گفتگوی توانا با نیلوفر بیضایی
( خرداد 1390)
نيلوفر بيضايی متولد ٢٥ ديماه ١٣٤٥ (١٥ ژانويه ١٩٦٧) در تهران است. وی دوران دبستان و دبيرستان را در تهران گذراند و در سال ١٣٦٤ (١٩٨٥) ناچار به ترك ايران شد. او در دانشگاه گوتهی فرانكفورت به تحصيل در رشتههای ادبيات آلمانی، تئاتر- سينما و تلويزيون و تعليم و تربيت پرداخت و در سال ١٣٧٣ (١٩٩٤) در همين رشتهها فوق ليسانس (كارشناسي ارشد) گرفت. او در همانسال گروه تئاتر“دريچه“ را در شهر فرانكفورت بنا نهاد و بعنوان نمايشنامهنويس، كارگردان تئاتر، طراح صحنه و لباس و طراح نور به فعاليت پرداخت. حاصل فعاليت هنری او در این سالیان شانزده نمایش با حدود دویست اجرا در آلمان و كشورهای دیگر اروپایی بوده است.
یكی دیگر از زمینههای كاری نیلوفر بیضایی نوشتن و مقالات و مطالب پژوهشی در مورد تئاتر و سینما و همچنین ترجمهی مطالب تئاتری بوده كه در این زمینه بیش از بیست مطلب در نشریات تخصصی تئاتر و همچنین سایتهای اینترنتی درج شده است.
او علاوه بر كار و فعالیت در زمینهی تئاتر تعداد قابل توجهی مطلب و كار پژوهشی در زمینهی مسایل اجتماعی و سیاسی و مسئلهی زن نوشته كه در نشریات گوناگون خارج از كشور منتشر شده است.
موضوع آثار نمایشی نیلوفر بیضایی حول محور “هویت جویی“، “تبعید“، “جبر و اختیار“ ، “زن بودن در جامعهی سنت زده“ “رهاشدگی میان دو فرهنگ“ و “انسانهای به حاشیه رانده شده“ … بوده است. او در زمینهی كار با فرم در تئاتر و آزمون تجربی در این زمینه برای انطباق با محتوا و با هدفِ محور قرار دادنِ تئاتر بعنوان هنر نمایشی و تصویری و نه صرفاً بیانی، تلاشهای گوناگونی انجام داده است.
نیلوفر بیضایی در سال ٢٠٠٥ جایزهی آكادمی جهانی هنر، ادبیات و مطبوعات را برای فعالیتهای بیوقفه در زمینهی نمایشنامه نویشی و كارگردانی تئاتر در شهر بوداپست از سوی بنیانگزاران ایرانی این آكادمی ( كاتگوری هنرهای دراماتیك) دریافت كرد.
متن پیاده شده گفتگوی توانا- آیدین جهانبخش- با خانم نیلوفر بیضایی- خرداد 1390
به چه انگیزهای رو به فعالیتهای هنری و اجتماعی آوردید؟
علاقه به هنر در کودکی در من شکل گرفت. به هر حال من در یک خانواده هنری به دنیا آمدم و رشد کردم در نتیجه امکان ارتباط داشتن با فضای هنری را از کودکی داشتم و از همان موقع این دنیا برای من بسیار جذاب بود. تا این که خودم در سن نوجوانی به کلاس باله رفتم. ما در جاهای مختلف برنامه اجرا میکردیم. علاقه من به رقص یا هنرهای نمایشی از پیش از آن با دیدن تئاتر شکل گرفته بود ولی از زمانی که خودم کار باله و رقص کردم، خیلی عمیقتر شد. ولی هنوز برایم مشخص نبود که در آینده چه میخواهم بکنم. در کودکی آرزویم این بود که بالرین بشوم ولی بعداً در سنی که میخواستم شروع کنم به تحصیل، برایم خیلی مشخص بود که میخواهم تئاتر کار کنم.
