گفت و گوی ناصر رحمانینژاد با نیلوفر بیضايی
( آگوست 2012 )
در دیداری با خانم نیلوفر بیضایی در شمال کالیفرنیا، قرار گفت و گویی را با هم گذاشتیم. پس از بازگشت او به اروپا، این گفت و گو با رد و بدل شدن ایمیل انجام گرفت. گفتوگویی چنین مسلماً کمبودها و نارساییهای خود را دارد، زیرا زنده و رو در رو نیست تا دربارۀ مسایل به یک بده-بستان نظری بیانجامد. بسیاری نکتهها و سؤالها، هم در پرسش و هم در پاسخ، ناگفته میمانند و یا به تأخیر می افتند، و در نتیجه جریان سیّال یک گفتوگوی زنده را ندارد. اما، مهمتر از هرچیز انجام خود این گفت و گوست که بهرحال هر دو طرف این فرصت را خواهند داشت که نظرات خود را مطرح کنند؛ چه به صورت پرسش و چه به صورت پاسخ.
نیلوفر بیضایی یکی از جدیترین و پیگیرترین دست اندرکاران تئاتر خارج از کشور است. او، درعینحال، یکی از کسانی است که بخوبی میداند در تئاتر بدنبال چیست و سبک کارش کدام است.
مشغلهی ذهنی نیلوفر بیضایی در کارهایش عمدتاً موقعیت زن ایرانی در روزگار ماست: در ایران، در تبعید، در جدال و کلنجار با سنت، و در برابر یا در کنار جهان مدرن. به سخن دیگر، نیلوفر بیضایی، در واقع، با خلق هر یک از شخصیتهای زن در آثار خود، بدنبال کشف شخصیت حقیقی زن امروزی است، تلاشی است برای کامل کردن شخصیت زن مورد نظر، یا زنی که ضرورتهای جهان امروز میطلبد.
نیلوفر بیضایی همواره در حال تجربهکردن است، اگرچه میتوان برخی عناصر ثابت در اغلب کارهای او دید،هرکار تازه برای او تجربهای تازه است.
در گفتوگوی زیر او را بیشتر و بهتر خواهیم شناخت.
وضعیت تئاتر ایران در خارج از کشور را بطور کلی چگونه می بینید؟
تئاتر خارج از کشور مجموعهایست ناهمگون که علیرغم برپایی چند جشنوارهی تئاتر ایرانی در اروپا همچنان از پراکندگی، تولید نامنظم و شرایط غیرحرفهای رنج میبرد. علاوه بر اینها اختلافات سیاسی و رقابتهای ناسالم نیز که این وضعیت دشوار را دشوارتر کرده است.
آیا امروز، پس از سی و سه سال از آغاز مهاجرت و تبعید ایرانیان، و با توجه به عادیشدن وضعیت زندگی ایرانیان در خارج و اطمینانی که کموبیش نسبت به ماندن یا ماندگار شدن همیشگی ما در خارج از وطن وجود دارد، هنوز ما میتوانیم از تئاتر مهاجرت و تئاتر تبعید صحبت کنیم؟ یعنی آیا هنوز نمایشنامههایی با مضامینی دربارهی مهاجرت و تبعید، مانند ده – پانزده سال اول تبعید، بهروی صحنه میرود و دست اندرکاران ایرانی تئاتر، دغدغهی اینگونه مضامین را دارند؟ یا اینکه طولانیشدن مهاجرت و تبعید و عادیشدن این زندگی موضوع نمایشنامهها را هم عوض کرده؟
نه نکرده است. نمونهی واضحش خود من هستم که نزدیک به دو دهه است بطور مداوم تئاتر کارمیکنم و موضوعات و دغدغههایم وضعیت امروز ماست. مسئلهی تبعید و مهاجرت بعنوان عواقب شرایط نامساعد اجتماعی و سیاسی کشورِ مبداً مسائلی نیستند که شامل مرور زمان شوند. عواقب این زندگیها حتی نسلهای بعدی ما را نیز دربرمیگیرد و بهمین دلیل نمیتواند از دستور کار ما بعنوان اهل تئاتر حذف شود.
ویژگیهای تئاتر خارج از کشور در حال حاضر چیست؟
در تئاتر خارج از کشور کمتر خلاقیت هنری دیدهام. برخی از کسانی که از نسلهای پیشین هستند و هنوز فعالند همچنان بههمان شیوهی سالهای پیش کارمیکنند و نتوانستهاند تحولی در کار خودشان و در تئاتر خارج از کشور بوجود بیاورند. کسانی که جوانترند و از نسل من یا بعداز من هستند، نیز تلاشهایی پراکنده میکنند که اکثراً با بیاعتنایی و بیحوصلگی با آنها برخورد میشود و شرایط مساعدی برای رشد آنها وجود ندارد. برای همین به سوی بازار کار هنری در غرب جلب میشوند و ترجیح میدهند به زبان فارسی کارنکنند. تئاتر خارج از کشور هم در بحرانی که با آن درگیر است از بقیهی حوزههای زندگی در خارج از کشور جدا نیست. امیدوارم از ورای این بحران بتواند پوست بیندازد و خون تازه و خلاقیت و جراًت تجربههای جدید در آن جریان یابد و بتواند بر این فضای بیتفاوتی تاثیر بگذارد.
