جنبش زنان در برابر سرکوب از پا ننشسته است

( مصاحبه ی سایت روانیوز با نیلوفر بیضایی آگوست 2009)

 

لطفا خودتان را بیشتر برای خوانندگان سایت ما معرفی کنید؟

 متولد 1967 در تهران هستم. بیست و سه سال است در تبعید در آلمان زندگی می کنم. در فرانکفورت آلمان در رشته‌های ادبیات آلمانی، تئاتر و سینما و تعلیم و تربیت تحصیل کرده‌ام و سال 1994 کارشناسی ارشد گرفته‌ام. از همانسال یک گروه تئاتر پایه‌ریزی کردم  بنام “دریچه” و بعنوان نمایشنامه‌نویس و کارگردان تاکنون 13 نمایش بر صحنه برده‌ام. علاوه بر اینها در مورد تئاتر و سینما و همچنین  مسایل اجتماعی و سیاسی مطالبی نوشته‌ام  و همچنان گهگاه می‌نویسم.

 قبل از هرچیز تحلیل شما در باره‌ی ‌اوضاع پیش آمده‌ که‌ با تقلب بزرگ در انتخابات آغاز شد چیست کما‌اینکه‌ ما در نظام جمهوری اسلامی‌ایران انتخابات به‌ صورت واقعی و قانونی نداریم، یعنی این اعتراضات نمی‌تواند تنها خواسته‌اش بازپس‌گیری رأی‌هایی باشد که‌ به‌ مشروعیت نظام ریخته‌ شده‌است، بلکه‌ شعارها و خواستهای اصلی:آزادی، دمکراسی، برابری و احترام به‌ حق شهروندی همه ‌ایرانی‌ها است؟

 همه می‌دانیم که نظام حاکم بر ایران نظامی ‌بغایت استبدادی، خشن، تبعیض‌گرا و ایدئولوژیک است که برای حقوق فردی، اجتماعی و سیاسی اهمیتی قائل نیست. همین خصایل، بدنه‌ی جامعه را که در این سی سال تحت شدیدترین فشارها قرار داشته ‌است، متوجه ضرورت دفاع از حقوق شهروندی، حقوق بشر و دمکراسی کرده‌ است. مردم در همین چارچوبِ تنگِ ایدئولوژیک و از میان کاندیداهای مورد تایید همین نظام، به کاندیدایی رأی داده‌اند که گمان کرده‌اند، کمی‌این فضای تنگ را خواهد گشود. مهمتر از آن حضور احمدی نژاد بعنوان نماینده‌ی یکی از خشن‌ترین و خطرناکترین بخشهای حاکمیت را بعنوان یک تهدید جدی برای منافع ملی ایران و همچنین برای امنیت داخلی تجربه کرده‌اند. حکومتگران و در رأس آنها ولی فقیه با یک تقلب وسیع و گسترده کل قاعده‌ی بازی را برهم زده‌اند و به شعور این مردم توهین کرده‌اند. حضور آنها را نادیده ‌انگاشته‌اند. شعار ” رای من کجاست” که میلیونها ایرانی را به خیابانها کشاند، در حقیقت طرح همین پرسش اساسی از جانب مردم است که حق شهروندی من چه شد. در تصور هیچکس، نه حکومتیان و نه مخالفین نمی‌گنجید که با وجود سرکوب و خشونت حکومتی، این نیروی عظیم مردمی ‌به خیابانها بیاید و حق خود را مطالبه کند. مثل اینکه تمام سرکوبهای سی ساله مانند زخمی‌چرکین سر باز کرد. سرکوب و کشتار بیرحمانه‌ی جوانان که نیروی اصلی این حرکت اعتراضی را تشکیل می‌دهند، شکاف میان مردم و حاکمیت را دو چندان کرده ‌است و برای اولین‌بار در این تاریخ سی ساله میلیونها ایران مشروعیت این نظام را به زیر علامت سوال بردند. جالب اینکه هرچه شکاف در درون حاکمیت بیشتر می‌شود، شکاف میان مردم کمتر می‌شود. خواسته‌ی اساسی مردم ما امروز همانگونه که شما نیز اشاره کردید، آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و حقوق شهروندی است.