یک فعال هنری تاثیرگذار چه ویژگیهایی دارد؟
گمان نمی کنم که یک فعال هنری با هدف ایجاد تغییر در جامعه کار کند. چون این یک هدف خیلی بزرگی است که شاید بیشتر در کار سیاسی بتوان آن را دنبال کرد.در کار هنری آوردن، فکرکردن به اهدافی اینچنین دور از دسترس کار را سخت و حتی گاه ایدئولوژیک می کند. من فکر میکنم مهمترین چیز در کار هنری نیاز به درمیان گذاشتن پرسشها، تردیدها، ناهنجاریها، هنجارهای “نورم شده” و مهمتر از آن فضاهای خاکستری زندگی بشری باشد. برای اکثر هنرمندان پرداختن به مسائلی که آنها را به درد میآورد، آنها را تکان میدهد و حتی بطور غریزی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد و خلاصه درگیرشان می کند، الویت دارد. یا لااقل میتوانم بگویم در مورد من اینچنین است. این مسائل هست که در کار هنری بازتاب پیدا میکند. من از پیش فکر نکردم که برای مثال زنانگی را در کارهایم انعکاس دهم یا حتما مسائل اجتماعی را در کارهایم انعکاس دهم. این، پیش آمد، با این که من خودم را سپردم به دست آن نیرویی که در کار هنری من را به این سو کشاند. مسلم است که این نیرو به خودی خود و قائم به ذات به وجود نمیآید بلکه فضایی که من در آن به وجود آمدم، رشد کردم، فضای اجتماعی، محیط اطراف، تبعیضاتی که دیدم، صد درصد تمام اینها در شکلگیری این حس و نیاز به بازتابدادنش یا درمیانگذاشتن با مخاطب تاًثیر میگذارد. بازگردم به پرسش شما. یک هنرمند خوب میتواند بر جامعه تاثیر بگذارد. اما این تاثیرگذاری کار یک روزه و یک ماهه نیست. این یک روند است. وقتی کارِ هنری با زمانهای که هنرمند در آن زندگی می کند در پیوند باشد و از حد یک عکسالعمل به وقایع فراتر برود و بتواند به اعماق و ژرفناها برود، یک کار تاثیرگذار خواهد بود. بدترین آفت هنر این است که از آن بعنوان ابزاری برای تحمیل افکار و عقاید شخصی و گروهی و یا حکومتی استفاده شود. این آفت با ذات پرسشگر هنر در تناقض قرار میگیرد و به اثر هنری لطمهی جدی میزند.
موج تبعید خودخواستهای که پس از انتخابات اخیر در ایران رخ داد را چگونه میبینید؟
تبعید به خودیِ خود یک تجربه بسیار تلخ است. من الان این بچههای جوانی را که میبینم دراین یکی دو سال اخیر از ایران خارج شدند، تمام آن حسها و حالاتی را که دورادور از آنها میبینم یا میشنوم، میخوانم و غیره، من را به یاد سالهای اول تبعید خودم میاندازد. من ۱۸ سالم بود که به تبعید آمدم. نمیدانم خودخواسته یا ناخواسته چون همه اینها یک جبر پشت سرش است. اگر این جبر و اجبار ترک وطن نباشد، اسمش تبعید نمیشود و این بچههایی که دراین یکی دو سال اخیر آمدند به هر حال به دلیل این ایران را ترک کردهاند که جانشان در خطر بوده ، در دوره من هم همین طور بود. من به خوبی میتوانم این حسها و تجربههای سالهای اول که بسیار دشوار است را درک کنم، برای این که خودم سالها با آن درگیر بودم. زندگی در تبعید مراحل مختلف دارد، هرکدام از این مراحل را