مصاحبهی اختصاصی سايت گزارشگران با نيلوفر بيضايی
( چاپ شده در سايت گزارشگران 2007)
از جمله اخبار روزانهای كه در نشريات و رسانهها ديده ميشود مربوط به دستگيریها و ادامه بازداشت فعالين جنبش زنان است. در حال حاضر چه تعداد از اين فعالين در زندانها بسر ميبرند؟
پاسخ: در اين مورد شايد بهتر باشد از فعالين داخل كشور سوال شود كه اطلاعات دقيقتری دارند. تا جايی كه من از طريق رسانههای اينترنتی و سايتهای زنان خبردارم، زنان بسياری در يك سال گذشته دستگير و سپس با قرار وثيقه آزاد شدهاند، اما بطور مكرر به دادگاه احضار میشوند و برای تعدادی از آنها حكم صادر شده كه آخرين موارد آن نوشين احمدی خراسانی و پروين اردلان هستند كه هر يك به سه سال حبس تعليقی محكوم شدهاند و شش ماه از اين حبس لازمالاجرا و از نوع حبس تعزيری است. همچنين خانمها ناهيد كشاورز و محبوبه حسينزاده همچنان در اوين در حبس بهسرمیبرند. در مورد فعالين زنان در شهرستانها نيز هيچ خبری به من نرسيدهاست.
چه راههايی را برای حمايت از اين جنبش و تلاش برای آزادی فعالين زندانی موثر ميدانيد؟
پاسخ: در حال حاضر يكی از مهمترين راهها انعكاس اخبار مربوط به فشار بر زنان در سطح بينالمللی است كه اعتراض و فشار ارگانهای حقوق بشری، مدافعين حقوق زنان را در سطح وسيعی بدنبال دارد. يكیديگر از راهها حمايت فعالين سياسی و اجتماعی در داخل و خارج از اين زنان است. بهرحال بهيچوجه نبايد اين موضوع را مسكوت گذاشت. بايد بطور مكرر از طرق مختلف فشار بر حكومت اسلامی را افزايش داد و هزينهی ادامهی چنين رفتارهايی را برای حكومت بالا برد. درعينحال از آنجا كه بدليل سانسور شديد در داخل اين خبرها انعكاس عمومی نمیيابد و اكثر مردم از اين دستگيريها بیخبرند، میبايست بدنبال امكاناتی بود كه بتوان مردم را بيشتر با واقعياتی كهاز آنها پنهان میشود آشنا كرد.
كمپينهای تاكنونی كه با تومارهای حمايتی صدها نفر همراه شدهاست، تا چه حد در حمايت از قربانيان سركوب و آزادی آنان از زندانها مفيد ميدانيد؟
پاسخ: به نظر من بی اثر نيست. همين كمپينها نشان میدهد كه تعداد زيادی اين اخبار را دنبال میكنند و در برابر آن بیتفاوت نيستند. همين تعداد اين خبرها را به تعداد ديگری نيز میرسانند و اين برای حكومت يك زنگ خطر بشمار میآيد كه نشان از پتانسيل عظيم اعتراضی در ايران دارد. ازسوی ديگر با توجه بهاينكه بسياری از همراهان بالقوهی جنبش زنان در ايران حاضر به پرداختن بها نيستند و فضای سركوب شديد، بسياری را وادار به سكوت میكند و با درنظرگرفتن اينكه بسياری از همراهان جنبش زنان در خارج از كشور به سرمیبرند و امكان حضور در ايران ندارند، اين كمپينها و حمايتها به عامل نزديكی بيشتر فعالين داخل و خارج بدل شدهاست.
نقش رسانهها و منابع خبری ايرانی در خارج از كشور را در انعكاس اخبار مبارزات زنان و حمايت از اين جنبش چگونه ارزيابی ميكنيد؟ در واقع پيشنهاد و يا پيام شما به دست اندركاران اين منابع چيست؟
پاسخ: بنظر من بسياری از اين رسانهها بخوبی عمل میكنند و در انعكاس چنين خبرهايی بسيار فعالند. از آنجا كهاينطور كه پيداست فشارهای حكومت بر فعالين تمامیندارد و مرتب ابعاد آن گستردهتر میشود، شايد بد نباشد كهاين رسانهها يك بخش دائمی مربوط بهاين سركوبها و اعتراضات تعلق بدهند و مرتب آنرا بهروز كنند.
