دفاع از جنبش زنان داخل كشور يا دفاع از زنان وابسته به رژيم؟
پاسخی به مقالهی “ فمينيسم سنتی، دامچالهای بزرگ…“ از منصور پويان
(چاپشده در“ديدار“، دارمشتات، ١٩٩٩)
نيلوفر بيضايی
آقای نويدی گرامی!
مقالهای را كه تحت عنوان ” فمينيسم سنتی دامچالهی بزرگ در برابر نوگرايی فرهنگی ” در شمارهی ٢٥ “ديدار” چاپ كرديد، در كمال حيرت خواندم . حيرت از اين جهت كه اين مقاله بمناسبت روز زن چاپ شده است. مقالهای كه میتوانست هرموقعی از سال چاپ شود ولی نه در روز زن، آنهم در نشريهای كه در خارج از ايران چاپ میشود و خوانندگان احتمالیاش، ايرانيهای تبعيدی هستند. به زنان خارج از كشود به اندازهی كافی در نشريات داخل ايران حمله میشود. اين نوشته نه تنها توهيننامهای به مبارزات زنان تبعيدیاست، بلكه دشنامی است به مبارزات ساليان زنان در ايران وهمچنين به زنانی كه در آن آشفتهبازار، جان خود را بر سر دفاع از حقوق نيمی از جمعيت سرزمينمان به خطر میاندازند… و شما خود بهتر از من میدانيد كه دشنامگويی میتواند در لوای جملات آراسته و پرزرق و برق نيز انجام بگيرد. شما اما به پاسخگويان احتمالی درس میدهيد كه از دشنامگويی و از ايراد اتهام استنادی! بپرهيزند، در حاليكه خود دشنامگويی ديگری را از آقايی بنام منصور پويان چاپ كردهايد. اجازه بدهيد كه نهايت تعجب خودم را از اين تناقض در رفتار ابراز كنم، هر چند كه فرض را بر اين میگذارم كه چون خودتان را طرف صحبتهای اين آقا نمیبينيد، نوشتهی ايشان به نظرتان دشنامگويی نيامده باشد.
از سوی ديگر يادآوری میكنم كه به كار بردن واژههای زشت و تحقيرآميز قرنهاست كه يك تجمل مردانه است و زنان ما كه ساليان سال قربانيان اين نوع برخوردها بودهاند، بهيچوجه قصد ندارند دنباله روی اين شيوهی بیمنطق از برخورد با مسايل باشند. تا اينجا انتقاد من به شما، كه اميدوارم شما را به تعمق و نه پاسخگويی به من برانگيزد. اكنون میپردازم به نوشتهی پر تناقض آقای پويان. ايشان از واژه بیسرپرست “ فمينيسم“ تنها بعنوان وسيلهای برای كوباندن ماركسيسم و مخدوشكردن مرزها و همچنين بیارزش جلوه دادن مبارزات زنان ايرانی در خارج از ايران از يك سو و مخدوشكردن مرزهای مبارزاتی زنان داخل ايران با زنان وابسته به حكومت جمهوریاسلامی، از سوی ديگر، استفاده كردهاند. من ماركسيست نيستم، ولی بدليل احترامی كه برای واژهی فمينيسم و مبارزات زنان ايرانی قائلم، تلاش خواهم كرد تا پاسخی به بیاحترامی سراسر ادعای آقای پويان بهاين جنبش بدهم.
١- آقای پويان با اطلاق واژهی مندرآوردی “فمينيسم سنتی”، (كه شايد لازم باشد برای جایدادن آن در واژهگان خود، يك كتاب جديد واژهگان و مفاهيم نيز تاليف كنند! ) به فمينيستهای ماركسيست، مبارزات زنان خارج از كشور را در حد يك جنبش تكفكری تنزل میدهند. ايشان گويا خبر ندارند كه در جنبش زنان ايرانی خارج از كشور، طيفهای گوناگون فكری وجود دارد و يك جنبش فراحزبی است، هر چند كه زنانی كه وابسته به احزاب هستند نيز در درون اين جنبش فعاليت میكنند. جنبش زنان ايران يك جنبش پلوراليستی است كه در آن از زنان ماركسيست گرفته تا زنان ليبرال، اومانيست… با تمايلات گوناگون و با درنظرگرفتن اختلافات فكری، در يك هدف مشترك يعنی مقابله با ستم جنسی با يكديگر توافق دارند.