چگونه میتوان امیدوار بود که بقول شما از ورای این بحران بتواند پوست بیاندازد؟ این تجربههای جدید آیا شیوهی اجرای تئاتری است، یا مضامین نمایشنامهها، یا هر دوی آنهاست؟
مهمترین پیششرط، جدیگرفتن تئاتر است. منظورم را روشنتر بگویم. من در بسیاری از کارهایی که در خارج از کشور تولید میشوند نوعی بیحوصلگی و جدینگرفتن شعور تماشاگر میبینم که بشدت آزاردهنده است. هیچکس ما را مجبورنکرده است که تئاتر کار کنیم. اما وقتی تصمیم میگیریم علیرغم تمام این سختیها کار تئاتر کنیم، آنوقت باید با برنامهریزی دقیق کار کنیم، تمرین کنیم، در طول تمرین با گروه تجربه کنیم، تغییر دهیم، جزئیات را شکل دهیم تا یک کار منسجم و آماده به تماشاگر عرضهکنیم. بیاغراق بگویم بسیار از کارهایی که دیدهام اصلا برای اجرای صحنهای آماده نبودهاند. بهانهها هم این هستند که چون امکان جمع شدن نداشتهاند، هر کس در شهر خودش کارکرده و غیره. اینطوری نمیشود تئاتر کار کرد یا بهتر است کار نکرد. ماجرا از اینجا شروع میشود. بسیاری فکر میکنند تماشاگر این چیزها را نمیفهمد و فقط برای اینکه گفته شود کاری به صحنه بردهاند، کارهای نصفه و نیمه تحویل تماشاگر میدهند. مشکل دیگر این است که تئاتر ایرانی ذهن تماشاگر ایرانی را به دیدن تصویر عادت نداده است. یعنی انگار تئاتر فقط گفتن یک سری دیالوگ و لودگیست با چاشنی دیالوگهای “خنده دار” و چیدمانهای ناتورالیستی صحنهای ایرانی که معمولا با گذاشتن مبل و میز و صندلی و تخت خواب و … شکل میگیرد و مزه پرانی.
تئاتر فقط یک هنری سمعی نیست، بلکه هنری سمعی و بصریست که علاوه بر ایندو حس، بناست تمام حسهای دیگر ما را نیز بکاراندازد. با تکرار کلیشهها نمیتوانیم انتظار داشته باشیم تئاتر در خارج از کشور بتواند تاثیرگذار باشد. تئاتری که نه شهامتی در پرداخت متن و محتوا در آن دیده میشود، نه کوچکترین دقت زیباییشناسانه در پرداخت صحنه و حرکت و استفاده از اِلِمانهای دیگر در جهت متن، و نه حتی در همان شکل کلیشهای خودش آمادهی به صحنه بردهشدن است، چگونه تاثیری باید بگذارد جز دلسردکردن و پراکندن تماشاگرش.
نکتهی مهم دیگر بنظر من این است که یکی از اهمیتهای تئاتر همواره در تابوشکنی در موضوع و نگاه به انسان و روابط انسانی بودهاست. راستش من در بسیاری از این آدمهای اهل تئاتر هیچ نوع تولرانس و میل به تابوشکنی که نمیبینم هیچ، در بسیاری از موارد کسانی را میبینم که خودشان با بسیاری ار تابوها مسئله دارند یعنی گرفتار این تابوها هستند و یا حتی سنتی فکر میکنند. خب از چنین کسانی نمیتوان انتظار داشت که ارتباط صحنه با تماشاگر را از همان حد و حدود متعارف و خستهکننده و تکراری فراتر ببرند.
اگر فرض را بر این بگیریم که ما کم وبیش جامعۀ ایرانی خارج از کشور را میشناسیم و بنابراین ظرفیتهای آن را در پذیرش یا بیتفاوتی نسبت به مضامین، فرمها و تجربههای جدید و نو نیز میشناسیم، شما این ظرفیتها را چگونه ارزیابی میکنید؟
من هرگز این ادعا را که تماشاگر ایرانی فقط کمدی میپسندد و میفهمد را نپذیرفتهام و در عمل هم دیدهام که تماشاگر ایرانی آمادگی روبرو شدن با اشکال تازه، چه در فرم و چه در محتوا، را دارد. اگر فکر میکنیم در تئاتر حرفی برای گفتن داریم ومیخواهیم از طریق تئاتر با تماشاگر ارتباط ایجاد کنیم و بین تماشاگران دیالوگ بوجود بیاوریم، باید برای یافتن راههای جدید برای زدن این حرفها تلاش کنیم. آنچه من کم میبینم، همین تلاش جدی و پیگیر است. احساس میکنم بیشتر کارهایی که عرضه میشود برای خالی نبودن عریضه است و برای اینکه دیگران بگویند فلانی هم دارد کاری میکند. اما چگونگی و کیفیت و جدیت در کار متاسفانه اکثراً درنظرگرفته نمیشود و این سطحینگریها به کار تئاتر متاسفانه به تئاتر خارج از کشور بیشتر لطمهزده است.