“یک پرونده دو قتل ” به روایت نیلوفر بیضایی
(شهرزاد نیوز -شیدا جهان بین- جون 2010)
گفتگو با نیلوفر بیضایی – ١٣ خرداد ١٣٨٩
تئاتر تبعید به تئاتری گفته میشود که سازندگانش در کشوری که بدان پناهنده شدهاند، تولید میکنند. تئاتر تبعید بدلیل اینکه توسط هنرمندانی تولید میشود که در کشور خود مورد آزار و خشونت قرار گرفتهاند و بناچار از سرزمین خود خارج شدهاند، خصلت اعتراضی به وضع موجود دارد.
شهرزادنیوز: نیلوفر بیضایی در یک خانواده هنری رشدکرده است. او فرزند بهرام بیضایی، کارگردان مطرح ایران، است. نیلوفر از سال ۱۹۸۵ در آلمان و در تبعید بسرمیبرد. او که تحصیلاتش را در زمینه ادبیات آلمانی، تئاتر- سینما، تلویزیون و تعلیم و تربیت در دانشگاه فرانکفورت گذرانده است، در سال ۱۹۹۴ گروه تئاتر دریچه را پایهگذاری کرد. از او تابهحال نمایشهای زیادی به صحنه رفته است. نگاه ویژهی نیلوفر بیضایی به مسئله زنان از ویژگیهای بارز نمایشهایش است.
“آرزوی من مثل میلیونها ایرانی دیگر این است که پدیدهای بنام جمهوری اسلامی، زمانی برای همیشه از ایران محو شود.“
تئاتر در تبعید و تئاتر تبعید مفهومش چیست؟
– تئاتر تبعید به تئاتری گفته می شود که سازندگانش در کشوری که بهآن پناهنده شدهاند، تولید میکنند. تئاتر تبعید بهدلیلاینکه توسط هنرمندانی تولید میشود که در کشور خود مورد آزار و خشونت قرار گرفتهاند و بناچار از سرزمین خود خارجشدهاند، خصلت اعتراضی بهوضع موجود دارد. یعنی محتوای تئاتر تبعید را نیز نمایشهایی میسازند که نگاهی منقد به شرایط اجتماعی و سیاسی زادگاه سازندگانش دارند. توجه داشته باشیم که تئاتر یکیاز سختترین هنرهای موجود است. بهایندلیل که نیاز به یک گروه دارد که بطور مداوم بایکدیگر کار کنند. نیاز به امکانات مالی دارد تا بتواند بطور حرفهای اجرا شود، نیاز به سالن مجهز، نور، تکنیک و عوامل تولید دارد تا بتوان آن را تئاتر نامید. مسلم است که تئاتر تبعید در تمام این زمینهها دچار محدودیت است. درعینحال مخاطبش نیز پراکنده است. تئاتر تبعید یا بهزبان کشور زادگاه تولید میشود با اینهدف که میان همزبانانی که خود قربانی نظام استبدادی هستند همبستگی و نزدیکی ایجاد کند و درعینحال نسلهای بعدی را با زبان و موضوعات مربوط به کشور زادگاه آشنا کند و یا بهزبان کشور میزبان برای روشنگری درمورد آنچه در زادگاهشان میگذرد. بااینهمه باید اضافه کنم که باتوجه به طولانی شدن دوران تبعید ما که اینک سه دهه از آن میگذرد، باتوجه به تغییر شرایط، مفهوم تئاتر تبعید نیز دچار تغییر میشود و یااینکه بسیاری از تبعیدیان خود را از محصورماندن در موضوعات مربوط به زادگاه رها میکنند بهقصد حلشدن در تولیدات نمایشی کشور میزبان که در طول سالیان به وطن جایگزین، و برای نسلهای بعدی به موطنی که میشناسند تبدیل شده است. مثلا درنظربگیرید که تعداد کثیری از ایرانیان دیگر پناهنده نیستند و حتی به داخل رفت و آمد می کنند. تعداد زیادی از میان نسل جوان ایران در سالهای اخیر به خارج از ایران مهاجرت کرده و همچنین نسل جدیدی از ایرانیان درخارج از ایران رشد کرده کهاز یک پتانسیل هنری بالا برخوردار است و جالب اینکه مثل نسل پیشین تبعیدیان نمیخواهد خود را به مخاطب فارسیزبان و خاص محدود کند و بدنبال زبان و امکانات جهانی است.