از سوی ديگر آقای پويان يك سری تعاريف كلی و بديهی را كه همهی فمينيستها به آنها اعتقاد دارند و جزو تعاريف اوليهی مورد توافق تمام فمينيستهای جهان است، صرفا به فمينيستهای ماركسيست ربط میدهند و در اين راه از هر حيلهای استفاده میكنند تا زهری به دشمن اصلی خود يعنی ماركسيسم بريزند. ايشان از هراسهای رايج در ميان عامه و تحليلهای سراپا غلط موجود كه تنها ناشی از بدآموزی، كماطلاعی و هراس تاريخی از “زن” و “زنانگی” است و در نتيجهی اين هراسها و ناآگاهيها “فمينيسم” را با “ضد مرد” بودن برابر قرار میدهد، سوءاستفاده میكنند تا اين جنبش را بیاهميت جلوه دهند. آنچه در نوشتهی ايشان تا به پايان نيز مجهول میماند، اين است كه ايشان آيا اصلا معتقد هستند كه ستمی به زنان میرود يا نه؟ و اگر جواب مثبت است، به نظر ايشان انگيزهی اين سركوب و ستم چيست ؟ آيا موجوداتی از كرهی مريخ به زمين فرستاده شدهاند تا زنان را تحت ستم قرار دهند، يا اينكه اين خود زنان هستند كه خودشان را تحت ستم قرار میدهند؟ !!!!
واگر پاسخ ايشان منفی باشد، يعنیاگر معتقد باشند كه ستمی بر زنان ايرانی وارد نمیشود، سوال من اينست كه به چه حقی قيموميت مبارزات زنان ايران را برعهده میگيرند؟
برخلاف آقای پويان كه از واژهی من درآوردی فمينيسم سنتیاستفاده میكنند، واژههايی چون ” پدرسالاری ” و “ساختار مردسالارانه ” واژههايی تثبيت شده در جامعهشناسیامروز در سطح جهانی هستند. واژههايی كه ايشان از بكاربردن آنها اينچنين هراس دارند و تنها با نسبتدادن آنها به ماركسيسم منفورِ! خود، غرور لطمهخوردهی مردانهشان را به گمان خود بازپس میگيرند.
٢- ايشان در نوشتهشان بارها تاكيد كردهاند اين فمينيستهای “سنتی” و “التقاطی”!!!!(استفاده از كلمهی التقاطی شما را به ياد چه كسانی میاندازد؟)كه ايشان اينچنين از وجود آنها حس خطر كردهاند، “سقوط رژيم كنونی را میخواهند” و نظرياتشان با “سنت” و “مذهب” (نقل بهاصل) سرسازگاری ندارد! اينطور كه از بند بند مقالهی ايشان پيداست مشكل اصلی ايشان با اين فمينستهای منفور! در همين نكات ذكر شدهاست. بايد بهاطلاع ايشان برسانم كه من فمينيست غيرماركسيست (و نه تنها من ) نيز با فمينيستهای منفور ايشان در اين نقطه مشتركم و بزرگترين آرزويم سرنگونی حكومت مورد علاقهی ايشان است، هم بدليل ضد انسان بودنش و هم بدليل ستم مضاعفی كه با قوانين ضد بشری خود، خاصه بر زنان وارد میكند…
تناقض را میبينيد؟ ايشان از واژهی “سنتی” در مورد فمينيستهای ماركسيست بعنوان يك خصلت منفی استفاده میكنند و چند سطر پايينتر، ضد “سنت” بودن آنها را منفی قلمداد میكنند. سوال من اينست كه آيا ايشان خود تعريف مشخصی از “سنت” و” مدرنيته” دارند يا اينكه اين واژهها برای ايشان سنگهايی هستند كه برای اثبات ادعای خود بههرسو كه خواستند، پرتاب میكنند و درهر جهتی كه به نفع نظريات پراز ابهامشان بود، معنای لغوی اين واژهها را به نفع خود برمیگردانند ؟ يعنی واژهی “سنت” تا جايی كه برای كوباندن فمينيستهای ماركسيست بكار برده شود بار منفی دارد و از آنجا كه در ارتباط با فرهنگ ملی – اسلامی ايشان بكار میرود، مثبت میشود ؟ !!!