پشتسرگذاشتن، انرژی زیادی از آدم میبرد و صد درصد برای هر آدمی این تجربه به خودی خود مثبت نیست، ولی میشود در درازمدت از آن به طور مثبت استفاده کرد. تجربهی جدا شدن از موطن، جایی که به آن وابستگی عاطفی داری، این امکان را به تو میدهد که فراتر از آن وابستگی عاطفی، با یک فاصله نگاه کنی به خودت و به محیطی که از آن میآیی. این چیزیست که در سالهای بعدی پیش میآید و این که تلاش کنی که با جامعهای که در آن زندگی میکنی ارتباط برقرار کنی و در عین حال منعکسکننده خودت، نسل خودت باشی، بازتابدهندهی آلام و خواستهای آنها باشی. در نتیجه زندگی در تبعید پیچیدگیهای مختلفی دارد. دوران بحرانی زیادی دارد برای شخص، درعینحال میشود از این تجربه استفاده کرد. صد درصد بیرون رفتن تمام کسانی که میتوانستند در آن مملکت تاثیر بگذارند و نبودن آنها در آن سرزمین بسیار منفی است. هیچ کدام از ما نخواستیم که خارج از ایران زندگی کنیم، همه ما مجبور به ترک وطن شدیم. برای من که در کار تئاتر هستم، امکان ارتباط مستقیم با مخاطب اصلیم قطع شده است. البته این رابطه را بهطور غیرمستقیم میتوانیم با مخاطبمان، با مردمی که به آنها دلبسته هستیم، ایجاد کنیم. تمامی این تجربهها اگر بخواهیم به آن مثبت فکر کنیم، میتواند در شکل گیری یک فرهنگ جدید چند پاره، چند گانه و درعینحال قابل تلفیق برای آینده تاثیر بگذارد.
فکر میکنید چه تفاوتی هست بین فضای هنری ایران و خارج از ایران؟
من تجربه عملی تتٔاتر را در خارج از کشور شروع کردم و وقتی از ایران بیرون آمدم، تازه دیپلم گرفته بودم. برای بسیاری از کسانی که از جوامع آزاد میآیند، دیدن اینکه در جامعهای مثل ایران، هنرمندان چگونه میتوانند حد اقل بخشی از حرفهایشان را از طریق ایماء و اشاره، استفاده از سمبلهای مختلف و غیره بزنند و از این طریق با مخاطبشان ارتباط ایجاد کنند خیلی جالب است. جالبتر اینکه این سمبلها میتوانند اگر کار خوب انجام شده باشد، با مخاطب ارتباط ایجاد کند، بدون اینکه لزومی داشته باشد که کلمهای گفته شود، همه میدانند که منظور چیست. این شکلی از ارتباط است که در جامعهای مثل ایران که سانسور زیاد است در همهی زمینهها، نه فقط سیاسی، بلکه اجتماعی از آن استفاده میشود. در نتیجه برای کسی که از بیرون میآید شاید خیلی جالب باشد. در اروپا آثار ایرانی را از این طریق میخواهند پیدا کنند ولی اینکه برای خودِ کارِ هنری این مثبت است ،در درازمدت، من در این مورد شک دارم. من در این جا زندگی میکنم و میشود مستقیم حرف زد و شاید برخی از کارهایم خیلی مستقیم است و بعضیها جا میخورند. شاید تعادلی میان این دو بتواند زمانی به وجود آید. اگر شما مجبور باشید که فقط از یک زبان خاص استفاده کنید، این خودش محدود کردن آفرینش هنری است و کسانی که از بیرون برایشان این شیوه غیرمستقیم جالب است، شاید اگر خودشان بخواهند در ایران کار کنند، با مشکلات و موانع بسیاری از جمله خودسانسوری روبهرو میشوند.