در همين رابطه و همانطور كه ميدانيد كارزار زنان در خارج از كشور هرساله تلاشهای ارزشمندی در دفاع از جنبش زنان ايران و لغو قوانين تبعيضآميز انجام ميدهد. نظر شما در اينمورد چيست؟
پاسخ: ببينيد من هر حركتی را كه در جهت دفاع از حقوق زنان و در اعتراض به قوانين زنستيز حكومت دينی انجام شود، مثبت میدانم. از جمله حركت دوستانمان را در كارزار زنان كه بسيار در اين زمينه زحمت میكشند. منتها بهاين دوستان سه پيشنهاد يا بعبارت ديگر سه نقد بر مبانی حركت آنها دارم. اولين پيشنهاد من بهآنها ايناست كه تلاش كنند استقلال خود را از سازمانهای سياسی كه بدانها وابسته هستند و يا سمپاتی دارند حفظ كنند. من تمام اخبار مربوط به كارزار زنان را بدقت و از طريق رسانه دنبال كردهام. در كارزار اول از سوی بخشی از همرزمان سياسی اين زنان نسبت به حركتی كهآغاز كردند اعتراض شد كه بطور خلاصه مضمون اين اعتراضات اين بود كه عمده كردن مسئلهی زنان، مسئلهی “مبارزه با امپرياليسم و سرمايهداری“ را به تعويق میاندازد. البتهاين دوستان از موضع خود در برابر اين اعتراضات دفاع كردند اما شايد بطور ناخودآگاه و شايد هم آگاهانه يكی از مراكز ثقل طرح خواستههايشان به مسئلهای خارج از حوزهی زنان يعنی ضديت با “امپرياليسم“ بدل شد. يعنی يك ديدگاه سياسی خاص را با طرح خواستهای عام زنان تداخل دادند كه در مورد الويتها در آن توافق عمومی وجود ندارد. اين بدين معنا نيست كه من مسئلهی زنان را يك مسئلهی سياسی ندانم و بخواهم صرفاً بعنوان يك مسئلهی صنفی مطرح شود. بلكه من با طرح ايدئولوژيك مسايل ديگر در تلفيق با مسئلهی زنان مخالفم و فكرمیكنم چنين برخوردهايی از جنبش زنان يك ابزار میسازد برای طرح يك ايدئولوژی خاص. ممكن است اين دوستان در تحليلهای خود حكومت اسلامی را يك حكومت سرمايهداری بدانند و معتقد باشند كه تا سرمايهداری و امپرياليسم محو نشوند، مسئلهی زنان حل نخواهد شد. اما جای اين تحليلها در جنبش زنان نيست. چون نگاههای ديگری را كهاز زوايای ديگر با حكومت دينی و قوانين ضد زن آن مخالفند از آغاز حذف كردهاست. در حاليكه چنين حركتهايی توافق و اشتراك بر سر مسائل مربوط به زنان و قوانين حكومتی میبايست متمركز شود. نكتهی ديگر نوع برخورد اين دوستان به فعالين زنان در داخل است. واقعيت ايناست كه در دورهی خاتمی بخش مهمی از جنبشهای اجتماعی داخل از جمله جنبش زنان، از او دفاع كردند كه به باور من نيز اين يك اشتباه بزرگ بود و هم در دوران خودش در اين مورد نوشتهام و هم اعتراض كردهام. در آن دوره بخشی از حاكمين اسلامی برای بقدرت رسيدن با وعده و وعيد از اين جنبش استفادهی ابزاری كردند. اما گمان میكنم بسياری از فعالين اين جنبش متوجه اشتباه خود شدهاند و اين در نوشتهها و تحليلهايشان نيز به چشم میخورد. امروز جنبش زنان در داخل دارد خواستههای راديكالی را طرح میكند ، قوانين حكومت دينی را به چالش كشيدهاست و دارد بهايش را نيز میپردازد. نمیگويم قابل نقد نيست و نمیگويم اين وضع دائمی خواهد بود و نمیتوانم تضمينی بدهم كهاگر فردا خاتمی ديگری علم شد، باز بخشهايی از اين جنبش از او حمايت نخواهند كرد. اما براين باورم كه جهت امروزی اين جنبش قابل دفاع است و میبايست تشويق و حمايت شود و البته مورد نقد نيز قرار بگيرد. بخش سكولار جنبش زنان امروز بسيار قوی شده و بايد باز هم قويتر شود و به حمايت و ديدگاه انتقادی ما نياز دارد. دراين مورد كارزار دوم زنان خارج كمكاری كرد و بخشاً با برخوردهای سلبی آنرا ناديده گرفت و اگر هم بهآن اشاره كرد، بسيار ضعيف بود. برای كمك به حفظ استقلال جنبش در داخل، برایاينكه اين جنبش در شرايطی كه بسيار تنهاست، بتواند قوی بماند و طرح خواستههای خود را گسترش بدهد، كارزار میتوانست نقش مهمی ايفا كند كه متاسفانه نكرد. اين كارزار اگر بخواهد موفق شود بايد