٣ – اينجا به مورد ديگر بحث آقای پويان، يعنیاين نظر كه اختراع واژهی من درآوردی ” فمينيسم اسلامی” را (كه بايد بگويم من نيز واقعا اين واژه را بیسر و ته ارزيابی ميكنم، منتها نه به دلايلی كه آقای پويان ذكر كردهاند، بلكه چون تعريفی كه بخشی از زنان وابسته به دستگاههای دولتی جمهوری اسلامی از فمينيسم دارند، هيچ ربطی به پديدهای بنام فمينيسم ندارد) به زنان خارج از كشور نسبت دادهاند، میپردازم. بعبارت ديگر ايشان در حاليكه در چند جمله قبل ادعا كردهاند كه فمينيستهای ماركسيست، اسلام را با فمينيسم در تضاد میبينند، مدعی میشوند كه واژهی فمينيسم اسلامی، اختراع زنان خارج از كشور است ! درست است كه بسياری از فمينيستهای خارج از كشور در نوشتههايشان، شايد نا خودآگاه به استفاده از اين واژه تن دادهاند، ولی بايد بهاطلاع آقای پويان برسانم كه قبل از هر كس همنظران ايشان چون خانم ناهيد مطيع كه در مجلهی “زنان ” قلم میزنند و آقای محسن سعيد زاده،”بنيان گذار مذكر فمينيسم اسلامی” و يا خانم نيره توحيدی كسانی بودند كه از اين واژه برای تعريف خود و نظراتشان استفاده كردند. خانم مطيع معتقدند كه فمينستهای غربی شعار برابری زن و مرد را میدهند و به اعتقاد ايشان اين شعار منجر به رشد پديدههايی چون “همجنسبازی” !(همجنسگرايی، ن.ب)، “دوجنسگرايی” و “افزايش طلاق” میشود !!! (نقل از مجلهی زنان، شماره٣٣،١٣٧٦، “فمينيسم در ايران”، نوشتهی ناهيد مطيع).
به عقيدهی ايشان فمينيسم از نوع مورد پسند ايشان برای جامعهیايرانی، كه خود ايشان فمينيسم اسلامی نام مینهندش ( و نه زنان ايرانی خارج از كشور) يعنی “حفظ نقش مادری و همسری زن، حمايت از ارزشهايی كه برای نقشهای سنتی زن و مرد _ نقش عاطفی زن يا مادری و نقش ابزاری مرد يا شكارچیگری _ وزنی يكسان و برابر قائل است و نشاندادن اينكه جنبش فمينيستی ايران نمیتواند بدون كمك و همراهی مردان موفق باشد…” ( نقل از همانجا).
برای نشاندادن نزديكی نظر آقای پويان به نظرات اين بخش از زنان وابسته به جمهوریاسلامی، ناچارم اكنون نقل قولی از همين مقالهی آقای پويان بياورم تا خود بخوانيد اين حديث مفصل!!!
آقای پويان مینويسند : “… جنبش روشنگری و آموزشی زنان روندیست در خدمت بالندگیِ فرهنگی و اجتماعی كه با روحيهی براندازی، خودباوری، مرد ستيزی و ضديت با نهاد خانواده سر سازگاری ندارد…”(مقايسه كنيد با نظرات خانم مطيع ).