 زنان در اعتراضات اخیر فعالیت بیشتری داشتند،امروز بعد از سرکوب شدید بازهم شاهد کارهای مدنی از طرف زنان هستیم. نمونه،‌ کمیته‌ مادران عزادار ایرانی که‌ هر هفته‌ شنبه‌ها در پارکی در محل زندگی خود از ساعت هفت تا هشت کنار هم جمع می‌شوند و با سکوتشان نسبت به‌ وضع پیش آمده ‌اعتراض می‌کنند که‌ متاسفانه‌ به‌ شیوه‌ وحشیانه‌ای از طرف ماموران رژیم با آنها برخورد می‌شود، نظر شما در باره‌ جنبش زنان در اعتراضات اخیر چیست؟

 زنان بعنوان بیش از نیمی از جامعه که در این سی سال حقوق انسانی‌شان از سوی حاکمیت زیر پا گذاشته شده مسلما در تغییر شرایط کنونی منافع دارند. آنها دراین سی سال علیرغم اینکه حقوقشان بطور مستمر پایمال شده ‌است، بی‌تفاوت ننشسته‌اند، بلکه در تمامی‌عرصه‌ها بطور گسترده‌ای حضور یافته‌اند. آنها تا به‌امروز نگذاشته‌اند که حکومت اسلامی ‌آنها را از عرصه‌ی اجتماعی حذف کند. آنها در این سالها فقط در موضع تدافعی نمانده‌اند، بلکه نیروی خود را تقویت کرده‌اند. اعتماد به نفس خود را قوت بخشیده‌اند. آموخته‌اند، تجربه کرده‌اند، سرکوب شده‌اند، بر زمین افتاده‌اند و باز قویتر از پیش به پا خواسته‌اند. هر کجا دری بروی آنها بسته شده، آنها خود روزنه‌ای گشوده‌اند. اینچنین است که حضور جدی آنها را در تمامی‌عرصه‌ها امروز نمی‌توان نادیده گرفت. امروز زنان بعنوان یکی از اصلی‌ترین نیروهای تحول در ایران مطرحند.

 کشته شدن ندا آقاسلطان در روز ۳۰ خرداد در تهران، یک روز پس از هشدار رهبری رژیم، او را در ایران و جهان به نماد جنبش اعتراضی بدل کرد.سرکوب زنان معترض در روزهای بعد که دوشادوش مردان با نیروی انتظامی ‌و بویژه بسیج و مأموران دارای لباس شخصی روبه‌رو شدند، نیز زنان را از میدان به‌در نکرد. زنان چه تاثیری بر رویدادهای بعد از انتخابات گذاشتند؟ رویدادهای پس از انتخابات بر روی فعالیت‌های زنان برابری‌خواه و فعالان مدافع برابری حقوق زن و مرد و حامی ‌بهبود زنان چه‌اثری گذاشته‌است؟

 تصویر مرگ مظلومانه‌ی ندا آقا سلطان با سرعتی باور نکردنی در سرتاسر جهان پخش شد. دختر جوانی که بدلیل حضور در جمع معترض کشته شد. جهان دید که زنان ایرانی علیرغم وجود قوانین و نظام زن‌ستیز، در قلب اجتماع و در مرکز حرکتهای تحول خواهانه همچنان حضور دارند. در جایی خواندم که چشم ندا هنگام مرگ، گویی دارد فریاد می‌زند: دیگر بس است! نگاه ‌او در هنگام مرگ، هرچند مظلومانه ‌است، اما نشان از حضور اراده‌ای دارد که حتی با مرگ نیز از بین‌بردنی نیست. حضور شجاعانه‌ی زنان ایرانی در این سی سال و بخصوص در دهه‌ی اخیر مسلماً تاثیر خود را بر شکل‌گیری این جنبش اعتراضی گذاشته ‌است. به‌یاد بیاوریم 22 خرداد سال 1385 را که تعدادی از فعالین زنان در اعتراض به قوانین تبعیض‌آمیز و با وجود سرکوب شدید تجمع کردند، دستگیر شدند، به زندان افتادند، شلاق خوردند، تهدید شدند، اما از طرح خواسته‌های خود دست‌برنداشتند. با کمپین یک میلیون امضا به قلب جامعه رفتند و روشنگری کردند. طرح پیگیر خواسته‌ها از سوی جنبش زنان و از پاننشستن در برابر سرکوب،مسلما الگویی برای جامعه و مبارزات اجتماعی ماست. الان شما می‌بینید که درسناریوی اعتراف‌گیری  دادگاه فرمایشی که برای صد تن از دستگیر شدگان وقایع اخیر ایران تشکیل داده‌اند، جنبش زنان و فعالین زن را بعنوان یکی از عوامل اصلی معرفی می‌کنند. در حالیکه در اعتراضات اخیر تمام اقشار جامعه‌ی ایران شرکت داشته‌اند. اما حکومت ازآنجا که ‌از تاثیرگذاری دراز مدت جنبش زنان بر تحولات اجتماعی آگاه ‌است، ازهر فرصتی برای تحت فشار قرار دادن ‌آنها استفاده می‌کند.