نظرتان در مورد تبعید در دوران مختلف چیست؟
ما بخشی از این تجربه را در دوران انقلاب مشروطه داریم، شما میدانید که بسیاری از پیشتازان فکری انقلاب مشروطه در خارج از ایران زندگی میکردند و دقیقاً بخاطر همین نمیتوانستند در ایران باشند، آثارشان به سختی به ایران میرسید و این کشمکشهایی که میان خارج و داخل وجود دارد، این که میگویند شما آن جا نیستید و نمیدانید و این طرف میگویند که فکرکردن و اندیشیدن فضای جغرافیاییِ خاصی نمیخواهد… تمامی اینها در دوران انقلاب مشروطه هم بوده. اگر رجوع کنید به این دوره، این را خواهید دید. ما درهر دورهای با مهاجرت گروههای ناراضی مواجه بودهایم. اما موج گستردهی خروج از ایران در ۳۲ سال اخیر (۵ میلیون ایرانی از ایران خارج شدهاند) با حداقل دوره معاصر تاریخ ما قابل مقایسه نیست. برای اینکه فقط ناراضیان سیاسی نیستند که خارج میشوند. چون شکل سرکوب به گونهای است که فقط در عرصه سیاسی محدود نمیشود، کمااینکه حتی در یک مهمانی خانوادگی هم افراد را دستگیر میکنند و شلاق میزنند. بستر مهاجرت اجباری در این دوره بسیار گستردهاست که ما بهاین شکل شاید در تاریخ معاصرمان نداشتیم و بخاطرهمین هم در بسیاری از مواقع نمیدانیم چطور باید با آن برخورد کنیم. ما به کسانی نیاز داریم که به ثبت ایندوره بپردازند و شروع کنند به موشکافی این پدیده و از زوایای مختلف بهآن نگاه کردن. این تلاشیست که من در کار هنریام میکنم. ولی آنچه که شما میگویید یعنی سوال اصلی شما این هست که چه شرایطی باعث میشود که آدمها ناراضی باشند و سرزمینشان را ترک کنند و این درهر دورهای به نوعی تکرار میشود. متأسفانه در دورهی مشروطه، دورهی شاه، در همین دورهای که هستیم، در دورههای مشخصی، یک گروهی داشتیم به خصوص از زمان شکلگیری طبقه متوسط در ایران یا طبقهای که شروع کرد به فکرکردن و اندیشیدن در مورد موقعیت خودش و تلاش کرد برای تغییر برای پیشرفت و جذب شد به سوی ایدههای مختلفی که همهی آنها هم از ایران نیامده بود. مثلاً فکر آزادی برای اولینبار در دوران انقلاب مشروطه مطرح میشود، کسانی هستند که این فکر را دنبال میکنند، در آن دوران بیش از ۹۰% مردم ایران بیسواد بودند یعنی یک درصد محدودی از جامعه شروع میکند به فکر کردن و اندیشیدن و این گروه را راحت میشود کنار زد هرچند که تاثیر حرفهایشان تا به امروز باقیاست. در دورههای مختلف هم درایران همینطور بوده، زمان جمهوری اسلامی هم بهنوعی بههمین شکل است با این تفاوت بزرگ که در این دوره طیف غیرخودیها بسیار وسیع است. تعداد کسانی که پسزده میشوند و بهحاشیه رانده میشوند بسیار زیاد است. حق و امکان زندگی در امنیت در ایران از اینها سلب شدهاست. و خُب مسلم است که نارضایتیهای این آدمها انعکاس پیدا میکند در زندگیشان، نوع فکر و بیانشان . اولین سد، چارچوبهایی است که در برابر این آدمها قرار دارد و این آدمها را میخواهد از حیات سیاسی و اجتماعی حذف کند. بخش دیگر طیف عظیمیهست، همانطور که شما میگویید مردم و فرهنگی که در طول زمان به دلیل استمرار استبداد در آن جامعه، میخواهد از این فضاها دور باشد و بتواند حیات خودش را بههر شکلی که شده ادامه دهد و امنیتِ نداشته خودش را میخواهد به شکلی حفظ کند. در دو سال اخیر میبینید که فضای اعتراضی و طیفهای معترضین بسیار گستردهتر از پیش شدهاند. طیف وسیعی از آدمها از ایران خارج شدهاند که شاید در شرایط متعارف اصلا سیاسی نمیبودند و میخواستند زندگی عادی داشته باشند، ولی شرایط بهگونهای است که حتی اینها نیز دیگر صدایشان درآمده است. تجربهی خیلی تلخی است که ما باید مرتب تکرار کنیم. امیدوارم زمانی این تجربهی تلخ پایان پیدا کند و این تنها زمانی میتواند پایان پیدا کند که ما در جامعه به تحمل، آشتی ملی و پذیرش تکثر برسیم. من فکر میکنم در این مسیر هستیم و به خصوص این اتفاقاتی که دراین سالهای اخیر در ایران افتاده، من را بسیار امیدوار میکند به اینکه به اینسو پیش میرویم،چون جامعهای که آگاه باشد، جامعهای که واقعاً خواهان تغییر باشد و دلش برای آزادی بطپد، مسلماً ساختاری که نه تنها این آزادی را محدود میکند، بلکه به نفی و انکار آن دست بزند را تحمل نخواهد کرد.