ما بر خلاف آلمانیها که فقط ۱۲ سال در تبعید بودند بیش از نیمی از عمرمان دارد در تبعید میگذرد. در نتیجه تئاتر تبعید ما باید دوباره تعریف شود و امکانات جدیدی برای ادامهی حیات خود بیابد. برای من، تئاتر محل ایجاد امکان دیالوگ و تعمق است. تئاتر تبعید برای اینکه چنین محلی بماند، باید این دیالوگ را ازخود آغاز کند. جهان پیرامون و امکان دید و نگاه را بگشاید و بگستراند و درعینحال تاریخ همعصران خود و سرگذشتهای انسانهای همدوران خودرا در حافظه نگاه دارد و با پرداخت هنری به موضوعی همگانی بدل کند.
نمایش زنان در تبعید جایگاهش کجاست؟ موضوع زنان در تبعید و فعالیت زنان در تئاتر در زمینههای نویسندگی، کارگردانی و …
– بههرحال در اینجا در طول سالیان، زنان زیادی بعنوان بازیگر فعال بودهاند، درصد کمتری بعنوان کارگردان و باز تعداد اندکی بعنوان نمایشنامهنویس. اما درنظربگیریم که در مورد مردان تئاتری نیز وضع بهتر از این نبوده. از میان کسانی که در زمینهی کار تئاتر توانا، تحصیلکرده و دارای سابقهی کاری بودهاند، بسیاری بعد از یک دورهی کوتاه کاری و یا تولید چند اثر، دیگر کاری ارائه ندادهاند. تعداد کسانی که بطور مداوم تئاتر کار کردهاند، بسیار اندک است. چون امکان گذرانزندگی از راه تئاتر را ندارند، چون کار تئاتر در تبعید اگر بخواهد تداوم بیابد تنها با گونهای جانفشانی بمعنای گذشتن از همهچیز ممکن است. در حقیقت فقط باید عاشق باشی و زندگی بدون تئاتر برایت بمعنای مرگ تدریجی باشد. تنها دراینصورت است که این زندگی دشوار بعنوان تئاتریِ تبعیدی را میپذیری تا از مرگ تدریجی بگریزی. خُب، چند درصد اینگونه میتوانند بیندیشند و بزیند؟ مسلما بسیار اندک. از سوی دیگر محیط خارج از کشور که محل تقابلها و چالشها و تاخت و تاز سیاسیون است، برای هنرمند تئاتر محیطیست بسیار ناامن. هر کس بر اساس بینش و نگاه خود میخواهد تو را بهشکلی در بیاورد که خود میخواهد و اگر بدان شکل در نیایی، خواهان مرگ هنری تست.
بازمیگردم به پرسش شما. تعداد زنان بازیگر بیشتر است و تعداد کارگردانان و نمایشنامهنویسان زن انگشت شمار.
اما موضوع زن در تئاتر: زمانی که در سال ۱۹۹۵ اولین نمایشنامهی من به روی صحنه رفت که موضوعش زن بود، هنوز این موضوع در تئاتر خارج از کشور جایی نداشت که هیچ، حملههای بیشمار از هرسو متوجه من شد که چرا اصلا مسئلهی زن را مطرح میکنم. گروهی گفتند که خرده بورژواست و میخواهد مسائل “فرعی” را در مقابل “اصل” قرار دهد، گروهی پرداختن من را به شخصیت برجستهی زن بمعنای “ضد مرد” بودن گرفتند و از این زاویه بر من تاختند و هزاران مشکل دیگر. بدتر اینکه در میان این گروههای حملهکننده تعداد زنان نیز کم نبود و ماشاءالله همه هم جزو بخش روشنفکری جامعهی خارج از کشور. فکر میکنم در آن دوران کار تئاتر من برای بسیاری به نوعی پروکاتیو (تحریک آمیز) بود. بعد در نمایشی علاوه بر شخصیت اصلی زن که یک فمینیست بود، موضوع همجنسگرایی در کارم مطرح شد و در اینجا حملهها اوج دوباره یافت. کارهای من از سوی گروههایی بایکوت میشد و البته گروههایی نیز هستند که هنوز با وجود اینکه 16 سال است دارم در خارج از ایران تولید تئاتری میکنم، از بهزبان آوردن نام من ابا دارند. البته باید بگویم که گروه بزرگتری نیز تشویقم کردهاند و در این سالها همراه و منقد دلسوز آثارم بودهاند.