 سازمان‌دهی اعتراضات اخیر آن‌گونه‌ که ‌انتظار می‌رفت نشد، نه‌ آقای کروبی و نه‌ آقای موسوی از حضور میلیونی مردم در خیابانها استفاده‌ نکردند و در مسیری جنبش را رها کردند و شعار اعتراض در چهارچوب قانون اساسی رژیم را سردادند. یعنی حتی به‌ شعارهای انتخاباتی خودشان هم عمل نکردند، آینده‌ جنبش آزادی‌خواهی مردم را چگونه‌ می‌بینید؟  نقش اپوزیسیون ساکن خارج چی خواهد بود، باتوجه‌ به‌ حمایت اکثریت اپوزیسیون از اعتراضات مردم؟

 من فکر می‌کنم شرکت گسترده‌ی مردم در اعتراضات خیابانی، خودِ آقایان را هم بنوعی غافلگیر کرد. اما به‌هرحال، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، آقای موسوی و آقای کروبی در رأس این جنبش قرار دارند. این جنبش تا همینجا نیز که پیش رفته‌ است، از انتظارات و خواسته‌های آنان فراتر بوده و آنها را ناچارکرده که به‌اعتراض ادامه دهند. مسلم است که‌از آنها نمی‌توان انتظار داشت که‌از چارچوب نظام فراتر بروند، چون آنها خود در حفظ نظام منافع دارند. درعین‌حال باید در نظر گرفت که بیرون افتادن آنها از حاکمیت بنوعی باعث یک ریزش دیگر در درون نیروهای فکری نزدیک به‌آنها نیز ایجاد کرده‌ است. تحولات آینده‌ی ایران دیگر تنها به‌اراده‌ی این آقایان وابسته نیست و در مسیر تاریخ راه خود را در مسیر تحولات اساسی در ساختار سیاسی ایران طی می‌کند و در واقع راه دیگری نیز باقی نمانده ‌است.

 ایران بزرگترین زندان روزنامه‌نگاران است،مطلبی که‌ دیدبان حقوق بشر آن را تایید می‌کند،نقض حقوق بشر و اعدام در ایران بیداد می‌کند، از اوایل سال جاری میلادی تا اکنون بالای 170 نفر در ایران اعدام شده‌اند.این اتفاقات جدید هم نیست و تاریخی 30 ساله‌ دارد،از حکومت آقای موسوی که‌این روزها فعال حقوق بشر شده‌اند آغاز شده‌ و درزمان آقای رفسنجانی با ترور روشنفکران در خارج کشور ادامه‌ پیدا کرد و در زمان آقای خاتمی ‌با قتل‌های زنجیره‌ای به‌اوج خود رسید. دولت آقای احمدی‌نژاد زیر نام اقدام علیه‌امنیت ملی و ارازل و اوباش و مرتد به‌این آمار و ارقامی ‌که‌ اشاره‌ شد می‌رسد،سکوت جهانیان در برابر این همه‌ نقض حقوق بشری در ایران چیست؟