شما الان وضعیت جامعه هنری خارج از ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
جامعه هنری ایران در خارج از کشور در سالهای اخیر به خصوص حداقل دههاخیر، خیلی مثبت رشد کرده درعینحال این مشکل را دارد که بسیار پراکنده عمل میکند. برای همین میبینید که در جامعهی هنری خارج از کشور، بهیکباره صدائی از جایی شنیده میشود. آدمهایی شروع میکنند به درخشیدن ولی این مجموعه هنری ایرانیان خارج از کشور هنوز نتوانسته خودش را به عنوان یک مجموعه پیدا کند. دوربودن از موطن شما را به پرسش وامیدارد، نسبت به هویت خودت، چیستی خودت، کیستی خودت و چرایی خودت و هر هنرمندی در شاخه هنری که کار میکند و به شکلی در کاری که انجام میدهد در جستجوی پاسخ این سؤالات است. منتها این جستجوها بسیار پراکنده انجام میشود. از طرف دیگر در حرفهای مثل تئاتر زبان مساله بسیار مهم و مرکزی است. تئاتر با نقاشی یا هنرهای تجسمی قابل مقایسه نیستند چون آنها با زبان سروکار ندارند، ولی در مورد حداقل تئاتر میتوانم بگویم که بخشی از هنرمندان که بکل در فضای جامعه خودشان رفتند، در جامعه میزبان حل شدند، بخشی که تلاش میکنند مساله ایران و تجارب خودشان را وارد کارهایشان کنند، بخشی را نیز داریم که اصرار دارند به زبان خودشان کار کنند. تمام اینها نوعی از تلاشهای مختلف است برایادامه. درعینحال خیلیها را هم میبینیم که در طول این سالیان کار نمیکنند یعنی کنار کشیدند، منزوی شدند، سنها بالا رفته، ادامه دادنِ کار در شرایط سخت برای همه قابل تحمل نیست. متأسفانه بخشی از جامعه هنری ما در طول سالیان سال بهاجبار خانهنشین شده و بخش دیگری هنوز فعال است.
خود شما چقدر از تئاتر آالمان تاثیر پذیرفتید؟
من تحصیل تئاتر را این جا کردم، در آلمان. صد درصد تحصیل در اینجا و آشنایی با فضای هنری آلمان تاثیر خودش را میگذارد حالا نه صرفاً آلمان بلکه به طور کل اروپا. در همینجا هم وقتی تئوریهای جدیدی ارائه میشود در تتٔاتر مدرن یا حتی پسا دراماتیک، تئوریسینها نگاهشان بسیار به سوی تتٔاتر شرق بوده برای اینکه هنرهای نمایشیِ شرق قدمت بیشتر و ریشه بسیار قوی دارد در هنرهای نمایشی که در غرب هم از آن استفاده میشود. حالا من که ایرانی هستم، هرچند هم که در اینجا تحصیل کردم و از نظر فرم کار تاثیراتم را در این جا پذیرفتم چگونه میتوانم بیتفاوت باشم نسبت بهاین فرمهایاجرائی. در نتیجه صد درصد یک تلفیقی از همهی اینها هست که در کار خود من بازتاب دارد و میتواند مثبت باشد. از نظر نکته منفی، هم نمیدانم آیا منفی میتواند باشد یا نه، موضوعی که من میخواهم کار کنم، محتوای کار من، گمگشتگی خودِ منِ ایرانی است در این دورهای که زندگی میکنم و این لااقل در اروپا و آلمان یک مخاطب محدودتری دارد چون موضوع خیلیها شاید دیگر نباشد در نتیجه تلاش برای زنده نگاه داشتن و ادامه دادن موضوعی که برایت مهم است و فکر میکنی که از طریق آن با مخاطب ارتباط ایجاد میکنی و از طرف دیگر پیدا کردن مخاطب، اینها همیشه چالشهاییاست که ما همیشه در هنر تبعیدی خارج از کشور داریم و خواهیم داشت.