خانم مهرانگيز كار كه از زنان فمينيست غيروابسته به نظام موجود است و يكی از فعالترين زنان در جنبش كنونی زنان ايران به حساب میآيد و حتما از آقای پويان نمرهی خوبی نخواهد گرفت، در مصاحبهای (نيمروز، شماره ٥٢٩ ) میگويند :
“… چارچوب حكومت دينیِ سانسور به شكل خاصی زندگی فرهنگی مردم را كنترل میكند. مردم نمیتوانند نظرات اصلاحی خود را چنانچه مبتنی بر جدايی دين از سياست و حكومت باشد به سهولت بيان كنند. به عبارت ديگر دولت اجازه نمیدهد خارج از قيود دينی وضع موجود نقد بشود. لذا جز برای زنان ديندار و موافق با حكومت دينی، برای زنانی كه از طيف سكولار هستند عرصه گشاده نيست و اينها هنوز به زبان هنر و ادبيات گاهی زبان به اعتراض میگشايند…”
آقای پويان مشخصاً و علناً از نظريات زنان اسلامی وابسته به جمهوریاسلامی و نه از مبارزات زنان ايران، دفاع میكنند و بدين ترتيب، اين زنان وابسته به دستگاه را نمايندگان جنبش زنان ايران معرفی میكنند، بدون در نظرگرفتن اينكه بلندگوها و امكان سخنگفتن تنها و تنها در دست اين دست از زنان است. (يعنی ما اينقدر حقير شدهايم كه نمايندهی فكریمان بشود فائزه رفسنجانی؟ وای برما…) و بدين طريق انبوه زنانی را كه در آرزوی رفع ستم جنسی و لغو كنترل دستگاه اسلامی بر روی شخصیترين حيطههای زندگیشان و نهايتاً در آرزوی يك ايران دمكراتيك و با هدف جدايی دين از حكومت، ساليان سال است كه مبارزه میكنند را از اين مبارزه حذف میكنند.
٤- آقای پويان در بخشهای پايانی نوشتهی خود چندين بار از واژهی دوآليسم استفاده میكنند كه اينچنين كه پيداست از واژههای مورد علاقهی ايشان است. ايشان نگرش دوآليستی را به نقد میكشند، ولی گويا متوجه نيستند كه در جزء به جزء مقالهی خودشان نگرشی كاملاً دوآليستی دارند. ايشان فمينيسم خارج از ايران را در مقابل فمينيسم داخل ايران قرار میدهند، اولی را بد و بیارزش قلمداد میكنند و دومی را خوب و باارزش. جنبش زنان خارج از كشور را “فمينيسم سنتی ” نام مینهند و بدون اينكه ذرهای از گرايشات فكری مختلف موجود در داخل اين جنبش خبر داشته باشند، اين جنبش را زاييدهی ماركسيسم عقيدتی میدانند و به آن انگ “ضدمرد“میزنند
از سوی ديگر جنبش زنان داخل كشور به عقيدهی ايشان پيامآورعشق و حفظ خانواده است و نه تنها بهيچوجه با براندازی نظام موجود موافق نيست، بلكه نظام موجود را تعديلبردار نيز میداند و مهمتر اينكه “ضد مرد” نيست (پس زندهباد جنبش فمينيستهای طرفدار حقوق مرد!). ايشان داشتن گرايشات نظری گوناگون (هر چند اين گرايشات گوناگون از جناح ناطق نوری تا خاتمی، از رفسنجانی تا نظرات مطهری و خلاصه از آبی تيره تا آبی روشن باشد و چندان هم گوناگون نباشند و توجه بفرماييد همهی اين پيشوايان مانند آقای پويان از جنس مذكرند. عين اين میماند كه مقامات دولتی سفيدپوست آفريقای جنوبی، ادعای حق رهبری جنبش سياه پوستان كنند!) را بر جنبش زنان داخل ايران روامیدارند و خلاصه به آن نمرهی بيست میدهند !!! (خارج از كشوريها نمرهشان صفر!) و جالبتر اينكه تمام مدت از نظرات زنان حكومتی دفاع میكنند، نام اسلامی را از روی آنها برمیدارند و دمكرات نام مینهندشان، (چراكه اكنون ديگر دمكراسی و دمزدن از جامعهی مدنی مد شده و اسلامی دِمده!) و مبارزين واقعی حقوق زنان در ايران را بسادگی حدف میكنند.