 شواهد نشان می‌دهد که جهانیان نه تنها در برابر نقض حقوق بشر در ایران سکوت نکرده‌اند، بلکه در سطوح مختلف از سازمانهای حقوق بشری جهانی گرفته تا نمایندگان دولتهای کشورهای دمکراتیک و سازمان ملل به نقض حقوق بشر در ایران بارها اعتراض کرده‌اند. البته باید اشاره کنم که‌این اعتراضات در دوره‌ی اخیر برجسته‌تر شده‌است. متاسفانه در دهه‌ی شصت این اعتراضات صورت نگرفت و خبرکشتارهای گسترده‌ی مخالفین بطور پراکنده و بخشاً با تاخیر به خارج رسید. در مورد قتلهای زنجیره‌ای نیز ار آنجا که‌این قتلها اکثراً در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی ‌و در اوج دورانی که روابط غرب با حکومت ایران بهبود یافته بود، صورت گرفت، متاسفانه عکس‌العملی درخورِ عمق فاجعه ‌از سوی غرب صورت نگرفت. ولی اینبار فرق می‌کند. اینبار با جنبشی میلیونی مواجهیم که نمی‌توان آنرا نادیده گرفت. منتها با این نظر موافقم که‌این حمایتها کافی نبوده و نیست.

 جامعه‌ای ایران جامعه‌ای رنگارنگ است، هم از نظر ملی و هم از نظر بافت وسنت و فرهنگ، که‌ با وجود تهاجم فرهنگی اعراب از گذشته‌ و این 30 سال که‌ زیر نام ولایت فقیه‌ قانون هم برایش تصویب کرده‌اند، خوشبختانه ‌اصالت خودش را حفظ کرده‌است،فدرالیزم شعاری است که‌ ملیت های ایرانی خواهان پیاده‌ کردن آن در نظام کشور داری ایران هستند،گزینش شما برای سیستم حاکمیت ایران چیست؟

 من خواهان یک نظام جمهوری هستم که در آن دمکراسی، جدایی دین از حکومت و پذیرش منشور جهانی حقوق بشر نهادینه شده باشد و قوای حکومت ناشی از اراده‌ی ملت باشد. در چنین حکومتی کلیه‌ی مبانی تبعیض قومی، نژادی، جنسیتی و عقیدتی در جامعه ‌از بین می‌رود. پذیرش گوناگونیها و درعین‌حال زندگی مسالمت‌آمیز تمام هویتها در چارچوب کشوری بنام ایران آرزوی هر ایرانی آزادیخواه‌ است. در مورد لزوم برقراری شکل مشخصی بنام  فدرالیسم در ایران فکر می‌کنم باید بسیار گفتگو و تاًمل شود. باید به تعریف روشنی رسید و این تعریف را به بحث گذاشت. من با تقسیم‌بندی سیاسی بر مبنای نژاد یا قوم مخالفم و این تلقی را در نوع افراطی‌اش نوعی گرایش نژاد‌پرستانه می‌دانم. فرهنگ ایران مجموعه‌ای از تمامی‌ هویتهاست و می‌بایست این بستر فرهنگی در قوانین نهادینه شود، بدون اینکه هویتی یا هویتهایی از آن حذف شود یا مورد تبعیض قرار بگیرد.

 از 4 سال پیش ما شاهد بستن قطعنامه‌های از سوی شورای امنیت برعلیه‌ جمهوری اسلامی ‌ایران بوده‌ایم واین قطعنامه‌ها هم‌زمان بوده‌اند با بحران اقتصادی، گویا این روزها هم کشورهای اروپایی و هم سناتورهای مجلس سنا در حال تدارک یک برنامه‌ برای اجرای تحریم‌های بیشتر هستند، هرچند سابقاً و نتیجه‌ سه‌ قطعنامه‌ نتوانسته ‌است رژیم را از خواسته‌ خود منصرف کند. با‌توجه‌ به‌اینکه‌ خیلی از کارشناسان بر این باورند که‌ بحران پیش آمده‌ بعد از انتخابات احتمال حمله‌ نظامی ‌را بیشتر کرده‌ است و جمله‌ای که‌اوباما در اجلاس گره‌8 در ایتالیا در باره‌ی‌ایران به‌ کار برد (قرار نیست تا ابد ما صبر کنیم) راه‌‌حل نهای چیست؟واکنش رژیم در آینده‌ چه‌ خواهد بود؟