شما به عنوان یک هنرمند چه اهدافی را دراین مدت دنبال کردید؟
هدف من این بوده که درهمین تبعیدی که زندگی میکنم، کار هنری بکنم و بتوانم با مخاطب خودم که در وهلهی اول ایرانیِ خارج از ایران است، ارتباطی فراتر از ارتباط یک نمایش سرگرمکننده برای چند لحظه داشته باشم. سعی کردم که در کارهایم بتوانم ارتباط عمیقتری ایجاد کنم، بتوانم فکر ایجاد کنم، پرسش ایجاد کنم و بتوانم چالش ایجاد کنم برای تماشاگر و فکر میکنم که همهی اینها مهم است. چون بخشی از فرهنگ ایران چه بخواهیم چه نخواهیم الان در تبعید دارد درست میشود و آن چیزی که ساخته میشود برای نسلهای بعد باقی میماند، فقط ظواهر زندگی ایرانی نباید باشد، بلکه باید بسیار عمیقتر از آن، فرهنگ و هنر ایرانی باشد. هنری که به خودش و فضای اطرافش فکرکرده و میخواهد که این فکر را با تماشاگرش مبادله کند، وارد یک رابطه حسی و درعینحال تعقلی شود با تماشاگرش. فکر میکنم که بزرگترین هدف من این بوده که بتوانم به ساخته شدن این تماشاگر کمک کنم. ساخته شدن را برای این بکار میبرم که ما که در ایران کار نمیکنیم. در ایران تماشگر تئاتر بههرحال وجود دارد و آنجا مملکت ما است و ممکن است تماشاگر تتٔاتر به نسبت جمعیت کم باشد ولی در نوع خودش یک تماشگر ثابت است. در طول این سالیان این تماشاگر ثابت باید اینجا در خارج از کشور ساخته میشد. به هر حال آدمهای مختلف از قشرهای مختلف و با علائق مختلف از ایران خارج شدند و ساخته شدن تماشاگری که پیگیراین شکل از کار تئاتر باشد، برای خود من یکیاز چالشهای اساسی بوده. اینکه تن ندهم به کارهایی که دوست ندارم، فقط برای اینکه امکان ارتباط با مخاطب گستردهتری داشته باشم. من فکر میکنم که سعی کردم مخاطبم را خیلی جدی بگیرم و افکار خیلی جدی را با آن در میان بگذارم و فکر نکنم که برایش مهم نیست یا نمیفهمد! این هدف اصلی من بوده در تئاتر و درعینحال درگیر شدن با تمام موضوعاتی که خودم، نه فقط خود شخصیام، بلکه خودِ تاریخیام در جایی که ایستادهام با آن درگیر هستم. آنچه که در آینده خواهد آمد را نمیدانم. من الان نزدیک ۱۶ سال است که با همهی این سختیها دارم کار میکنم و نزدیک ۱۵ تتٔاتر توانستهام روی صحنه ببرم. نمیدانم چند سال دیگر با توجه بهاین سختیهایی که زندگی و کار در این جا دارد، میتوانم ادامه دهم، ولی حداقل تا زمانی که بتوانم ادامه دهم، تلاش میکنم که در کار خودم مرتب بازنگری داشته باشم، نگاه انتقادی داشته باشم به کارم و تلاش کنم که از زوایای مختلف این ارتباط را هرچه گستردهتر ایجاد کنم با مخاطبی که برایم مهم است که با آن ارتباط داشته باشم.