خوشحالم که موضوع زن که درآغاز کار تئاتری من هنوز در تئاتر یک تابو بشمار میآمد، امروز به یکی از موردتوجهترین موضوعات نمایشی بدل شده و خوشحالتر اینکه بخشی از همانها که آنزمان به من دشنام میدادند که چرا موضوع زن، محور آثارم است، خود بعدها در مورد این موضوع کار کردند و نوشتند. البته بسیاری از نویسندگان آثار نمایشی که در سالهای اخیر تولید شده و به مسئلهی زن پرداختهاند، خود مرد هستند که البته مرد بودن به خودی خود مشکل نیست، اما نگاهشان به زن حتی در آثاری که قرار است به زن نگاه مثبت داشته باشد، نگاهی مردانه و بدون حساسیت و شناخت لازم برای پرداختن به چنین موضوعی است. البته بدون اینکه بخواهم به این تعبیرعمومیت بدهم. چون کارهای خوب هم دراین زمینه ازسوی بخش اندکی از مردان نمایشنامهنویس شده است.
چرا مساله زنان اینقدر برای خودتون برجسته ست؟ آیا بهدلیل اینه که خودتون زنید؟
– مسلماً زن بودن خودم میتواند یکی از دلایل عمده باشد، اما درعینحال مواجه شدن من بعنوان یک زن با حکومتی که بنیادش بر ضدیت با زن و زنانگی بنا نهاده شده و فراتر از آن روبروشدن با جامعهای که تمایلات شدید ضد زن و ساختار پدرسالارانهاش را در همین حکومت متبلور میدید و در تقویت و تحکیم این ضدیت با این حکومت همراه بوده است.
–
شما فمنیستید؟
– بله.
آیا به تغییرات در قالب اصلاحات اعتقاد دارید؟ یعنی فکر میکنید در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی با اصلاحاتی که فعالین جنبش زنان در داخل کشور معیار مطالباتشون قرار دادند، زنان به حق انسانیشون دست پیدا میکنن؟
آرزوی من مثل میلیون ها ایرانی دیگر این است که پدیدهای بنام جمهوری اسلامی، زمانی برای همیشه از ایران محو شود، بدون اینکه یاد شقاوتهای بیاندازهاش از میان برود. یادآوری این شقاوتها حتی بعد از پایان عمر جمهوری اسلامی برای ما یک وظیفه است تا از تکرار آن جلوگیری کنیم. این از آرزو.
واقعیت این است که تا زمان محو جمهوری اسلامی از پهنهی ایران، زنان و نیروهای اجتماعی دیگر نمی توانند منتظر بمانند و از طرح خواستههایشان صرفنظر کنند و یا به شعاردادن اکتفا کنند. در نتیجه به فعالیتهای زنان در داخل کشور برای تغییر قوانین ضد زن به دیدهی احترام مینگرم و هرجا بتوانم از آنها حمایت میکنم.
زنان ایران به یک خودآگاهیِ نو رسیدهاند و در این مسیر توانستهاند بخشی از مردان و جامعه را نیز باخود همراه کنند. آنها نمیخواهند در نقش قربانی باقی بمانند. چون قربانی همیشه نیاز به یک قهرمان دارد که از راه برسد و او را از فلاکت نجات دهد. آنها فهمیدهاند که منجی خود آنها هستند و باید در یک مسیر دشوار و یک مبارزهی هر روزه برای تغییر، هم در نگاه جامعه و هم در قوانین ضد زن حاکم تلاش کنند. این مبارزه یک مبارزهی هر روزه است و زنان ایران با اعتماد به نفسی کمنظیر برخاستهاند و این ایستادگی قابل ستایش است.