 فکر می‌کنم حکومت اسلامی، ‌ایران را به سمت خطرهای بسیار جدی می‌برد. تکیه‌گاههای اصلی این حکومت از چین و روسیه گرفته تا گرایشهای اسلامگرای افراطی در منطقه، همگی ستونهایی نامطمئن هستند که هر یک منافعی نیز در عرصه‌ی ملی خود دارند. این همسویی‌ها مشروط است. با اینهمه حکومت اسلامی ‌با گستاخی بینظیر از یک‌سو صداهای معترض در درون کشور را سرکوب می‌کند و از سوی دیگر بی‌اعتنا به تمامی ‌معاهده‌های بین‌المللی کشور را به سراشیب سقوط می‌برد. با اینهمه ‌این احتمال نیز وجود دارد که در مرحله‌های بعدی حکومت دینی بر اثر فشار “جام زهر” را بنوشد. درحال حاضر حکومت اسلامی ‌با رفتارهای ناهنجارش در عرصه‌ی بین‌المللی ایران را به ‌انزوا کشانده ‌است. این شرایط تا ابد نمی‌تواند ادامه پیدا کند. پیش‌بینی آینده در مورد خاص ایران بدلیل پیچیدگی شرایط تقریبا ناممکن است. آنچه مسلم است اینکه‌اوضاع داخلی تا حد زیادی برمناسبات بین‌المللی تاثیر می‌گذارد.

 .شما جدا از مدافع حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی به‌ عنوان حامی ‌حقوق همجنسگرایان شناخته‌ شده‌اید،و گاهاً مطالبی دراین‌باره‌ هم نوشته‌اید، دیدگاه‌ شما نسبت به‌این قشر از جامعه‌ که‌ در ایران هم وجود دارند و در سالهای اخیر شاهد اعدام تنی چند از این افراد بوده‌ایم، چیست؟

 همجنسگرایی یک انتخاب نیست. یک گرایش جنسی است که در برخی از انسانها وجود دارد بدون اینکه‌ آنها تصمیمی ‌در این‌مورد گرفته باشند. درعین‌حال یک بیماری هم نیست. منتها وقتی گرایش جنسی اکثریت که گرایش به جنس مخالف است، معیار قرار بگیرد، گرایش به همجنس یک بیماری یا امری ناهنجار تعریف می‌شود. من با این تقسیم‌بندیها مخالفم. از حق زندگی انسانی و بدون هراس همجنسگرایان، چه زن و چه مرد حمایت می‌کنم و معتقدم باید در جامعه در این‌مورد روشنگری انجام شود. هیچ انسانی نباید به‌این دلیل منزوی یا طرد شود. درعین‌حال با توجه به‌اینکه در جامعه‌ی ایران در این‌مورد امکان بیان عمومی ‌نظر و تبادل نظر وجود ندارد و با توجه به سوء‌تفاهم‌های بسیاری که به‌همین دلیل وجود دارد، باید مرتب روی این موضوع  تاکید کرد که همجنسگرایی هیچ ربطی به پدوفیلی یا کودک‌آزاری وجود ندارد. کودک‌آزاری یا میل جنسی به کودکان یک بیماری است و یک رابطه‌ی نابرابر که در آن یک انسان بزرگسال نسبت به کودکی که‌ اصولا هنوز به  بلوغ جنسی نرسیده‌ است تعرض جنسی انجام می‌دهد. اما همجنسگرایی بمعنای تمایل عاطفی و جنسی دو همجنس به‌یکدیگر است که در یک گروه سنی قرار دارند. یعنی یک رابطه‌ی دو جانبه و با توافق هردو سو. در مورد همجنسگرایان باید گفت که کلیه‌ی خصایل انسانی از جمله‌ آرزوی داشتن فرزند در آنها نیز هست و در بسیاری از کشورهای زوجهای همجنسگرا می‌توانند کودکانی را به فرزندی بپذیرند. با توجه به قوانین غیرانسانی موجود در ایران و باتوجه به مجازاتهای سنگینی که برای همجنسگرایان در نظر گرفته شده، معتقدم که جامعه‌ی مدنی ایران از تشکلهای مدافع حقوق بشر گرفته تا جنبش زنان موظف به حمایت از حقوق پایمال‌شده‌ی همجنسگرایان هستند.