وضعیت اقتصاد هنر ایرانیان خارج از کشور چگونهاست؟
خیلی سخت است. من حالا به سختی توانستهام این امکان را فراهم کنم و در اثر تداوم کارم، یعنی یکیاز مسائلی که خیلی مهم است، من در کارهای اولی که آغاز کردم در سال ۱۹۹۴، هیچ حمایت مالی از جایی نداشتم، با شرایط بسیار سختی کار کردم و در شهرهای مختلف اجرا میگذاشتیم و در این اجراها هم حتی پول سفرمان درنمیآمد یعنی من مجبور میشدم که از خودم خرج کنم چون دوست نداشتم که بازیگرهایم دچار مضیقه مالی شوند بخاطر این که تتٔاتر بازی میکنند، علاوه بر وقتی بسیار زیادی که میگذارند. ولی بعد از کار دوم یا سوم این امکان ایجاد شد که من بودجه فرهنگی بگیرم برای کاری که انجام میدهم چون در اروپا حداقل آلمان اینگونه هست که اگر شما به طور مداوم تولید هنری داشته باشید، مخاطب داشته باشید، کارتان نقد شود، هم از طرف مطبوعات هم مخاطب پذیرفته شود، جدی گرفته شود، این امکان را دارد که بودجههای فرهنگی بگیرید. خوشبختانه به دلیل اینکه کارم این تداوم را داشته، حداقل جزو گروههای آزادِ تئاتر حساب میشویم کهاین اطمینان را دارم که برای هر کاری که میخواهم شروع کنم یک بودجهای دارم، ولی این بودجه، بودجه محدودی هست. بودجهای هست که میتواند مخارج کار را تامین کند و تا حدودی بتوانم به بازیگران دستمزد محدودی بدهم، و بتوانم شکلی از کار را حفظ کنم که آدمها متعهد باشند به کار و فقط برای سرگرمی به تئاتر نیایند بلکه برایشان جدی باشد، قراردادی باشد و وضعیت مشخص جدی باشد در کار. من در تمام این سالها توانستهام این امکان اولیه را به سختی فراهم کنم که بهیچوجه کار آسانی نبوده. برای اینکه بسیاری از کارهایم به زبان فارسی بوده ولی همینکه این مخاطب را داشته و بازتاب مطبوعاتی را داشته، خیلی مهم بوده و درعینحال کارهایی به زبان آلمانی انجام دادهام و در جامعه مطبوعاتی آلمانی نقدهای خوبی گرفته. اینها چیزهای مثبتی بوده که باعث شده که گروه ما میتواند حمایت مالی شود. در سفرهایی که میرویم و اجراهایی که میکنیم ناچاریم برای حفظ تداوم کارمان قرارهای ثابتی بگذاریم با برگزارکنندگان تا بتوانیم کار را تامین کنیم و تداوم دهیم. من که کار هنری میکنم باید در بخش اقتصادی و مالی هم نیرو بگذارم و همهی اینها را با نیروی انسانی محدود انجام دهم. اصولا امروزه کسانی که میخواهند کارگردان تئاتر شوند، باید دورههای برنامه ریزی اقتصادی ببینند و من در طول این سالها بهاجبار این دورهها را دیدهام برای اینکه بتوانم کار تتٔاتر را ادامه دهم.