من به تغییرات باور دارم و این تغییر و تحول و جابجایی عظیم فرهنگی و تاریخی را در اعماق جامعهی ایران میبینم و میستایم. من قانون اساسی جمهوری اسلامی را قبول ندارم و آن را پر از تناقض میبینم، اما معتقدم برای اینکه جامعهی ایران به این نقطه برسد، یک تحول فرهنگی لازم است که نشانههای بیشمار آن را داریم میبینیم. هیچ ظالمی بدون وجود مظلوم نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. پس باید صورت مسئله را تغییر داد. باید مظلوم از نقشِ گاه امن قربانی بیرون بیاید و سرنوشت خویش را دردست بگیرد. با تفکر “یا همه چیز یا هیچ” نمیتوان منطق و عمق تحولی که در جامعهی ایران در حال رخدادن است را دید و درک کرد.
برگردیم به نمایشهاتون، از شما در حال حاضر نمایشی روی صحنه است به نام “یک پرونده دو قتل”. این نمایش روایت قتلهای زنجیرهایه؟
– بله.
آیا ما یک نمایش مستند از قتل فروهرها رو روی صحنه میبینیم؟
“یک پرونده دو قتل” یک تئاتر مستند است و یک روایت از قتل فروها که بر اساس فاکتها، اسناد و ماتریالهای واقعا موجود تنظیم و نوشته شده است. در عین حال یک روایت در روایت هم هست.
چرا از بین این قربانیها، فروهرها رو انتخاب کردید؟ آیا به دلیل وجود پروانه فروهر؟ یعنی زنی که در میان این همه مرد نامش به عنوان تنها قربانی زن این قتلهای زنجیره ای وجود داره؟
– این پرسش قبلا هم از من شده است. با احترام به پرسش شما و دوستان دیگر باید بگویم که هر بار این سوال را میشنوم، مو بر اندامم راست میشود. اگر در مورد هر یک از قربانیان دیگر قتلهای زنجیرهای هم کار میکردم، باز عدهای از من میپرسیدند چرا در مورد این فرد کار کردهای و نه در مورد دیگری. قربانیان جنایتهای جمهوری اسلامی هیچیک بر دیگری برتری ندارد و یا در جایگاه فروتری قرار ندارد. من چنین نگاهی را انسانی نمیدانم، مگر اینکه هنگام طرح چنین پرسشی افکار سیاسی آنها مورد نظر باشد. من بعنوان یک تئاتری در وهلهینخست برایم مهم نیست که این افراد چگونه میاندیشیدهاند، مهم این است که حق حیات از آنها گرفته شده، آنهم بهصورتی فجیع. فکرمیکنم پرداختن کلی به موضوع کشتارها و قتلهایی که دراین سالها انجام شده به نوعی به تلاشی که حکومت برای سلب هویت از قربانیان جنایتهایش انجام داده است یاری میرساند. این آدمها هر یک هویتی داشتهاند، آرزوها و امیدهایی، نقاط ضعف و نقاط قوتی. منظور من هویت انسانی آنهاست و بعد هویت سیاسیشان. برای همین برایم مهم بود که به قتلهای زنجیرهای نهبعنوان یک موضوع کلی بلکه به نمونهی مشخص، بعنوان یکی از نمونههای بیشمار بپردازم. فروهرها زوجی هستند که تقریبا تمام عمر مفید خود را در فعالیت سیاسی گذراندهاند و همانطور که اشاره کردید، پروانه فروهر یکی از اندک زنانی در تاریخ معاصر ماست که از او بعنوان یک چهرهی برجستهی سیاسی میتوان نام برد. آنها جزو کسانی بودند که در گذار تاریخی ایران از استبداد به دمکراسی میتوانستند نقش مهمی بازی کنند و برای همین هم کشته شدند. درعینحال شخصیت پرستو فروهر بعنوان بازماندهای که سالهاست پیگیر پروندهی قتل پدر و مادرش است و درعینحال بعنوان یک فعال حقوق بشر و یک هنرمند برجسته از بعد از قتل پدر و مادرش تمام تلاش خود را معطوف به زنده نگهداشتن یاد آنها و دیگر قربانیان در عرصهی بینالمللی کرده است، مرا بسیار تحتتاثیر قرار داد. پرستو خوشبختانه با من در یک شهر زندگی میکند و من برای اینکار نیاز داشتم تا بطور مداوم با کسانی که اسناد و شواهد را در اختیار دارند در ارتباط باشم و این امکان دراین زمینه فراهم بود. درعینحال پرستو و آرش فروهر در یک شب هم پدر و هم مادرشان را در قتلی فجیع از دست دادند. همین شوک شاید کافی باشد تا کسی برای تمام عمر به گوشهای پناه ببرد و توانایی ادامهی زندگی را از دست بدهد. اما پرستو برای زندهنگاه داشتن یاد آنها از این شوک امکانی برای گسترش خلاقیت خود و برای همراهی با دیگران استفاده میکند، بدون اینکه حس انتقام بر او غلبه کند.