 برگردیم به‌ موضوع هنر و ابتدا تئاتر، سانسور و نظارت سلیقه‌ای مدیران وزارت ارشاد جدا از هنرمندان تئاتر و سینما عرصه‌ را بر هنرهای دیگر از جمله‌ موسیقی تنگ کرده ‌است،نمایش‌نامه‌ای که‌ ماهها تمرین و کارهای آماده‌سازیش انجام می‌شود در روز اجرا توقیف می‌شود، چند سالی است که‌ جشنواره‌های تئاتر هم به‌ خوبی و محتوای دهه‌ گذشته‌ نیست، سابقاً این‌گونه‌ بود که‌ بیشتر بازیگران سینما تجربه‌ چند ساله‌ در تئاتر داشتند اما امروز این‌گونه‌ نیست،و کیفیت ضعیف فیلم و هنرنمایی بازیگران خود دلیلی بر راستی این خبر است،مسیر تئاتر در ایران به‌کجا می‌رود، کما‌اینکه‌ بعضی از هنرمندان این عرصه‌ سخن از بحرانی‌شدن آن بر زبان می‌آورند؟

 کنترل مداوم هنر از سوی دولت، وجود ممیزی، تبعیض و برخورد گزینشی، القای سیاست “خودی” و “غیر خودی” بدون توجه به تواناییها و کیفیت آفرینش هنری، تحمیل ایدئولوژی یا چارچوبهای ایدئولوژیک به هنر، همه و همه برای رشد هنر در یک جامعه همچون سمّی ‌مهلک است. تئاتر ایران هم همچون شاخه‌های دیگر هنری و بدلیل ارتباط مستقیم با مخاطب گاه شدیدتر از شاخه‌های دیگر هنری تحت همین فشارها قرار دارد. با اینهمه جامعه‌ی هنری متوقف نمی‌شود و حتی در سخت‌ترین شرایط ، بدنبال گشودن روزنه‌ای در تکاپوست. ممکن است این روند کند و حتی گاه در دورانی متوقف شود، اما نمی‌توان تا ابد و بطور کامل آن را راکد نگاه داشت، چون هنر در ذات خود پویاست. شرایط کنونی هم برای جامعه و هم برای هنرمندان و فرهنگ‌سازان بسیار بحرانی است. اما حرکت وجود دارد و تلاشهای نوآورانه‌ انجام می‌گیرد. در شرایطی که کمی ‌متعادل‌تر باشد، باز این نیروی خلاقه فوران می‌کند و تمام اندوخته‌هایش را بطور گسترده به ‌اجتماع می‌برد.

 خبرها حاکی از آن است که‌ تولید فیلم در ایران توقیف شده ‌است، زیرا اداره‌ی نظارت و ارزیابی فیلم‌های سینمایی به فیلم‌نامه‌های ارسالی رسیدگی نمی‌کند، حتی فیلم‌نامه‌های مجوزار هم برای گرفتن مجوز فیلم‌برداری در سطح شهرها با مشکل روبرو شده‌اند  و اینکه آن 350 هنرمندی که‌ بیانیه‌ای در دفاع از  آقای موسوی امضا کرده‌ بودند این روزها تحت پیگرد قانونی قرا گرفته‌اند، وضعیت بحرانی سینمای ایران که‌ که‌ با آمدن احمدی‌نژاد بحرانی‌تر شده‌است. باتوجه‌ به ‌اعتراضات و حمایت جمعی هنرمندان ازاعتراض مردمی، آینده‌ی‌ سینمای ایران را چگونه‌ می‌بینید؟