سوال من اينست كه اگر دوآليسم فكری يا قطبیديدن بد است، چرا ايشان تمام مقالهشان را صرف ارزشگذاری دوآليستی داخليها وخارجيها، خوب و بد، سنتی و دمكرات… میكنند و اصلا به چه حقی تمام حقوقی را كه برای خود در ارائهی نگاه سراپا مخدوششان قائلند، از ديگران میگيرند؟
٥ – آقای پويان مینويسد : ” وجه تمايز جنبش دمكراتيك زنان در ايران، آنست كه هر آنچه را كه بومی است منفی و مردود تلقی نكرده و تجدد و سنت را در تقابل و تناقض نديده است. دلمشغولی زنانی كه میخواهند پيامآور عشق و دانش، برابری و آزادی باشند آنست كه چگونه میتوان گذشته را به آينده، سنت را به تجدد و خرد مردانه را به منظر زنانه پيوند زد و از آن درخت تنومند باروری و شكوفايی فرهنگی آفريد؟ اينجاست كه چنين زنی در هيچ مدار بستهای، حتی مدار فمينيسم و تنوعات گوناگون آن محبوس نمیماند…”
در دروس باغبانی آقای پويان، گاری به كامپيوتر و تكنولوژی، فرديت به يكسانپنداری،حجب و حيای زنانه به حق زنان بر بدن خود پيوند زده میشود و نتيجه نمیدانم كدام درخت ناقصالخلقهی پرشاخ و بیبرگی خواهد بود…
در هپیاند (پايان خوش) سناريوی يك معلم رشتهی باغبانی كه از فمينيسم هم سررشتهای دارد و اينك بخت خود را در فيلمنامهنويسی میآزمايد، به يك تصوير میرسم. زنان چادری كه تنها يك چشمشان پيداست، با لبخندهايی برلب (كه البته اين لبخندها بايد با بهرهگيری از نيروی تخيل حدسزده شوند، چرا كه چادرها مانع ديدن لبخندهاست )، كودكانشان را كه آنها نيز لبخند بر لب دارند (لبخند اينان را اما میبينيم) مادرانه در بغل گرفتهاند، و در كنار شوهرانشان، كه حقوق مادرانهی آنها را كاملاً برسميت میشناسند، در يك ميتينگ دستهجمعی، تشكيل جامعهی مدنی از نوع ايرانیاش را جشن میگيرند. دوربين آرام آرام بالا میرود و در يك لانگ شات، موج جمعيت انسانهای خوشبخت را به تصوير میكشد. آنها خوشحالند كه با حفظ سنتهای ارزشمند جامعهی اسلامیشان، بدون اينكه مجبور شوند به مدرنيتهی غربی تن بدهند و زنانشان بیبند و بار شوند، و بدون اينكه اصالت ايرانیشان يا ناموس ملیشان را خدشهدار سازند، به دوران پست مدرنيسم پای گذاشتهاند و مدرنيسم را نقادانه به پای ميز محاكمه میكشند. در چنين جامعهای نه تنها واژههايی چون “فمينيسم سنتی ” و “فمينيسم اسلامی” كه اصلا خود واژهی “فمينيسم”، واژههايی مندرآوردیاند. پس زنده باد جامعهی مدنی از نوع ايرانیاش، اين الگوی تمامی روشنگران جوامع غربی، پس زنده باد اين باغبان سناريونويس، منصور پويان، كه از اين پس نامش بر سر همهی زبانها جاری خواهد بود…