برخورد تماشاگران خارج از کشور با نمایشنامههایی از این دست مانند “یک پرونده، دو قتل” که در رابطه با رخدادهای داخل کشورشون هست چگونه است ؟ آیا به عنوان روایتی از راه دور برخورد میکنند یا مثل تماشگری که در محل وقوع حادثه به دیدن نمایش میره؟
– بستگی دارد شما چگونه نمایش را بهآنها عرضه کنید. درعینحال بسیاری از تماشاگران ما هر چند در خارج از ایران زندگی میکنند، اما دوستی، آشنایی و یا حتی عضوی از خانوادهشان را در این سی سال ازدست دادهاند و آنها که زیاد با چنین موضوعاتی ماًنوس نبودهاند و حتی نمیدانستند در ایران قتلهای زنجیرهای رخ داده نیز جزو تماشاگران ما بودهاند. میتوانم بگویم در اکثر موارد هر دو دسته شدیداً تحت تاثیر قرار گرفتهاند و بازتابهای کار در میان گروههای گوناگونی که به تماشای کار آمدهاند در مجموع بسیار مثبت بوده است.
این روزها ما شاهد این هستیم که اکثر کارگردانهای ایرانی، برای این که اقبال گیشه رو به دست بیارن مدام کارهای طنز به صحنه میبرن، در حالی که نمایش شما با اقبال عمومی زیادی مواجه شد، فکر میکنید دلیلش چی میتونه باشه که مردم از یک تئاتر درام اینقدر استقبال کردند؟
هیچ یکاز نمایشهای من کمدی نبوده است و من اصولا طنزی را که در کمدیهای ایرانی بکار میرود و البته مورد استقبال هم قرار میگیرد دوست ندارم و نمیتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. هرچندکه طنز هوشیارانهای را که تماشاگر را دستِ کم نگیرد و سهل الهضم نباشد را بسیار میپسندم. منتها خودم اصولا نمیتوانم و تمایلی به اینکه کمدی کار کنم ندارم. میدانم که مخاطب محدودتری هم خواهم داشت، اما بهتر است که هر کس کاری را که بلد است و دوست دارد انجام بدهد. هیچیک نفی دیگری نیست. اما خوشبختانه تئاتری که من و امثال من کارمیکنیم هم دوستدارانی دارد و هر بار موفق میشود بخشی از تماشاگرانی که این نوع کار را نمیشناسند و فقط همان نمایشهای کمدی به سبک ایرانی را دیدهاند را به سالن بکشد که اتفاقا بسیاری از آنها هم بعداز دیدن نمایشهای ما خوششان میآید و بسیاری از آنها به ما میگویند که این اولین باری بوده که تئاتر دیدهاند (منظور تئاتر بعنوان یک ساختار منسجم فکرشده در تمام جزییات و لحظات و هنر نمایش و تصویر و گفتار و تعمیق و تفکر است).
آینده تئاتر در تبعید را چطور میبینید؟
– آیندهی تئاتر تبعید بستگی به این دارد که خود دوران تبعید چقدر طول بکشد و ما با چه تحولاتی در آینده روبرو شویم. با مرگ تبعید، تئاتر تبعید نیز میمیرد و تئاتری نو بدنیا میآید. تئاتر تبعید باید بمیرد اما موضوعاتی که دغدغههای تئاتری تبعید است همواره موضوع تئاتر در جهان بوده، هست و خواهد بود. آرزوی بزرگ من این است که زمانی در کشور خودم تئاتر اجرا کنم. پس میتوانم بگویم تئاتر تبعید برای چنین روزی زنده است.