 دراین شرایط وجود همبستگی میان خود هنرمندان بسیار مهم است. هیچ هنرمندی نباید بپذیرد که به‌قیمت حذف همکارانش، امکانی به‌او داده شود. جدا از موافقت یا مخالفت با آقای موسوی، این حس همبستگی و انتقال آن به جامعه، احترام  و همسویی مردم   و هنرمندان را دوچندان می‌کند، هرچند برای مدتی امکان کار آنها را محدود کند. درعین‌حال جامعه نیز باید از هنرمندانش دفاع کند واز دیدن برنامه‌های فرمایشی و استقبال از هنرمندانی که با نظام سرکوب همسویی می‌کنند، خودداری کند. این شرایط بحرانی ابدی نیست و بعنوان دوران تعیین‌کننده‌ی سرنوشت سینمای ایران هم نباید به‌آن نگریست. این یک دوران موقت است که به پایان می‌رسد و امیدوارم که به سود مردم و به سود جامعه‌ی هنری به‌پایان برسد. میزان استقامت و همسویی مردم و هنرمندان تعیین‌کننده‌ی هریک از این گزینه‌هاست. درحال‌حاضر هم مردم و هم جامعه‌ی هنری اثبات کرده‌اند که برای آزادی و دمکراسی حاضر به پرداختن بها هستند و از منافع شخصی خود می‌گذرند. این یک پیش‌شرط بزرگ موفقیتهای آینده‌ است.

 ندادن مجوز برای کارگردانان سرشناس و یا عدم نمایش بعضی از فیلم‌ها، فیلمهای بدون مجوزی چون “آفساید” و “چه‌ کسی از گربه‌های ایرانی خبر دارد”.حتی آقای بهمن قبادی در بازگشت از جشنواره‌ کن بازداشت و با قید وثیقه ‌آزاد شده‌اند،با وجود کارگردانان بزرگی در ایران امروزه‌ سوپراستار سینمای ایران کسی چون مسعود ده‌‌نمکی با فیلم “اخراجی‌ها” می‌شود، و اینکه ‌اگر نیم‌نگاهی به‌ موضوع فیلم‌های چند سال اخیر داشته‌ باشیم بیشتر فیلم‌ها، فیلم‌های کم‌محتوا، طنز و غیرهنری است،همراه‌ با سینما هنرهای دیگر و حتی چاپ کتاب و دانشگاها هم با مشکلات نظارتی  روبه‌ رو هستند، آیا رژیم در حال اجرای انقلاب فرهنگی دیگر است؟

 دقیقا همینطور است. شرایط کنونی برای هنرمندان ایران شباهتهایی به دهه‌ی شصت دارد. منتها فرق بزرگ امروز با آن دهه دراین است که ‌امروز بخش بزرگی از جامعه خواهان تحول و پایان این وضعیت است. هرچند که همین فیلمهای کم‌محتوای کنونی که با استفاده از یک طنز چندش‌آور در بخشهایی از جامعه مخاطب خود را یافته‌اند. اما مقاومت در برابر انقلاب فرهنگی دوم در کلیه‌ی سطوح جامعه بسیار پر قدرت‌تر از دهه‌های گذشته ‌است و همین نکته‌ی اساسی امید‌برانگیز است.

 صحبت آخر شما  برای جوانانی که‌ تشنه‌ی ‌ازادی و دمکراسی هستند و در زندان بزرگی به‌‌نام جمهوری اسلامی‌ بسر می‌برند چی هست؟

 به ‌آنها افتخار می‌کنم و از آنها می‌خواهم که نا‌امید نشوند. نسل جوان امروز سرفصل جدیدی را در تاریخ ایران گشوده ‌است که نوید تحقق آرمانهای صد ساله‌ی ملت ایران را بما می‌دهد. این دوران سخت و سیاه پایدار نمی‌ماند، اگر بر خواستهای بر حق ملی یعنی حقوق شهروندی، حقوق بشر، آزادی و دمکراسی پافشاری کنیم . درهای این زندان بزرگ بدست توانای شما گشوده خواهد شد.