چرا در بین این ۵ میلیون ایرانی خارج از کشور اقتصاد هنر نمیتواند شکل بگیرد؟
من یادم است خیلی سال پیش کسانی که از افراد قدیمی در تئاتر هم بودند و میخواستند این جا کارِ تتٔاتر کنند، سعی کردند از جامعه ایرانی کمک بگیرند برای اینکه بتوانند تئاتر کار کنند، من هیچ وقت این تلاش را نکردم برای اینکه میدانم فایدهای ندارد و آنها هم اکثراً به بنبست خوردند. برای اینکه در جامعه ایرانی هنوز این فرهنگ شکل نگرفته که کمک کردن به تداوم یا تولید هنری در حقیقت کمک به ماندن میراث فرهنگیاست از دورهایی که در آن زندگی میکنیم و برای آیندگان. در درازمدت کسی که درآمد خوبی دارد وقتی بخشی از آن را در راه فرهنگ صرف کند، در حقیقت خودش در این تولید فرهنگی نقش بازی کرده است. فکر میکنم اهمیت این مساله در بسیاری از موارد به خصوص برای کسانی که این امکان مالی را دارند، که این حمایتها را بکنند، هنوز شناخته شده نیست. شما نگاه کنید در کار عظیمی مثل ایرانیکا که آقای یارشاطر سالهاست دارد انجام میدهد و باید دنبال همین حمایتها باشد. منافع کار فرهنگی و هنری تنها برای سازندگان آن نیست، برای همهی ایرانیان است. خوب متأسفانه پیدا کردن این نوع حمایتها سخت است و من از همان اول به دنبال این حمایتها نبودهام برای اینکه میبینیم هنوز در جامعهی ایرانی این فرهنگ جا نیفتاده است. نه اینکه وجود ندارد، وجود دارد ولی جا نیفتاده است که برای اینکه شما بخواهید تتٔاتر ببینید، کار هنری ایرانیان را در خارج از کشور ببینید، باید یک سهمی داشته باشید. این فرهنگ وجود ندارد و هنرمندانی که در تبعید کار میکنند، شرایط کارشان سخت است و خودشان باید به دنبال تامین هزینههای گروهایشان بروند یا سعی کنند از طریق مراکز فرهنگی کشورهایی که در آن زندگی میکنند بتوانند امکانی برای کارکردن فراهم کنند.
با توجه به اینکه شما در زمینهی زنان هم دارید کار میکنید، وضعیت فعلی جنبش زنان را چگونه میبینید؟
اولین احساسی که دارم احساس غرور است از وجود چنین زنانی که اینگونه در ایران در این فضای تنگ و سختترین شرایط و با کمترین تعداد توانستند حرکتهای عظیمی را انجام دهند و اینگونه تاثیرگذار باشند. من فکر میکنم که تاثیر حرکتهای زنان به خصوص در دهه اخیر بر کل جنبش اجتماعی در ایران قابل انکار نیست. در حقیقت گام برداشتن در تغییر نگاه به زن، باز کردن فضایی برای بحث و تعمق در این زمینه، در مقاومت در مقابل ساختاری که بر تبعیض به خصوص تبعیض زن و مرد استوار است، اینها کارهای بسیار دشواری است و من فکرمیکنم که بخصوص در دههی اخیر بازتاب این فعالیتها بسیار گسترده بوده. در وهلهی اول احساس غرور میکنم که چنین زنانی وجود دارند در داخل ایران و آنهایی هم که خارج شدند میبینیم که چگونه با تمام محدودیتهایی که دارند، تلاش میکنند تا بازتاب آن صدا باشند و کار را به شکل دیگری در سطح بینالمللی انجام دهند و در بسیاری از زمینهها موفق هستند. من فکرمیکنم هر موفقیتی برای جنبش زنان، یک موفقیت برای کل جنبش آزادیخواهانه ایران محسوب میشود و باید آن را امری مبارک دانست و از آن حمایت کرد و تا جایی که بتوانم خودم هم همین کار را خواهم کرد و امیدوارم که بقیه هم این فکر را داشته باشند یا بهاین نتیجه رسیده باشند برای اینکه تجربه ۳۲ سال زندگی در حکومتی که بر تبعیض استوار است باید این را حداقل به ما نشان داده باشد که سعی کنیم نگاهمان را به انسان عوض کنیم و مشارکت کنیم در حرکتهایی که دستاوردهایشان در نهایت به نفع همه هست.
آیا کار جدیدی در دست دارید؟
بله، کار جدیدی دارم که تمرینهایش از ۱ هفته دیگر آغاز میشود و از اکتبر روی صحنه میرود. نام این نمایش “چهره به چهره در آستانه فصلی سرد” است و همانطور که از نامش پیداست در مورد دو زن مهم در تاریخ معاصر ایران است: طاهره قرةالعین و فروغ فرخزاد.