زن بودن ساده نیست
بیبیسی فارسی مانند سالهای گذشته، امسال هم صفحه ویژهای درباره زنان خواهد داشت با عنوان ۱۰۰ زن. به همین مناسبت از زنان موفق جامعه خواستهایم که مطلبی کوتاه با این عنوان برایمان بنویسند: اگر زن نبودم؛ یادداشتی درباره خودشان و اینکه با توجه به جایگاه اجتماعی که اکنون دارند که شاید به دلیل زن بودن برای رسیدن به هدفشان دشواریهای فراوانی را پشتسرگذاشته که احتمالا همکاران مردشان کاملا از این مشکلات به دور بودند، اگر زن نبودند در چه موقعیتی قرار داشتند.
نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تئاتر که نزدیک به سه دهه خارج از ایران زندگی میکند، در یادداشت زیر از سختیها و لذتهای مادر بودن و حضور در جامعه میگوید.
آیا این پرسش یک طرح سوال فلسفی است؟ آیا قرار است مرا به کاوشی در خود و زندگیام وادارد؟ آیا طرح این پرسش از شرایط سخت زندگی اجتماعی زنان ناشی میشود؟
پیش از هر چیز باید بگویم که عمیقا متاسفم از اینکه در قرن بیست و یکم در سرزمینم این پرسش مطرح است و مردبودن همچنان با امتیازاتی گره میخورد که انتخاب مسیر زندگی را سهلتر می سازد.
هر چند مردبودن نیز در جامعهای که زنان تحت فشار مدام قراردادهای نوشته و نانوشته محدودکننده قرار دارند، ساده نیست. در چنین جامعهای قرار است نقش خاصی را بر عهده گیریم و تا پایان عمر در آن نقش بمانیم و اگر مسیر زندگیمان ما را از نقشی که برایمان تعیین شده دور کند، عجیب، خطرناک و یا دستنیافتنی به نظر برسیم.
تا آنجا که به یاد می آورم، در کودکی اکثر همبازیهایم پسر بودند و یا دخترهایی که علایقشان به من نزدیک بود. عروسکبازی را دوست نداشتم هر چند یکی دو عروسک داشتم. ترجیح می دادم مدتها با دو کفش خانگیام که به شکل موش بودند بازی کنم و داستان بسازم و یا با دخترعمهام نقش دو خواهر باستانشناس را بازی کنیم که به دنیا سفر میکنند و بازماندههای هزاران سال پیش را می یابند و یا تئاتری را درست و برای خانواده اجرا کنم.
ترجیح می دادم با پسرهای همبازیام بدوم و از درخت بالا بروم تا اینکه عروسکبازی کنم. اما وقتی همان پسرهای همبازی در سنین بلوغ یکی پس از دیگری به من ابراز عشق کردند، به جای اینکه خوشحال شوم، این حس به من دست داد که قرار است تبدیل به یک ابژه جنسی بشوم و از همان زمان شاخکهای حسیام نسبت به جنسیتم قوی شد.
شاید فرزند اول بودن و تربیت خانوادگیام که در آن دختر بودن یک نقطه ضعف تلقی نمی شد و مرزهای رایج در آن رعایت نمی شد به من کمک کرد تا بدوناینکه در موضع مقایسه خود با دیگران برآیم، شهامت انتخاب راه زندگیام و شهامت اشتباه کردن را بیابم.
با اینهمه از زمانی که بچه دار شدم، برای خودم در قدمهایم محدودیتهایی را قائل شدم که داشتن مسئولیت یک انسان کوچولو بر من واجب می کرد. هر چند آن انسان کوچولو را با خود به مسیر سفرها و کار شبانهروزی کشاندم، اما حس مسئولیت در برابرش مرا وادار کرد که در کنار راه پر ریسک تئاتر، شغل دیگری را برای خود برگزینم که به زندگی ما از نظر مالی و ساختاری استحکام می بخشید.
در شغل دیگرم با آموزش بچه ها سر و کار دارم و دوستش میدارم. اگر این احساس مسئولیت نمیبود و اگر در اینجا نیز ریسک میکردم و تلاش میکردم از تئاتر برای خودم تنها منبع درآمد را بسازم، باید به این موجود نازنین کوچولو سختیهای بسیار بزرگتری را تحمیل میکردم.
در کارم به عنوان کارگردان تئاتر، بارها دیده ام که پیشداوریهای مردانهی برخی همکارانم، آنها را به سوی نوعی جنگ درونی با خود و با من کشانده است.
برای همین ترجیح دادم سختی بزرگتر را خودم تحمل کنم و با داشتن دو شغل که هر دو برایم لذت بخشند، زمان استراحت کمی داشته باشم و چون هر دو برایم جدیاند، برای هر دو نیروی بسیار بگذارم و در عین حال آن موجود کوچولو را نیز تا آنجا که ممکن است مانند درختی با ریشههای محکم آبیاری کنم تا بتواند رشد کند، ببالد و راه زندگیاش را خود انتخاب کند.
در کارم به عنوان کارگردان تئاتر، بارها دیدهام که پیشداوریهای مردانهی برخی همکارانم، آنها را به سوی نوعی جنگدرونی با خود و با من کشانده است.
دیدهام علیرغم اینکه قاعدتا می بایست در زنان دیگر نوعی احساس همبستگی و پشتیبانی از کسی چون من که در محیطی کاملا مردانه تلاش می کند تا مُهر زنانه و انسانی خود را بر این حرفه بزند، از برخی از آنها بیمهری و کینه و خشم بی دلیلی را دیدهام.
زنانی را دیدهام که ترجیح داده اند نقش مادر حامی برخی از همکاران مرد را بر عهده گیرند که با حضور چون منی در این عرصه مشکل دارند و یا در پشت پرده و به صورتی که فقط خودم حس کنم، زیر پایم را خالی کرده اند.
با این همه شاید توانایی انجامدادن همزمان چندین کار همراه با حسمسئولیت جدی برای هر کدام، خصلتی زنانه باشد. شاید این ساختارگرایی ذهنی و نیاز به داشتن نظم و ترتیب در میان آشفتگی نیز خصلتی زنانه باشد. اما من هر دو را مثبت میدانم و وقتی عمیقتر فکر میکنم برایم روشنتر می شود که دوست داشتم اگر قرار باشد دوباره متولد شوم، باز هم یک زن باشم.
/ ۲۷ آبان ۱۳۹۴