس انجمن روزنامهنگاران مسلمان و عضو شورای سردبيری روزنامهی رسالت،در گفتوگو با خبرنگار سرويس سياسی خبرگزاری دانشجويان ايران گفت:
“جايزهی صلح نوبل برای شيرين عبادی كه شادی وصفناپذير طيفی از راديكالهای دوم خردادی را به دنبال داشت، بيش از آنكه پيامی انسانی داشته باشد، به گمان من حاصل پيام سياسی از سوی اروپا برای ايران است. هرچند عبادی به عنوان يك چهرهی شاخص اصلاحطلب با گرايش همسو با دولت آقای خاتمی به شمار نمیرود و تمايلات فمينيستی و سكولار در مواضع وی آشكار است اما شايد استقبال عجيب حتی تا سرحد ذوقزدگی دولت كه كاملا غيرديپلماتيك مینمايد به اين صورت گرفته كه خانم عبادی بتواند نقش سفير غير رسمی روابط ايران و اروپا را به سود توجيه اوضاع ايران بازی كند. قصد ندارم بدبين باشم ولی گمان دارم دولت كمی شتابزده عمل كرده است؛ زيرا گزينش فردی از ايران با فاصلهی روشن و راديكالی از اصلاحات مورد نظر دولت بيشتر از آنكه مويد نظر اصلاحطلبان حكومتی باشد، حكايت از آن دارد كه بر اساس تز ديويد فرام الگوی لهستانيزه شدن برای ايران برگزيده شده است و تلاش میشود جبههی جديد تبليغاتی عليه ايران گشوده شود. هرچند قضاوت هنوز زود است ولی آينده (شايد خيلی نزديك) و مواضع خانم عبادی ثابت خواهد كرد سخنگوی دولت تا چه حد دقيق و طبق منافع ملی عمل كرده است و تا چه حد خوشبينانه و بلكه سادهانگارانه.“
پس میبينيد كه از يكسو واضح است كه بخشهايی از اصلاحطلبان، قصد بهرهبرداری از موقعيت خانم عبادی را داشته باشند، اما از سوی ديگر اميدوارم كه ايشان، همچنان با حفظ استقلال خود، تن به اين بازی ندهند.
اميدوارم اين توضيحات، تا حدودی علت پشتيبانی من را روشن كرده باشد، اما واقعيت اين است كه اين امكان نيز وجود دارد كه خانم عبادی، راه ديگری برود. بهرصورت، به باور من و از ديد من بعنوان كسی كه خواهان سرنگونی اين حكومت و برقراری يك حكومت سكولار و دمكراتيك در ايران هستم، اين جايزه، نشانی از يك پيروزی برای جنبش دمكراسیخواه مردم ايران است در مقابل كليت حكومت اسلامی. اعطای اين جايزه، شايد مردم را از خمودگی ناشی از سركوبهای اين ماههای اخير، بيرون بياورد و عزم آنها را در تحريم انتخابات مجلس هفتم، جزمتر كند وروحيهی مردم ايران را در پيشبرد جنبش دمكراسی خواهی، تقويت كند وهمچنين در زنان فعال عرصههای گوناگون، در راهی كه میروند، عليرغم فشارهای داخلی، اعتماد بنفس بيشتری ايجاد كند.
با احترام
١١اكتبر ٢٠٠٣