در حركت خود تجديد نظر كند و صف حاميان خود را گسترش دهد. نكتهیآخر اينكه نقش چنين كارزاری با توجه بهاينكه در خارج از كشور فعاليت میكند میتوانست با ايجاد ارتباط با ارگانهای بين المللی، حقوق بشری و نهادهايی كه نگران وضعيت زنان در ايران هستند، نقش سخنگوی جنبش زنان در داخل را بر عهده گيرد و در مطبوعات و اذهان عمومی در غرب مسائل زنان را انعكاس دهد. اما بدليل همان نگاه ايدئولوژيك حاكم بر گردانندگان اين كارزار كه همهی اين نهادها را امپرياليستی میدانند و حتی برسراينكه در مقابل فلان سازمان بين المللی به تجمع دست بزند، در آن اختلاف نظر هست، مسلما نمیتواند چنين مسئوليتی را بهانجام برساند. در نتيجه حركتش در همان سطح محلی و در ميان بخش خاصی از ايرانيان انعكاس پيدا میكند و پتانسيل اصلی خود را برای تاثيرگذاری در اين حركت به هدر میدهد.
بنظر من در سالهای اخير با اينكه جنبش زنان در كشورمان گامهای بلندی بهپيش برداشتهاست و هم اكنون رشد فزايندهای يافتهاست، چه بلحاظ آگاهی به مضمون و هويت خويش و چهاز نظرگاه گسترش خود اما هنوز به جنبشی تمام عيار و عمومی تبديل نشدهاست. اگر با من موافقيد موانع آن را چه ميدانيد؟
پاسخ: من بارها گفتهام و باز میگويم كه مسئلهی زن پاشنهی آشيل حكومت اسلامیاست و با حيات ايدئولوژيك آن گره خوردهاست. بهمين دليل حساسيت حاكمان را برمیانگيزد و بشدت با آن مقابله میشود. پس يكی از موانع همين هزينهی بالايی است كه شركت در اين جنبش برایهمراهانش بايد پرداخته شود. نكتهی ديگر مسئلهی شكل جنبشی آن است كه حركت جمعی را اجتنابناپذير میكند. بسياری از دختران جوان كهاز موقعيت خود ناراضیهستند، بدليل تجربهی انقلاب ( كهالبته خود نبودند كه درآن شركت داشته باشند) از طريق حافظهی جمعی و آنچهاز تجربيات اين انقلاب و نتايج اسفبار آن بهآنها منتقل شدهاست، نظر خوشی به حركتهای جمعی ندارند و اعتماد لازم برای شركت در اين حركتها در آنها بسيار ضعيف است كهاين البته يك مشكل جنبشهای ديگر اجتماعی نيز هست. نكتهی ديگر در نوع تربيت زنان است. هم در سيستم آموزشی كشور و هم در نگاه سنتی بسياری از خانوادهها كه توسط قوانين تايید نيز میشود، هم درعرصهی مطبوعات و سيستمهای تبليغاتی حاكم، تلاش شده و میشود تا دختران و زنان بنوعی در نقشی منفعل حضور يابند. هر چند اين نگاه نتوانسته موفق بشود و نتوانسته سايهی خود را بتمامی بر زنان ايران بيندازد، هر چند در عكسالعمل بهآن شاهد مقاومتهای بسيار و تلاش برای حضور در همهی عرصهها از سوی زنان هستيم، ولی اين تناقض ناشی از پروپاگاندای حاكم و تفكر سنتی حاكم بر خانوادهها نيز در بهانفعالكشيدن و تشديد حس تخريب خود در دختران جوان نيز تاثير خود را گذاشتهاند و در بسياری اين روحيهی مبارزه طلبانه را كشته و بجای آن نوعی انفعال، دپرسيون، ميل به تخريب خود يا خودكشی و اصولا نگاه منفی يا منفعل بهاحتمال تغيیر و تحول را در آنها تشديد كردهاست. محدوديتهای رسمی و غيررسمی نيز در اين مورد بسيار مخرب عمل میكند. به هر حال در اين ميان عامل سركوب را بايد بعنوان يك فاكت مهم درنظر داشت. با وجود همهی اين موانع، ما شاهديم كه درصد دختران جوانی كه به جنبش زنان میپيوندند بالارفته و رو به ازدياد دارد. فعالين و متفكرين اصلی جنبش زنان در داخل اكثراً از نسل پيشين يا نسل ميانههستند. در كشوری كه 70 درصد نيروی آن را جوانان تشكيل میدهد، ضرورت تزريق خون جوان بهاين جنبش يك ضرورت غيرقابلانكار است. اين جنبش در صورتی جوان میشود كه زنان جوان بهآن اعتماد بيابند و اطمينان بيابند كه میتوانند جايگاه خود را درآن پيداكنند و مهر خود را بر آن بزنند. خوشبختانه فكرمیكنم فعالين جنبش بهاين مسئله آگاهند و دراين جهت قدم برمیدارند. مسئلهی بسيار مهم ديگر حفظ استقلال اين جنبش است كه در اعتمادسازی نقش مهمیايفا میكند.
آيا ارتباط تنگاتنگی ميان جنبش زنان ايران و جنبش زنان در سطح بينالمللی موجود است؟ كدام حمايتها را موثر ميدانيد؟
پاسخ: صد در صد. اين ارتباط وجود دارد و تعميق آن لازم است. هم برای زنان داخل و هم برای زنان خارج. حمايت شخصيتهای فمينسيت و فعال، تشكلها و نهادهای زنان در كشورهای ديگر میتواند در تقويت جنبش زنان ايران در سطح جهانی كمك مهمی باشد. در اين زمينه حركتهايی از هر دوسو انجام میگيرد كه تداوم و تعميق آن برای جنبش زنان امری حياتی است.
نقش مردان برابریطلب و آنان كه برای رفع تبعيض جنسی ميكوشند را چگونه ارزيابی ميكنيد؟
پاسخ: نقش مردان حامیجنبش زنان و مردانی كه در كنار جنبش زنان قرار میگيرند بسيار مهم است. آنها میتوانند هم بعنوان الگو برای مردان ديگر و هم بعنوان فعالين اين جنبش در تقويت و گسترش خواستههای آن نقش مهمی ايفاكنند.
بنظر من موفقيت و پيروزیهای ملموس و جهش كيفی جنبش زنان در ايران نميتواند بیارتباط با دريافت حمايت و پيوند با جنبشهای ديگر از جمله دانشجويی و كارگری، معلمان و.. باشد. اين پروسه را چگونه ميبينيد؟
پاسخ: با نظر شما موافقم. در مصاحبهی ديگر نيز گفتهام كه پيوستن اين جنبشهای اجتماعی به يكديگر در درازمدت میتواند عامل ايجاد مهمترين جنبش سياسی تاريخ معاصر ايران شود كه نه تنها سلبی بلكه ايجابی است و برای برقراری دمكراسی، جدايی دين از حكومت، آزادی و عدالت اجتماعی در ايران حركت میكند.
در جايی خواندم كه ماموران انتظامی جمهوری اسلامی روشهای جديدی برای اذيت و آزار زنان درپيشگرفتهاند. آيا ميتوانيد دراينباره به خوانندگان سايت اطلاعات بيشتری بدهيد؟
پاسخ: تابهحال باتوجه بهاينكه بعداز سه دهه حاكميت اسلامگرايان در ايران، پروژهی واداركردن زنان به تمكين و انزوا همچنان ناموفق ماندهاست، حكومتيان ناچارند، هربار و هرسال شيوههای جديد را آزمايش كنند. بخصوص در آستانهی تابستان و برسر مسئلهی غيرقابلحل حجاب اجباری در ايران. اينبار هم حملهها را آغاز كردهاند و به تحقير علنی زنان در خيابانها بطور سيستماتيك میپردازند، برایاينكه بترسانند، برایاينكه وادار كنند، برایاينكه قدرت خود را بنمايش بگذارند. بازهم ناموفق خواهند ماند و اين داستان نسل بهنسل ادامه دارد. يكی از جديدترين شيوههای سركوب حكومت، تهديد زنان “بد حجاب“ به تبعيد به مناطق دورافتادهاست كهاين خود نشان از درماندگی حاكمان دارد. در ضمن آخرين خبری كهامروز اول ماه مه بدست من رسيده ايناست كه در شهر تبريز دختر جوانی كه بخاطر “بدحجابی“ دستگير شده در حاليكه تلاش كرده از دست ماموران فراركند، با شليك گلوله توسط ماموران انتظامی بهقتل رسيدهاست كه جداً اميدوارم اين خبر صحت نداشته باشد.
با تشكر فراوان از اينكه در اين گفتگو شركت كرديد.